گلگشتي در الطراز - صفحه 87

روايت اين است که هر گاه از علفزار گذشتيد، به شتران خود اجازه چرا دهيد تا از آنجا بهره برند ( الطراز الاول: ج2 ص83).
ب. روايت ما رابکم إلي سؤاله دو گونه معنا مي‌شود: به ضم باء، که در لغت به معناي نياز است و يا با فتح باء، که فعل ماضي به معناي الجاء و اضطرار است. سيد، با احاطه بر لغت و ياري از صرف هر دو معنا را ممکن مي‌داند (همان: ج2 ص96).

2. فهم لغت

آگاهي از دايره لغات و معاني آن، براي حديث‌پژوه بسيار ضروري است؛ زيرا تا از يکايک واژگان، تصوير درستي در ذهن نباشد، از کنار هم نشستن آنها هم بهره‌اي به دست نمي‌آيد. سيد علي‌خان نيز که خود در اين فن تبحر ويژه دارد، از آن، براي شرح حديث سود مي‌برد. آشنايي با لهجه‌هاي زبان عربي، شناخت کلمات معرّب و اضداد، از نمونه‌هاي کاربرد اين فن در فهم حديث است.

3. آشنايي با لهجه‌هاي زبان عربي

مرحوم مدني شيرازي درباره واژه «قَفَي» آن را از لهجه طايي يا هذلي مي‌داند و مي‌گويد:
فوضعوا اللُّجَّ علي قَفَي أي السيفَ شبَّهه بِلُجِّ الماء... و قَفَي أي قفاي و هي لغة طائية أو هذلية إذا أضافوا المنقوص إلي ياء المتکلم قلبوا الالف ياءً و أُدغموا إحداهما في الأُخري فقالوا: وافق ذلک هَوَي أي هواي و هذه عَصَي أي عصاي؛ فوضعوا اللُّجَّ علي قَفَي.
منظور از لُجّ شمشير است که آن را به لُجّ الماء [يعني آب فراوان] تشبيه کرده است و قَفَي يعني قفاي که اين از لهجه طايي يا هذلي است که وقتي کلمه ناقص را به ياي متکلم اضافه مي‌کردند الف، قلب به ياء مي‌شد و يکي از اين دو ياء در ديگري ادغام مي‌شد؛ پس [بنا براين قاعده] مي‌گفتند: وافق ذلک هَوَي يعني هواي و هذه عَصَي يعني عصاي (همان: ج4 ص201).

4. فهم کلمات معرّب

سيد علي‌خان واژه همشهريج را معرّب همشهري دانسته، و آن را اينگونه معنا مي‌کند:
و هو الرجل يکون من بلدک، و منه ما ورد في بعص الاحاديث إنّ لي غلاماً خراسانياً و له همشهريجون أربعة (همان: ج4 ص258).
تذکر اين نکته بجاست که اين مطلب در توضيح خود ماده آمده است و عنوان «الاثر» در اين ماده نيست.

5. شناخت اضداد

در فهم متن بسيار کار ساز است و چون يک کلمه داراي دو معناي ضد هم باشد، معناي متن هم به ناچار تغيير مي‌کند. مانند:

صفحه از 95