بلاغت نهج البلاغه در شرح علّامه جعفري - صفحه 121

شما مقرّر فرموده است، مطلب و مطلوب خود تلّقي کنيد و از اداي حق خداوندي، آنچه را که از شما خواسته است، مسئلت نمايد.
مفسّر در اين جا، به سه سوال انکاري که در ابتداي عبارت بالا آمده، توجّه مي‌کند و در مورد علّت بيان آنها مي‌نويسد:
منظور امير المؤمنين عليه السلام از سؤال انکاري در هر سه موضوعِ: خانه در حال فرو ريختن، عمري در حال فنا، و زماني در معرض انقطاع، نه اين است که اين موضوعات سودي ندارد و بيهوده و زايد‌اند؛ زيرا زندگي در اين دنيا با عمري محدود و زماني در معرض انقطاع، مطابق مشيت خداوندي است و همين موضوعات است که وسيله به ثمر رسيدن شخصيت انسان‌ها در گذرگاه رو به ابديت است. آنچه که مورد سؤال انکاري امير المؤمنين عليه السلام است، خير و نفعي است که از ذات اين دنيا و عمر در حال فنا و زمان در معرض انقطاع به عنوان هدف نهايي تلقّي شود و به عبارت ديگر، اين دنيا با همه امور چشمگيرش، آن خير و سود را ندارد که بتواند شخصيت آدمي را به هدف اعلايش برساند، در حالي که فقط با خيرات و کمالات الهي به ثمر خواهد رسيد و عظمت به ثمر رسيده آن، فراسوي عمر و زمان محدود است. حال که اين دنيا چنين است و حال که عمر، رو به فنا، و زمان در معرض انقطاع است، چيزي جز آنچه را که خداوند متعال آن را از ما خواسته است، مطلوب خود قرار ندهيم و از خدا جز اداي حق او چيزي را مسئلت ننماييم ( ترجمه و تفسير نهج البلاغه: ج21 ص10 ـ 11).

تقديم وتأخير

توجّه به تقديم و تأخير مسند يا مسنداليه در فهم منظور متکلّم، کمک شاياني مي‌کند:
وَ إنَّ مِعي لَبَصيرَتي ما لَبَّستُ علي نَفسي و لا لُبِّس علي ( نهج البلاغة: خطبه10)
همانا با من بصيرتي است که نه حق را پوشيده داشتم و نه حق بر من پوشيده ماند.
علّامه در علّت تقديم عبارت اوّل بر دوم مي‌نويسد:
شايد نکته بسيار مهمي که در مقدم داشتن «من امري را بر خود مشتبه نساخته‌ام» بر جمله «و کسي نتوانسته است واقعيتي را بر من مشتبه سازد» وجود دارد، اين باشد که اگر کسي خود را نفريبد، فريب ديگران را هم نمي‌خورَد؛ يعني علّت اساسي اين که آدمي بازيچه ديگران قرار نگيرد، اين است که خود را به بازي نگيرد... ( ترجمه و تفسير نهج البلاغه: ج3 ص194)

پنج: تقييد

نسبت مسند به مسنداليه، گاه ساده و بي هيچ قيدي صورت مي‌گيرد و گاه مقيد به قيدهايي است که هر يک نقشي را در انتقال ما في الضمير ايفا مي‌کنند (علوم بلاغت و اعجاز قرآن: ص92) که در اصطلاح، به آن «تقييد» گفته مي‌شود و متداول‌ترين اين قيود، عبارت‌اند از: توابع، ضمير فصل،

صفحه از 130