۱۳۰.محمد بن يحيى، از احمد بن محمد بن عيسى، از احمد بن محمد بن ابى نصر، از حمّاد بن عثمان، ازامام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه آن حضرت فرمود:«رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود كه: علم، خوب وزيرى است از براى ايمان، و حلم، خوب وزيرى است از براى علم، و مدارا، خوب وزيرى است از براى حلم، و صبر، خوب وزيرى است از براى مدارا» (در بعضى از نسخه ها، به جاى صبر، عبرت است. و معنى آن، پند گرفتن است).
۱۳۱.على بن محمد، از سهل بن زياد، از جعفر بن محمد اشعرى، از عبداللّه بن ميمون قدّاح، از امام جعفر صادق عليه السلام ، از پدرانش عليهم السلام روايت كرده است كه آن حضرت فرمود كه:«مردى به خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد كه: يا رسول اللّه ، چيست كه باعث حصول علم مى شود؟ فرمود: خاموشى. عرض كرد كه: بعد از آن چيست؟ فرمود كه: گوش دادن و شنيدن. عرض كرد كه: بعد از آن چيست؟ فرمود كه: حفظ و ضبط كردن. عرض كرد كه: بعد از آن چيست؟ فرمود كه: عمل كردن به آن. عرض كرد كه: بعد از آن چيست يا رسول اللّه ؟ فرمود كه: آشكار كردن و پراكنده نمودن آن ميان مردمان».
۱۳۲.على بن ابراهيم، روايت كرده و آن را مرفوع ساخته به سوى امام جعفر صادق عليه السلام كه آن حضرت فرمود:«طلب كنندگان علم، سه قسم اند. پس ايشان را به ذات و صفات ايشان بشناسيم: يك قسم آن را طلب مى كند از براى استخفاف و استهزا كه لازم جهل است، تا آن كه با غير خود جدال كند. و قسم ديگر، آن كه آن را مى طلبد از براى گردن كشى كردن و زيادتى جستن و فريب دادن. و قسم ديگر، آن را مى طلبد از براى دانش و عمل كردن (در بعضى نسخه ها به جاى عمل، عقل، واقع شده و بنا بر اين نسخه، مراد آن است كه طلب كردن از براى تحصيل بصيرت كامل است در دين، و اطلاع بر احوال آخرت و حقارت دنيا و بى اعتبارى آن).
پس صاحب جهل و جدال، مردم را اذيت مى رساند و مجادله مى كند و در مجالس مردمان به گفت وگو مى پردازد و علم و صفت حلم را بسيار ياد مى كند و در ظاهر، فروتنى را شعار خود ساخته و در باطن، از پرهيزگارى عارى است. پس خدا، به جهت اين عمل، از صاحب آن، استخوان بينى او را بكوبد (يعنى روى او را قبيح گرداند. چه، صورت، به بينى است؛ چنانچه مى بينى). و گرداگرد سينه او را ببرد. و صاحب گردن كشى و فريب، و صاحب فريب و گريز و خيانت و چاپلوسى است كه به زبان دوستى اظهار مى كند و در دل، خلاف آن را دارد، و بر مثل خود از علما تفوق مى جويد و طريق گردن كشى مى پويد، و از براى مالداران كه از او پست ترند، فروتنى مى نمايد و به جهت شيرينى يا بخشش ايشان، شكسته نفسى مى كند و دين خويش را در هم مى شكند. خدا بر چنين طالبى، خيرش را كور گرداند كه از خود هم خبر نداشته باشد، و اثرش را از ميان آثار علما بر طرف كند. و صاحب دانش و عمل و يا عقل، صاحب بدحالى و اندوهى است كه او را درهم شكسته و پيوسته محزون است و شب ها بيدارخوابى مى كشد از براى عبادت و تحت الحنك مى بندد بر كلاهى كه بر سر اوست و در تاريكى شب، به عبادت مى ايستد و عمل مى كند و پيوسته مى ترسد كه مبادا عملش قبول درگاه خدا نشود و مشغول دعا و زارى مى باشد و رو به كار خويش كرده، متوجه اصلاح حال خود است و مردم زمانه خويش را مى شناسد و از معتمدين برادران خويش وحشت دارد، و به كسى انس نمى گيرد. پس خدا اركان اين چنين كسى را سخت و محكم گرداند و ايمنى خويش را در روز قيامت به [او ]عطا فرمايد».
حديث كرد مرا به اين حديث، محمد بن محمود ـ كه ابو عبداللّه قزوينى است ـ از چند نفر از اصحاب ما، كه از ايشان است جعفر بن محمد صيقل در قزوين، از احمد بن عيسى علوى، از عباد بن صهيب بصرى، از امام جعفر صادق عليه السلام .