حضرت فرمود: «پس از من، على بن ابى طالب، ولىّ و فرمانرواى شماست». گفتند: ما به آفريدگار راضى و خشنود هستيم و به پيامبرى و رسالت محمّد صلي الله عليه و آله و سلم و پيشوايى و فرمانروايى على عليه السلام نيز خشنوديم. و آيه وَ مَنْ يتَوَلَّ الله وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا نازل شد تا آخر حديث ( الأصغي في تفسير القرآن: ج1 ص282).
ب. عدهاي از يهوديان تازهمسلمان شده، نزد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آمدند و از يهوديان شکايت کردند که قسم خوردهاند با ما نشست و برخاستي نداشته باشند. از طرفي هم، راه مسجد دور است و ما نميتوانيم هميشه به مسجد بياييم و با مسلمانان، همنشين گرديم. در اين هنگام بود که آيه 55 سوره مائده نازل گرديد. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم برخاستند و به سمت مسجد حرکت نمودند. بيرون مسجد، به سائلي برخورد کردند و از او پرسيدند: «آيا کسي در مسجد به تو کمک نمود». سائل گفت: بلي، همان مردي که در نماز ايستاده است. وقتي به آن فردي که سائل نشان ميداد نگريستند، ديدند که آن فرد، علي بن ابي طالب است ( آيات الاحکام: ج1 ص243).
گروه دوم از روايات، با الفاظي مختلف، شأن نزول اين آيه را در مورد امير مؤمنان عليه السلام بيان داشته و داستان کمک به فقير در مسجد را با مضموني واحد نقل ميکنند که البته در اين ميان، در تعدادي از تفاسير، فقط به ذکر اين مطلب که «اين آيه، در مورد امير مؤمنان عليه السلام نازل گرديده است» اکتفا ميشود ( تفسير الحِبَر ي: ص258 ـ 260 و 331).
روايت ديگري در باره شأن نزول آيه، از شيخ در کتاب الأمالي از ابو رافع به اين مضمون روايت گرديده است:
روزى بر پيغمبر اکرم وارد شدم، ديدم در خواب هستند و مارى در کنار خانه بود. دوست نداشتم که مار را بکشم. پيغمبر بيدار شدند ـ احساس کردم که به حضرتشان وحي گرديد ـ . من ميان پيغمبر و مار نشستم (تا مبادا که به وجود مقدّس پيغمبر، صدمه بزند) و گفتم اگر بخواهد کسى را صدمه بزند، به اين حقير صدمه بزند. مار، خود را جمع کرد و ديدم پيغمبر خدا در حالي که از خواب بيدار ميشوند، آيه إِنَّما وَلِيکمُ الله را تا آخر قرائت ميفرمايند. بعد فرمود : «حمد خداى را که بر على، نعمت خود را تمام فرمود. گوارا باد بر على، فضل و رحمت خداوند که به او عطا فرموده است! ». بعد فرمود: «در آن جا چيست؟». عرض کردم: مارى خفته است. فرمود: «آن را بکش» و کشتم. سپس فرمود: «اى ابى رافع! چگونهاى با قومى که با على جنگ ميکنند و حال آن که على، بر حق و آنها بر باطلاند و جهاد با آنها حقي است که خداوند متعال آن را واجب نموده است. هر کس توانايى ندارد که با على به جهاد آنها برود بايد در دل با آنان جهاد کند و چيزى بر آنها نيست». گفتم: اي پيامبر خدا! دعا بفرماييد که من اگر آن زمان را درک کنم، خداوند به من قدرتى عطا فرمايد تا در رکاب على به جهاد بروم. پيغمبر اکرم دعا کرد و فرمود: «براى هر پيغمبرى، امينى است و امين من، ابى رافع است» ( البرهان في تفسير القرآن: ج2 ص 318 ـ 319).