۱۸.على، از ابى هاشم جعفرى روايت كرده است كه گفت: در خدمت حضرت امام رضا عليه السلام بوديم و عقل و ادب را ذكر نموديم، حضرت فرمود كه:«اى ابوهاشم، عقل، عطيه اى است از جانب خدا و ادب (كه خوش رفتارى و خوش گفتارى است در گفتن و نوشتن و زيستن)، كسبى است كه به رنج و زحمت، حاصل مى توان كرد. پس هر كه ادب را به خود بندد، بر آن قادر گردد، و هر كه عقل را به خود بندد، چيزى را زياد نمى كند به سبب اين، مگر جهل».
۱۹.على بن ابراهيم، از پدرش، از يحيى بن مبارك، از عبداللّه بن جَبَله، از اسحاق بن عمار، از امام جعفر صادق روايت كرده است كه گفت: به خدمت آن حضرت عرض كردم كه: فداى تو گردم، به درستى كه مرا همسايه اى است كه بسيار نماز مى كند و صدقه بسيار مى دهد و حج بسيار به جا مى آورد و هيچ ناخوشى در او نيست. حضرت فرمود كه:«اى اسحاق، عقلش چگونه است؟» اسحاق گفت كه: گفتم: فداى تو گردم او را عقل درستى نيست. حضرت فرمود كه: «عملش بالا نمى رود و مقبول نمى شود، به واسطه بى عقلى كه دارد».
۲۰.حسين بن محمد، از احمد بن محمد سيّارى، از ابو يعقوب بغدادى روايت كرده است كه گفت: ابن سكيت به خدمت حضرت امام رضا عليه السلام عرض كرد كه: چرا خدا موسى بن عمران را با عصا و يد بيضا (كه سفيدى آن به طورى بود كه شعاع آن بر شعاع آفتاب غلبه مى نمود) و با آلت سحر و جادو (چيزى چند كه به جادوگرى مى مانست)، فرستاد و حضرت عيسى را با آلت طبابت مبعوث گردانيد و جناب محمد را ـ صلى اللّه عليه و آله و على جميع الانبياء ـ به معجزه سخن و خطبه هاى فصيحه بليغه فرستاد؟ حضرت امام رضا عليه السلام فرمود كه:«خدا چون موسى عليه السلام را مبعوث گردانيد، سحر بر اهل عصرش غالب بود (چه ساحران در آن زمان بسيار بودند). پس از نزد خدا به سوى ايشان چيزى را آورد كه مثل آن در قوه ايشان نبود، و آورد آنچه را كه سحر ايشان به آن را باطل گردانيد، و به واسطه آن حجت را بر ايشان تمام كرد. و خدا عيسى عليه السلام را فرستاد در هنگامى كه ناخوشى هاى مزمن كه بهْ شدن آن دشوار بود در آن زمان ظاهر شده بود، و مردم به طبابت محتاج بودند، پس از نزد خدا ايشان را چيزى چند آورد كه مثل آن در قوه ايشان نبود؛ چون مردگان را از براى ايشان زنده گردانيدن و كور مادرزاد و پيس را چاق نمودن به فرمان خدا، و به اين علت، حجت خدا را بر ايشان تمام ساخت. خدا محمد صلى الله عليه و آله را فرستاد در وقتى كه غالب بر مردم آن روزگار، خطبه ها و سخنان بليغ و فصيح بود ـ ابو يعقوب راوى گفت كه: گمان مى كنم كه آن جناب، به جاى «سخن» لفظ «شعر» را فرمود (يعنى: غالبِ بر ايشان شعر گفتن بود) ـ پس آن جناب از نزد خدا آن قدر از مواعظ و احكام را از براى ايشان آورد كه گفتار ايشان را به آن باطل ساخت و به سبب آن حجت خدا را بر ايشان تمام گردانيد».
ابن سكيت گفت: به خدا سوگند كه هرگز مثل تو را نديدم، پس بفرما كه امروز حجت خدا بر خلق چه چيز است؟ آن حضرت فرمود كه: «امروز حجت خدا بر خلق، عقل است كه به واسطه آن مى شناسد آن كه را بر خدا راست مى گويد و او را تصديق مى كند و آن كه را بر خدا دروغ مى گويد، مى شناسد و او را تكذيب مى كند».
ابن سكيت گفت: به خدا سوگند كه جواب حق و درست همين است.