عقل‌گرايی شيخ صدوق و متکلم بودن او - صفحه 46

فرايند وجود حادثي قبل از حادث ديگري تا بي‌نهايت لازم مي‌آيد و آن محال است. پس درست، آن است که ناچار از وجود آفرينندة قديم هستيم.
مشاهده مي‌شود که شيخ صدوق براي اثبات قديم بودن خداوند از برهان حدوث استفاده کرده و از راه ابطال تسلسل در علت فاعلي نياز به سرسلسله‌اي قديم را به اثبات رسانيد. ۱
4. شيخ صدوق در پي حديث هفدهم باب نهم کتاب التوحيد در باب «قدرت خدا» با استفاده از برهان خلف قادر بودن خداوند را به اثبات مي‌رساند. او مي‌گويد:
از جمله دلايل اين که خداوند قادر است، اين است که وقتي که جهان ساخته سازنده‌اي است و دريافتيم که کسي که توانا نيست، نمي‌تواند چيزي بسازد.. .. اگر غير اين باشد (يعني جهان را سازنده‌اي غير توانا ساخته باشد) بنابراين بايد کار بدون ابزار انجام شده و بدون حواس درک شود و چون تحقق چنين چيزي بيرون از دايرة خردمندي است، قسمت اول هم چنين است؛ يعني بايد جهان هم بدون سازنده باشد، در صورتي که خلفش فرض ما خواهد بود. ۲
5. شيخ صدوق در پي حديث چهارم باب دهم کتاب التوحيد در بارة «اثبات علم خدا و ذاتي بودن صفات و عينيت صفات با ذات» مي‌گويد:
مقصود، اين است که علم چيزي جز خدا نيست و علم از صفات ذاتي اوست و مراد ما از وصف علم براي خدا، نفي جهل از اوست و نمي‌گوييم که علم غير از اوست؛ زيرا اگر چنين بگوييم (يعني بگوييم علم غير از خداست)، سپس بگوييم خداوند همواره و از اول عالم بوده است (لازم مي‌آيد که باتوجه به قديم بودن خداوند)، همراه با خداوند قديم ديگري را اثبات کنيم و (اين امر با يکتا بودن خداوند سازگار نيست) و خداوند از اين توصيف برتري بزرگ است. ۳
6. شيخ صدوق در پي حديث دهم باب بيست و هشتم کتاب التوحيد در «نفي مکان دار بودن خداوند» با استفاده از قاعده حدوث عالم مي‌گويد:
دليل بر اين که خداوند لا في مکان هست، اين است که همة مکانها حادث هستند و (در جاي خود) به اثبات رسيده است که خداي عزيز و جليل قديم و سابق بر مکانهاست و روا نيست که بي‌نياز قديم محتاج به چيزي باشد که از آن بي‌نياز است. و نيز روا نيست که از آنچه بوده است، تغيير کند. درست، آن است که او در مکان نيست؛ چنان که از ازل در مکان نبوده است. ۴
7. شيخ صدوق در پايان باب بيست و نهم کتاب التوحيد با موضوع نام‌هاي خداوند، در بارة «عالم، قادر و حي بودن لنفسه خداوند» مي‌گويد:
دليل اين که خداي متعال عالم، زنده و قادر به خويشتن است، نه به وسيلة علم و قدرت و حياتي که غير از اوست، اين است که اگر عالم به علمي باشد، علم او از دو حال بيرون نيست: يا آن

1.همان، ص۸۱.

2.همان،‌ ص۱۳۱.

3.همان، ص۱۳۵.

4.همان، ص۱۷۸.

صفحه از 58