آيه «ولايت» از ديدگاه مفسّران - صفحه 15

اوّلاً زکات واجب در مدينه تشريع شده، در حالي که در بسياري از آيات مکّي، کلمه «زکات» آورده شده است. (در اين باره، ر.ک: سوره اعلي، آيه 14؛ سوره ليل، آيه 18؛ سوره فصّلت، آيه 7؛ سوره مؤمنون، آيه 4؛ سوره لقمان، آيه 4؛ سوره نمل، آيه3) ثانياً در باره پيامبران گذشته و اديان آنها مانند: ابراهيم، اسحاق، يعقوب (انبيا: آيه 73)، اسماعيل (مريم: آيه 55) و عيسي (مريم: آيه 31) در قرآن، ذکري از زکات در ميان آنها به ميان آمده است، در صورتي که در آن اديان، زکات به اين حالت که براي مسلمانان واجب است، واجب نبوده است. از اين مطالب مي‌توان اين گونه نتيجه گرفت که هر گاه زکات در قرآن به صورت مطلق و يا همراه با نماز به کار رود، بر انفاق مال در راه خدا دلالت مي‌کند. نکته ديگر اين که کساني که قائل‌اند «زکات» در تمام آيات قرآني به معناي همين زکات واجب است بايد قائل به حقيقت شرعيه باشند؛ ولي اگر قائل به حقيقت متشرّعه شدند، ديگر نمي‌توانند اين گونه ادّعا کنند
( الميزان: ج6 ص12).
اگر زکات را به معناي واجبي آن هم بگيريم، باز مشکلي پيش نمي‌آيد؛ زيرا در پاسخ اين که مي‌گويند: «بر علي عليه السلام زکات واجب نبوده است؛ زيرا در اين صورت، معنايي نداشت آيات سوره دهر، در مدح آن حضرت نازل شود»، بايد گفت: گاهي پيش مي‌آيد که يک فرد در زماني، خود، نيازمند مي‌شود و در زماني هم بر او زکات واجب مي‌گردد. زکات هم در آن زمان، ممکن است از جهت غنايم جنگي بر آن حضرت واجب شده باشد. همچنين قيمت انگشتر در بازار آن روز معلوم بوده و ممکن است امير مؤمنان عليه السلام قصد داشتند آن را در اوّل وقت به عنوان قسمتي از زکات واجب و يا احتياطاً بيشتر از مقدار زکاتي که بر ايشان واجب بوده، پرداخت نمايند. در نتيجه، اشکال مجهول بودن و تأخير از وقت پرداخت آن پيش نخواهد آمد.
اين عمل امير مؤمنان عليه السلام هم فعل کثير نبوده تا موجب بطلان نماز گردد؛ چون ايشان تنها کاري که در نماز انجام دادند، اين بود که انگشتري را به فقير نشان دادند و شخص فقير، خود، آن را از انگشت آن حضرت بيرون آوردند.
اين که گفته مي‌شود امير مؤمنان عليه السلام هنگام نماز، تير از پاي مبارکشان بيرون کشيدند و ايشان متوجّه نشد، پس چگونه شما مي‌گوييد که فقيري درخواست کمک کرد و ايشان در حال نماز متوجّه آن شخص گرديد و به او در همان حال کمک نمود؟
داستان بيرون کشيدن تير از پاي مبارک آن جناب و عدم توجّه ايشان، به سبب غفلت و نفهميدن درد نبود؛ بلکه ايشان توجّهش در حال نماز به اندازه‌اي به معبودش بود که در آن حال، درد درآوردن تير از پا را چيزي نمي‌پنداشت. مثل کسي که با معشوقش زير آفتاب داغ، مشغول صحبت است. نمي‌توان گفت چنين کسي گرماي آفتاب را حس نمي‌کند؛ بلکه به سبب شيرين بودن همنشيني با معشوق، اين گرما را چيزي به حساب نمي‌آوَرَد.

صفحه از 19