جهاد ابتدايي که از آن به «جهاد دعوت» نيز تعبير ميشود، جنگ براي تحميل عقيده نيست، بلکه نبردي «رهاييبخش» و در جهت مقابله با خشونت و اختناق است. جهاد ابتدايي مبارزه با نظامهاي ظالمانه و ستمگري است که با توسل به زور و فشار، انديشههاي باطل را بر اذهان حاکم ساخته و اجازه رسيدن پيام الهي به گوش مردمان را نميدهند تفاوتي در ماهيت آن ايجاد نميکند. ۱
در اين مقاله سر آن نداريم که بسان فقها به جمع ميان ادلّه پرداخته و نسبت آيات و روايات صلح محور را با آيات و روايات جنگ محور بسنجيم؛ و نه آن که مطلقات ادلّه جهاد را با آيات مقيده نسبتسنجي نماييم تا يا اوّلي را حمل بر دومي نموده، و يا دومي را ناسخ اوّلي بشماريم، تا در انتها يا قايل به اصالت صلح شده و يا به اصالت جنگ گرايش نشان دهيم. ۲
چه که اين هر دو نسبتسنجي متأخّر از آن است که ما دلالت ادلّه دالّ بر وجوب جهاد ابتدايي را پذيرفته باشيم، و آن گاه اين ادلّه را با معارضان آن بسنجيم.
در اين نظريه پردازي، به مقتضيات زمان نيز نظر نداريم. آن چنان نيست که نتيجه بگيريم:
در عصر حاضر و با توجه به تسلط فرهنگ قبول حقوق بشر بر کشورها و تلقى به قبول تمام ملل جهان نسبت به مرزهاى جغرافيايى، مصلحت مسلمين چيزى جز دعوت از طريق بيان و قلم و ... نيست و جهاد ابتدايى، اگر چه در بعضى از زمان ها مى تواند موجب گسترش اسلام باشد، ولى در عصر حاضر رعايت صلح جهانى و به رسميت شناختن مرزهاى بين المللى امرى ضرورى است، بلکه ميخواهيم در ادلّهاي که فقيهان شيعه بر وجوب جهاد ابتدايي اقامه نمودهاند نظري با دقّت افکنده، و آن را در پرتو سيره رسول الله نظاره نماييم، و دلالت آنها را بر وجوب جهاد ابتدايي مورد بررسي قرار دهيم. ۳
تعريف
واژه جهاد به معناي مبالغه و بذل نهايت توان در راه جنگ بوده است. ۴ و معناي شرعي آن عبارت از بذل مال و جان در راه اعلاي دين اسلام و برپا داشتن شعائر ديني است. ۵ که البتّه اين تلاش به صورت قيام مسلّحانه و نبرد با دشمنان تحقّق خارجي مييابد، نه هرگونه بذل مال و جان در راه دين.
اين قيام مسلّحانه و نبرد با دشمنان، يا پس از آن است که دشمن به سرزمين مسلمانان حملهور شده باشد که پارهاي از فقيهان آن را جهاد دفاعي نام نهادهاند، و يا بدون چنين هجومي است که آن را جهاد
1.۱ . http://www.maarefmags.com / article.asp? Art = ۷۸۲.
2.رک : http://www.feirahi.ir/?article=۱۳۷
3.۱ . http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=۸۶۱۰۱۵۰۳۴۵.
4.لسان العرب، ج ۳، ص ۳۸۶.
5.مجمع البحرين، ج ۳، ص ۳۰.