163
مناسبات جامعه شناسي و حديث

3 . جامعه شناسى اسلامى در خدمت حل مشكلات جهان اسلام

آيا در حوزه علوم انسانى مى توانيم ، به جامعه شناسى ، در محدوده كوچك و نه جهانى دست يابيم كه دست كم مشكلات كشورهاى اسلامى را حل و در همين محدوده نظريه پردازى كند؟

اين جامعه شناسى دو بال دارد : يكى بحث هاى نظرى كه ويژگى هاى انسان ها و مقتضيات حيات اجتماعى انسان ها بر مى خيزد و ديگرى ، حضور انسان در واقعيتى اجتماعى است كه اقليم و شرايط فرهنگى خاصى دارد كه ويژگى هاى خاصى به او مى بخشد. اين دومى ، به معناى افول از آن مشخصات كلى نيست . آن ويژگى ها عام است و براى فهم رفتار انسان آمريكايى ، شرقى ، غربى و... فرقى ندارد . اين چنين نيست كه ما يك جامعه شناسى خردى بر پا كنيم كه تمام بحث هاى كلان جامعه شناسى را ناديده بگيريم . به هر حال ، من بين جامعه شناسى خردى كه مشكلات جامعه ما را حل كند و بين جامعه شناسى كلانى كه قواعد رفتارىِ عامى دارد ، تعارض نمى بينم .

انسان غربى كنونى ، واقعا سكولار مى انديشد. ما مى خواهيم بگوييم قواعد رفتارى اى هست كه در انسان هايى كه اين ويژگى ها را ندارند ، صدق مى كند. پس آيا اين ويژگى هاى مهم ، مستلزم پيدايش دو نوع جامعه شناسى نيست؟

خيلى ها معتقدند بايد بين فلسفه و علم پيوند برقرار شود و بنابراين، جدايى صورىِ ميان جامعه شناسى دينى و جامعه شناسى سكولار را كنار گذاشته اند. وقتى مى خواهيد جامعه شناسى كلان داشته باشيد كه بر انسان جهان غربى و شرقى انطباق داشته باشد ، اين پژوهشى فلسفى مى شود و به اين برمى گردد كه انسان چيست؟ همان بحث هايى كه به مدنى الطبع بودن انسان مربوط است . همه آن مدعيات بر اين اساس است كه آقاى هابز انسان را چگونه مى شناسد. به هر حال ، اين جا بحث فلسفى است. انسان چيست و چه ابعاد وجودى دارد؟ ممكن است اين جامعه شناسى ، از فيلسوفان اجتماعى شكل بگيرد. اين همان جامعه شناسى كلان است كه بخش معظمش توسط فيلسوفان اجتماعى يا فلاسفه تغذيه مى شود . البته به جامعه شناسى خُرد هم نياز داريم كه مباحثى را متناسب با نيازهاى منطقه اى ارائه دهد . اين جامعه شناسى خرد ، از همان وضعيت هاى خاص متأثر است و از مبانى و جامعه شناسى كلان بى نياز نيست .


مناسبات جامعه شناسي و حديث
162

قلمرو اين دو به خوبى شناخته شود و توانايى هاى هر كدام ، حيطه عملشان و بلنداى نظرشان روشن گردد ، اين ها جزء عوامل مكمّل يكديگر به شمار مى آيند. براى مثال ، با اين شناختى كه ما از دين اسلام داريم ، هيچ گاه بلندپروازى هاى عقل را محدود نكرده و اصلاً علم چيزى نيست جز آن چيزى كه از عقل مى آيد . خلاصه اين كه، دينْ دستاوردهاى عقل بشر را ناديده نگرفته و سبك نشمرده و از اين رو ، تعارض دين با علم معنا ندارد .

حالا كه مشخص شد پيش فرض ها در شكل گيرى علم تأثير دارد ، آيا مى توان با پيش فرض هاى حديثى و دينى ، جامعه شناسىِ جديدى پايه گذارى كرد؟

انتخاب اين پيش فرض ها ، انتخابى ماقبل علمى و بلكه ماقبل معرفتى و فلسفى است . در واقع ، يك تعلق و تمايل است و به عنوان اصل موضوعى پذيرفته مى شود و اگر آن بنيان ها و اصول ابتدايى تغيير يابد ، جامعه شناسى هم دگرگون مى شود . اين جامعه شناسى موجود ، براساس بينش سكولار شكل گرفته و مى بينيد كه جامعه شناسان معروف ، اصلاً تعلقات دينى ندارند؛ يعنى وقتى به حرف هاى سن سيمون كه كشيش است مى نگريد ، بوى باور و ايمان نمى دهد. اين از حيث بنيان گذاران. از لحاظ مبادى معرفتى ونظرى هم ، اگر شما به مبادى اين جامعه شناسى دست بزنيد ، جامعه شناسى ديگرى خواهد بود كه با جامعه شناسى موجود تفاوت بسيارى خواهد داشت. در عين حال ، مى توان گفت اصول مشتركى بين اين دو جامعه شناسى هست .
اين كه ما به جامعه شناسى ديگرى مى رسيم ، به اين بيان است كه مبناى اين جامعه شناسى ، ويژگى هاى خاصى را براى انسان در نظر گرفته و اگر شما فهرست ديگر و متنوع ترى از ويژگى هاى انسان ارائه بدهيد و ابعاد ديگرى را روشن كنيد ، مقتضيات اين انسان هم متفاوت خواهد بود و عواملى كه روى او تأثير دارد و چيزهايى كه انسان روى آن ها تأثير مى گذارد ، متفاوت خواهد بود. اگر انسان را با نگاه نيچه اى ، در قدرت ، يعنى توانايى ، زيبايى و هوش خلاصه نبينيد و ابعاد ديگرى را بنگريد ، نوع حيات اجتماعى و فردى متفاوت خواهد بود و نظرهايى كه ارائه مى دهيد ، تفاوت پيدا مى كند و حتى پيچيده تر هم خواهد شد؛ چرا كه ابعاد ناشناخته انسان را نشان مى دهد و پيش بينى شما ، به واقعيت نزديك تر خواهد بود. اشكال اصلى اين جامعه شناسى اين است كه عنصر اصلى مطالعاتى خودش ، يعنى انسان را ناقص ديده است.

  • نام منبع :
    مناسبات جامعه شناسي و حديث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 116517
صفحه از 240
پرینت  ارسال به