از جمله دلايل بر حدوث جهان اين است که ما خود و ديگر اجسام را ميبينيم که از زياده و نقصان جدا نيست و... .
آن گاه ميگويد:
و ليس يجوز في عقل، ولا يتصور في وهم، ان يکون ما لم ينفک من الحوادث، و ما لم يسبقها قديماً... . ۱
مشاهده ميشود که شيخ معتقد است عقل اجازه نميدهد که تصور شود اشيايي که همواره با حدوث همراه است و ما تدبيرها و تغييرها را در آن ميبينيم، از سازندهاي نباشد و يا بدون تدبير کنندهاي پيدا شود. صدوق در ادامه اين بحث در مقامي ديگر ميگويد:
اگر تصور کنيم که اجسام تدبير شونده و تغيير کنند، بدون تدبير کننده و سازندهاي به وجود آمده است، قابل تصورتر و ممکنتر اين باشد که بايد نوشتهاي بينويسنده و خانهاي بيسازنده، نقاشي استواري بدون نقاش وجود داشته باشد. ... فلمّا کان رکوب هذا و اجازته خروجاً عن النهاية والعقول کان الاول مثله. ۲
شيخ صدوق در اين بيان، تحقق چنين مطلبي، يعني پذيرش و رَوايي وجود نوشته بدون نويسنده و ... را خروج از خردورزي و عقلمداري دانسته است. پس وي در اينجا عقل را به سان ميزاني در پذيرش گزارهها به کار ميگيرد؛ بدين صورت که چيزي که عقل آن را بپذيرد رواست و عدم پذيرش گزارهها توسط عقل دليل بر ناروايي آن گزاره است.
صدوق برخي از مسائل مطرح شده در روايات را به نقد ميکشد و در داوري ميان صحت و عدم صحت محتواي آن، از عقل مدد جسته و بيان ميدارد که اين روايت، از نظر عقل، مورد پذيرش نيست و يا از مواردي است که عقل آن را محال ميشمرد. وي در بيان علت کنيه امام علي عليه السلام به ابوتراب روايتي را نقل ميکند که حاکي از داستان وقوع مشاجره ميان حضرت علي عليه السلام و حضرت زهرا( است. وي اين خبر را غيرمعتمد دانسته و ميگويد که اعتمادي به اين حديث ندارد؛ زيرا وقوع چنين مسألهاي را محال ميداند ۳ . وي در برخي از اين موارد، آنچه را که عقل نميپذيرد، تأويل کرده تا معناي صحيحي از روايت را ارائه کند. در بيان روايتي که مضمون قلب مؤمن ميان دو انگشت خداست (فان القلوب بين اصبعين من اصابع الله) را اين گونه تأويل کرده و عقلپذير ميکند که:
اصبعين من اصابع الله، يعني طريقين من طرق الله و مراد از دو طريق، راه خير و راه شر است. ۴