بلاغت نهج البلاغه در شرح علّامه جعفري - صفحه 127

فإذا رَمي ببَصرهِ إلي قوائِمِهِ زَقأ مُعولاً بِصوتٍ يکادُ يبينُ عن استغاثتِهِ وَ يشهدُ بِصادقِ توجُّعِه لِأنَّ قوائِمِهِ حُمشٌ کقوائِمِ الديکَة الخِلاسيةِ.
و در آن هنگام که به پاهايش مي‌نگرد، صدايي ناله مانند برمي‌آورد چونان جانداري که پناه‌جويي خود را آشکار مي‌کند، فرياد او به صدق احساس دردش گواهي مي‌دهد؛ زيرا پاهايي سياه‌رنگ و زشت و نازک دارد، مانند پاهاي خروس خلاسي.

علّامه اين کلام امام عليه السلام را کنايه از بيان قانون حفظ تعادل مي‌داند:
امير المؤمنين عليه السلام در اين جملات، صريحاً نمي‌فرمايد که علّت ناله طاووس در هنگام نگريستن به پاهايش، معلول شدّت احساس زيبايي بال و پر و ديگر اعضاي او است؛ ولي اين احتمال که ممکن است چنين باشد، منتفي نيست. بايد دقيقاً بينديشيم در اين که:
گيرم که خارم خاربد، خار از پي گل مي‌زَهَد صرّاف زر هم مي‌نهد جو بر کف مثقال‌ها.
آيا قانوني بسيار با اهميت، به نام قانون «حفظ تعادل» در پشت پرده وجود دارد که نمي‌گذارد حيات از تعادل خود منحرف گردد و از ادامه مقرري خود در حکمت ربوبي، مختل شود؟... ( ترجمه و تفسير نهج البلاغه: ج26 ص250ـ251).
علي عليه السلام درباره ماجراي حکميت مي‌فرمايد:
حتّي ارتابَ الناصحُ بِنُصحِهِ و ضنَّ الزَّندُ بِقدحِهِ ( نهج البلاغة: خطبه ۳۵).
تاجايي که انسان خيرخواه در باره خيرخواهي خود به ترديد افتاد و آتش‌زنه از بيرون آوردن شراره، امتناع ورزيد.

علّامه در مفهوم اين عبارت کنايي مي‌نويسد:
جمله مورد تفسير، بيان قانون مقاومت و نتيجه آن است که عبارت از ناتواني و يأس معلّم و مربّي از تأثير کار خود است و در بعضي از شرايط مقاومت شدت پيدا نموده و مقاومت کنندگان به يک عدّه اصول و قواعدي تکيه مي‌کنند که معلّمان و مربّيان را در منطق کار خود به ترديد مي‌اندازند، نه اين که خود امير مؤمنان عليه السلام در عقيده و اقدامات خود به ترديد افتاده بود؛ زيرا در هر مورد از سخنان امير مؤمنان عليه السلام که درباره حکميت در نهج‌البلاغه آمده است، قاطعيت و واقع بيني امير المؤمنين عليه السلام در اين مسئله، کاملاً روشن است ( ترجمه و تفسير نهج البلاغه: ج9 ص65ـ 66).

سه: استفاده ازبهترين اسلوب بيان

در تأثيرگذاري هر چه بيشتر کلام، توجّه به نوع بيان و اسلوب آن، نقش به سزايي دارد. به نحوه بيان امير مؤمنان در اين عبارت بنگريد:
أي بُنَي و إنّي و إن لم أکن عُمِّرتُ عُمُرَ مَن کان قَبلي فَقَد نَظَرتُ في أعمالِهِم وفَکَّرتُ في أخبارِهِم و سِرتُ في آثارِهِم حتّي عُدتُ کَأحَدِهم، بَل کَأنّي بِما انتَهي إلَي مِن أُمورِهم قد عُمِّرتُ معَ أوَّلِهِم إلي آخِرِهم....( نهج البلاغة: نامه 31).

صفحه از 130