عقل‌گرايی شيخ صدوق و متکلم بودن او - صفحه 49

کسي که بپندارد دنيا لحظه‌اي بدون امام مي‌پايد، لازمه‌اش آن است که مذهب برهمنان را در ابطال رسالت صحيح بداند.
شيخ صدوق، در حقيقت، پذيرفتن «نبود خليفه» را موجب پذيرش نظرية ابطال رسالت دانسته است. وي در ديگر فراز مي‌گويد که اگر قرآن ما را به اين مطلب رهنمون نمي‌شد ـ که نبوت به پايان رسيده است ـ وجود يک پيامبر در هر زمان لازم بود. سخن ايشان در اين باره چنين است:
اگر نبود که قرآن کريم پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله را خاتم الانبياء ناميده، بايد در هر زمان پيامبري باشد؛ ولي چون ختم نبوت به صحبت پيوسته است، بودن پيامبر پس از رسول اکرم صلي الله عليه و آله منتفي است.
آن گاه، وقتي همة صورت‌هاي متصور را باطل دانست مي‌گويد:
تنها يک صورت معقول باقي مي‌ماند که آن وجود خليفة حق است.
ايشان در ادامة بيان خود مثالي آورده و مي‌گويد:
اين که خداوند به واسطة جواز عقل به وجود رسولان، پيامبراني مبعوث داشته است. مثالش مانند طبيب است که بيمار را با دارويي که موافق طبعش است، معالجه مي‌کند و اگر درمان او با دارويي باشد که مخالف طبع اوست، بيمار را هلاک ساخته است. اين ثابت است که خداوند از هر حکيمي حکيم‌تر است و به چيزي فرا نمي‌خواند، جز آن که صورت ثانيه‌اي از آن در عقول انسآنها موجود باشد. ۱
11. شيخ صدوق در بيان دليل عصمت خليفه الهي (پيامبر، امام) اين گونه استدلال مي‌کند که:
همواره وضع خليفه به حال خليفه‌گزار دلالت دارد و همه مردم از خواص و عوام بر اين شيوه‌اند. در عرف مردم، اگر پادشاهي، فردي ستمگر را خليفة خود قرار دهد، مردم آن پادشاه را نيز ستمگر مي‌دانند و اگر فرد عادلي را جانشين خود سازد، آن پادشاه را نيز عادل مي‌نامند.
با اين مقدمه که جانشين? نشان دهندة عدل و ظلم است و جانشيني فرد مصون از گناه بايد مصون از گناه باشد به اين نتيجه مي‌رسد که خلافت خداوند عصمت را ايجاب مي‌کند و خليفه نمي‌تواند جز معصوم باشد. ۲
وي در بيان يکي از وجوه تفسيري آية سي‌ام سورة بقره و آيه خلافت، لزوم و وجوب عصمت خليفه و امام را از آن برداشت مي‌کند. او اعتقاد دارد اگر خداوند فرد معصومي را به عنوان خليفه و جانشين خود بر نيانگيزد، به بندگان خود خيانت کرده است و خداوند از هرگونه خيانتي دور و مبراست. پس جانشين او بايد معصوم باشد. او مي‌گويد:
در اين آيه معنايي وجود دارد که خداوند جز افراد پاک باطن را خليفه نمي‌سازد تا از خيانت بر کنار باشد؛ چون اگر شخص آلوده‌اي را به عنوان خليفه برگزيند، به مخلوقات خود خيانت کرده است.

3. مناظره و رد مخالفان

از مهم‌ترين کارکردهاي يک متکلم و از نشانه‌هاي عقلگرايي او، تکلم در مسائل اعتقادي و مناظره با متکلمان و اثبات يا رد يک عقيده است. يکي از عوامل مهمي که باعث شد مذهب تشيع از ميان نرود و پاي پر جا بماند و به نسل‌هاي بعدي سپرده شود، تشکيل مجالس مناظره و مباحثه علماي هر عصر با مخالفان بود.
اين کار سابقه ديرينه‌اي داشت، در تاريخ صدر اسلام مشاهده مي‌شود که مباحثات و مناظرات گوناگوني ميان پيغمر اکرم صلي الله عليه و آله با علماي يهود و نصارا و. .. در مي‌گرفت. امامان و اصحاب ايشان نيز به مناظره با بي‌دينان و صاحبان اديان مختلف مي‌پرداختند. در حقيقت، مهم‌ترين نکته در اثبات متکلم بودن يک دانشمند، اين است که او حاضر به تکلم و بحث در باره اعتقادات ديني با ديگران باشد. از اين روست که اهل الحديث و سران آنها، يعني احمد بن حنبل و مالک بن انس را متکلم نمي‌دانيم.

1.همان، ص۲۴.

2.همان، ص۱۰.

صفحه از 58