۲۱۸.حديث كرد مرا محمد بن جعفر اسدى ـ رحمة اللّه عليه ـ از محمد بن اسماعيل برمكى، از حسين بن حسن بن بُرد دينورى، از محمد بن على ، از محمد بن عبداللّه خراسانى ـ خادم حضرت امام رضا عليه السلام ـ كه گفت: يكى از زنديقان بر حضرت امام رضا عليه السلام داخل شد و در نزد آن حضرت، جماعتى بودند. امام رضا عليه السلام فرمود:«اى مرد، مرا خبر ده كه اگر گفتار درست، گفتار شما باشد ـ و آن چنان نيست كه شما مى گوييد ـ آيا ما و شما چون يكديگر و با هم برابر نيستيم كه آنچه نماز كرده ايم و روزه داشته ايم و زكات داده ايم و اقرار نموده ايم، به ما ضرر نرساند؟» آن مرد ساكت شد. بعد از آن، حضرت فرمود: «اگر قول درست، قول ما باشد ـ و حال آن كه قول ما است ـ آيا چنان نيست كه شما هلاك شده باشيد و ما نجات يافته باشيم؟».
آن مرد گفت كه: خدا تو را رحمت كند، مرا به جواب خويش بى نياز ساز كه ديگر احتياج به سؤال نداشته باشم. بفرما كه خدا چگونه و چون است و در كجا مى باشد؟ حضرت فرمود كه: «واى بر تو، به درستى كه آنچه تو به سوى آن رفتى و مذهب خود ساختى، غلط و اشتباهى است كه كردى. خدا، حقيقت كو و كجا را موجود فرموده بى آن كه كو و كجايى باشد؛ چه آن سؤال است كه مكان و مكانى نبوده كه از آن سؤال شود و او حقيقت و چگونه را به عرصه وجود آورده، بى آن كه چون و چگونگى وجود داشته باشد (چه آن سؤال از حال است و حال، فرع صاحب حال است. و صاحب حالى نبوده كه حالى داشته باشد كه از او سؤال شود و آن كه چيزى را خلق مى كند، خود متصف به آن نمى شود؛ زيرا كه اتصاف بيرون رفتن است از قابليت به سوى فعليت و قابلى كه خالى باشد از وصف پيش از اتصاف، آن را ندارد. و آن كه چيزى ندارد آن را عطا نمى تواند كرد و خدايى كه آفريننده است، به خود چيزى نمى دهد كه به آن كامل گردد و چون معلوم شد كه كجا و چون مخلوق اوست، و آن جناب بر آنها مقدم است، پس نمى توان كه او را به چگونه بودن و در كجا بودن بشناسد). و به هيچ حاسّه كه چيزها را دريابد، او را نمى توان دريافت نمود. و او را به چيزى نمى توان قياس كرد».
آن مرد عرض كرد كه: در [اين] هنگام خدا چيزى نخواهد بود، هر گاه به هيچ حاسّه از حواس ادراك او ممكن نباشد. حضرت رضا عليه السلام فرمود كه: «واى بر تو، چون حواس تو از دريافتن او عاجز شدند، پروردگارى او را انكار كردى، ما حواسى كه داريم، چون از ادراك او عاجز شدند، و از دريافتش درماندند، يقين كرديم كه آن جناب پروردگار ما است. به خلاف چيزى از چيزهاست كه محسوس مى شود كه او چنين نيست».
آن مرد عرض كردكه: پس مرا خبر ده كه در چه زمان بوده و كى موجود شده؟ حضرت رضا عليه السلام فرمود : به من بگو كى نبوده تا بگويم در چه زمانى بوده؟ آن مرد عرض كرد : دليل بر او چيست؟ آن حضرت فرمود كه: «من چون نظر كردم به سوى بدن خود و مرا ممكن نشد كه در پهنا و درازاى آن زيادتى و نقصانى به عمل آورم، و ناخوشى ها را از او دفع نمايم، و منفعت را به سوى او بكشانم، دانستم كه اين بنا را بنا گذارنده اى هست، پس به سوى او اقرار و اعتراف نمودم، با آن كه مى بينم از گردش چرخ به قدرت او و به ديد آوردن ابرها و گردانيدن بادها و روان شدن آفتاب و ماه و ستارگان و غير اين، از آيت هاى عجيبه كه هويدا و ظاهر كننده اند، دانستم كه هر يك از اينها را تقدير كننده اى است (كه اين تقديرات نموده) و پديدار آورنده اى است كه اينها را پديد آورده».
(ظاهر اين است كه از نسخه هاى كافى، در ميانه سؤال و جواب آخر، جواب و سؤالى افتاده باشد؛ زيرا كه رابطه اى در ميان اينها نيست و با هم مناسبتى ندارند. امين الاسلام محمد بن على بن حسين بن بابويه ـ رحمة اللّه عليه ـ اين حديث شريف را در كتاب توحيد و عيون ايراد نموده و بعد از سؤال آن زنديق، چنين است كه: ابوالحسن، يعنى حضرت امام رضا عليه السلام فرمود كه: «مرا خبر ده كه در چه زمانى نبوده تا تو را خبر كنم كه بوده؟» آن مرد عرض كرد كه: پس دليل بر او چيست؟ آن حضرت فرمود كه: «چون نظر كردم...» تا آخر آنچه كه گذشت. و به جاى آيات مبينات كه ترجمه آن گذشت، متقنات كه به معنى محكمات است، ذكر كرده و بعد از آنچه مذكور گرديد، چند سؤال و جواب ديگر را نيز ايراد فرموده كه تتمه حديث است).