۱۶۵.محمد بن يحيى، از احمد بن محمد بن عيسى، از حسن بن محبوب، از معاوية بن وهْب، روايت كرده است كه گفت: شنيدم از امام جعفر صادق عليه السلام كه مى فرمود:«رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: به درستى كه در نزد هر بدعتى كه بعد از من مى باشد و اراده مى شود كه به آن، با ايمان مكر و حيله شود، ياورى است از اهل بيت من، كه گماشته است بر ايمان و از اين دفع مى نمايد آنچه را كه بد باشد و به الهام و افهام خدا، سخن مى گويد و حق را آشكار مى كند و آن را روشن مى سازد و مكر و حيله مكاران را رد مى كند و از جانب ضعيفان بيان مى كند. پس پند گيريد اى صاحبان ديده ها، و بر خدا توكل كنيد».
۱۶۶.محمد بن يحيى، از بعضى از اصحاب خويش و على بن ابراهيم، از پدرش، از هارون بن مسلم، از مَسعدة بن صَدقه، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده اند و على بن ابراهيم، از پدرش روايت كرده از ابن محبوب كه آن را مرفوع ساخته از امير المؤمنين عليه السلام كه آن حضرت فرمود:«از جمله دشمن ترين خلق به سوى خداى عزّوجلّ دو مردند: يكى مردى كه خدا او را به خود واگذاشته (و امور او را به اصلاح نمى آورد)، و آن مرد، از راه راست ميل كرده (و سرگردان است) و سخنى كه بدعت باشد، پرده دلش را شكافته و به درون آن، جا گرفته (يا به واسطه دوستى آن، دل سوخته و شيفته و بيمار شده است. و اين، كنايه است از شدت محبت است). و حريص شده به روزه داشتن و نماز كردن و چنين كسى، فتنه و آزمايشى است از براى آن كه به واسطه او در فتنه افتاده و گمراه است از طريقه هدايت آن كه پيش از او بوده، و گمراه كننده كسى است كه به او اقتدا كند، و در اين بدعت، او را پيروى نمايد؛ خواه در وقت زندگى او باشد و خواه بعد از مرگ او. و گناهان غير خود كه او را در اين بدعت تبعيت كرده اند، بر خواهد داشت. و خود، به گناه خود در گرو است كه نمى تواند خود را باز رهاند .
و ديگر مردى است كه جهل را از مواضع مختلف فراهم آورده است در ميان مردمان جاهل و اهتمام دارد به تاريكى هاى فتنه و آنها كه در صورت به آدميان شباهت دارند، و در حقيقت انسان نيستند، او را عالم مى نامند و در اين شغل، روزى درنگ نكرده كه سالم باشد، و در هر روز، هر كسى را پيشى مى گيرد به سوى جهالات و بسيار تحصيل مى كند آنچه را كه هر چه كم باشد، از آن، بهتر است از آنچه بسيار باشد تا چون سيراب شود از آب گنديده بد بو (يعنى جهالات را جمع كند آن قدر كه به اعتقاد خودْ آن را كافى داند و شكمش چنان پر شود كه بر آيد از آنچه نفع و فايده نداشته باشد). در ميان مردمان بنشيند و قاضى باشد (كه در ميان ايشان حكم كند) و در موضع اشتباه آنچه بر غير او مشتبه است، خلاصه آن را بگيرد (و چيزى بگويد كه مورد بحث نگردد) و اگر با قاضيى كه بر او پيشى گرفته، مخالفت ورزد، ايمن نباشد از آن كه كسى كه بعد از آن مى آيد حكم او را زند، چنان كه او با كسى پيش از او بوده، چنين نموده، و اگر يكى از مسايل مشكله (كه فهميدن آن دشوار باشد) بر او فرود آيد، رأى در ميان افتاده بى مصرف خويش را از براى آن آماده باشد، و درهم بافد، بعد از آن، به آن قطع كند و جزم به هم رساند.
پس چنين كسى، از شك و آشفتگى و آميزش شبهه ها، در مثل تار عنكبوت است (كه به اندك چيزى نيست و نابود مى شود)، نمى داند درست گفته يا خطا كرده است. و علم را در غيرآنچه مى داند نمى پندارد (و يا آن را علم نمى شمارد و اعتقاد نمى كند كه از پس آنچه در آن رسيده راهى باشد)، و چنان مى داند كه به اعلا درجه علم رسيده، و اگر چيزى را به چيزى قياس كند، نظر و فكر خويش را تكذيب نكند و آن را باور دارد. و اگر امر بر او مشكل باشد، آن را بپوشاند و پنهان كند به جهت جهل خود كه خود مى داند و مى داند كه نمى داند تا آن كه در باره او نگويند كه نمى داند. بعد از آن جرأت مى نمايد و حكم مى كند در ميان مردمان. پس او كليد پوشيده ها و تاريكى ها و مشكلات است (كه بسيار مشكلات به واسطه او به ظهور رسد) و بر شبهه ها بسيار سوار شود (به آن كه آنها را مرتكب گردد)، و خود را در جهالت ها افكند و هيچ پروا نكند و دست و پا ببازالاند، ۱ و عذر نخواهد از آنچه نمى داند تا سالم باشد، و دندان نزند به دندان برنده تا غنيمت يابد (و اين، مثل است از براى آن كه علم را درست ندانسته و آن را محكم نساخته است). روايت ها را پراكنده مى كند؛ چون پراكندن كردن باد گياه خشك را (كه آن از زمين بر مى كند و به هر سو مى برد. يا روايت ها را به هم مى بافد؛ چنان كه باد گياه را به هم مى پيچد. و اول اظهر است). و ميراث ها از تقسيم او مى گريند، و خون ها از دست او فرياد و فغان مى كنند، و فرج حرام را به حكم خويش حلال مى گرداند، و فرج حلال را به حكم خويش حرام مى كند. نه مردى است استوار كه تواند آنچه كه بر او وارد مى شود، باز گرداند (به اين كه آنچه از او مى پرسند جواب گويد). نه سزاوار چيزى كه به سبب آن، پيش دستى نموده، يا به واسطه آن مردم او را مدح كرده اند از آنچه ادعا نموده كه علم حق را نمى داند».