مدارک از ياد رفته - صفحه 136

In the 1970s John Wansbrough went much farther, concluding, on the basis of textual and linguistic analysis, that there is no evidence for a canonical version of the Quranic text before the very end of the eighth century at the earliest.
Wansbrough argued that the nature of the text itself presupposes an organic development from originally independent traditions during a long period of transmission... juxtaposition of independent pericopes to some extent unified by means of a limited number of rhetorical conventions.
In support of his conclusion he noted that Muslim traditions about early revelation, indeed about the life of the Prophet and early Muslim history as a whole, are known only from later Islamic literature; Quranic exegesis, for example, first evolved in the late eighth and ninth centuries. Nor can most early Muslim traditions be confirmed in contemporary non-Muslim sources.

با اين وجود، پيشاپيش در آغاز قرن بيستم، شخصي به نام مينگانا به طور جدي با کل ساختار تاريخي مذکور به مخالفت برخاست. ۱ مينگانا، که روش او به طور واضح سوگيرانه و مغرضانه بود، ۲ استدلال مي‌کند که قرآن به شکل يک کتاب، تدوين نشده بود، مگر چندين دهه پس از آنچه که عموماً مقبول افتاد؛ يعني در زمان حکمراني خليفه پنجم اموي، عبدالملک بن مروان. در دهه هفتاد جان ونزبرو، پا را از اين هم فراتر گذاشت و بر مبناي تحليل‌هاي زبان‌شناختي و متني، مدعي شد که دست‌کم تا قبل از پايان قرن هشتم ميلادي (اواخر قرن دوم هجري)، هيچ دليل و مدرکي دال بر وجود يک متن معتبر و رسمي از قرآن وجود ندارد.
ونزبرو، از يک سو به بررسي متن قرآن مي پردازد و طبيعت آن را نمايان گر تحولي سازمند (پيشرفتي ذاتي) در آن مي داند که اين متن از نقل هايي کاملاً مستقل در خلال دوره طولاني نقل و باز‌خواني مجدد فراهم آمده است، که هر يک، تحولي دراز‌آهنگ و طولاني را از سرگذرانده اند تا در نهايت با بهره گيري از معدودي ساختارها و شيوه‌هاي بلاغي به صورت يک مجموعه واحد، کنار هم قرار‌داده شده اند. او، از ديگر سوي و براي تقويت اين ديدگاه، صحت گزارش هاي تاريخي مسلمانان را زير سؤال مي برد و تمام آنچه را در روايات اسلامي درباره وحي اوليه و زندگاني پيامبر اکرم آمده است، صرفاً گزارش هايي مي داند که تنها در منابع متأخر اسلامي، به مانند تفاسير قرن?و? ميلادي، يافت مي شوند و اين مطالب را نمي توان در منابع تاريخي غير‌مسلمانان هم عصر با دوران بعثت و بعد از آن، يافت.

1.آلفونس مينگانا، مقاله نقل قرآن، مجله مصري منچستر و جامعه شرقي، (۱۹۱۶ـ ۱۹۱۵)، ص ۴۷ ـ ۲۵.

2.تعصب او آشکارا در جملات زير نمايان مي‌شود: «ملاحظه مسئله نقل قرآن مطابق نويسندگان مسيحي، خواننده احساس خواهد کرد که او بيشتر از آنچه در حوزه واقعيت‌هاي تاريخي باشد در حوزه احاديث مشکوک ...» مينگانا، ۳۴.

صفحه از 164