در اين آيه، خداوند متعال ابتدا اين سؤال را مطرح ميفرمايد که آيا شب زندهداري که در دل شب بستر استراحت و خواب ناز را رها ميکند و در محضر حضرت حق ـ جل و علا ـ به عبادت و راز و نياز با خالق هستي ميپردازد، با خدا نشناسانِ ناسپاس ـ که شب را به غفلت ميگذرانند ـ يکساناند؟
و در ادامه اين پرسش، براي روشن شدن بهتر پاسخ، سؤال ديگري را معادلِ آن که پاسخش براي همگان، بسيار بديهي و روشن است، طرح مينمايد، و ميفرمايد: «آيا مردم دانا و مردم نادان مساوي هستند؟»
تشبيه مؤمنِ شب زندهدار به عالم، و کافرِ غافل به جاهل، بيانگر اين معناست که مقصود از علم در اين آيه، مطلق علم نيست، بلکه اين علم جهان علمي است که در آيه ديگر همراه با خشيت از خداست:
إِنَّمَا يَخْشَى اللهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ؛ ۱
همانا خشيت از خدا ويژه دانشمندان از بندگان اوست.
بنا بر اين، از نظر قرآن علمي ارزش دارد که عامل تأمين سعادت هميشگي انسان باشد و برتري عالمي بر جاهل، انکارناپذير است که علمش موجب ترس او از عدل الهي و کيفر اخروي گردد.
عالم و جاهل از منظر قرآن
در آياتي ديگر، تعبيرهاي مشابهي ديده ميشود که بر پايه روش تفسير قرآن به قرآن ميتوانند مقصود از عالم و جاهل را در آيه مورد بحث، بيش از پيش، روشن کنند:
1. زندهاي در نور، مردهاي در ظلمت
از نگاه قرآن، عالم همچون زندهاي است که در روشنايي حرکت ميکند و جاهل مردهاي است که در ظلمت قرار دارد:
أَوَمَن كَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَن مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا؛ ۲
آيا کسي که مردهدل بود، و زندهاش کرديم و براي او نوري پديد آورديم تا در پرتو آن در ميان مردم برود، چون کسي است که گويي گرفتار در تاريکيهاست و از آن بيرون آمدني نيست.
اين آيه دو دسته از انسانها را مورد مقايسه قرار ميدهد:
دسته اول، انسانهايي که با عنايت الهي از مرگ معنوي رهايي يافته و از حيات انساني برخوردارند. از نگاه قرآن چنين انسانهايي از نور بصيرت برخوردارند و در جامعه در پرتو اين نور حرکت ميکنند.
دسته دوم، انسانهايي که در مرگ معنوي به سر ميبرند و از حيات انساني بهرهاي ندارند. چنين افرادي همواره در ظلمت رواني قرار دارند و در مسير زندگي همانند کسي که در تاريکي طي طريق ميکند، هيچ گاه نميتوانند به مقصد انسانيت راه يابند.