7. باب در بيان نسبت و وصف پروردگار
۲۴۶.احمد بن ادريس، از محمد بن عبدالجبّار، از صفوان بن يحيى، از ابو ايّوب، از محمد بن مسلم، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه آن حضرت فرمود كه:«جهودان از رسول خدا صلى الله عليه و آله سؤال نمودند و عرض كردند كه: پروردگار خويش را از براى ما وصف كن و نسبت او را بيان فرما. آن حضرت سه روز درنگ فرمود كه ايشان را هيچ جواب نمى فرمود، بعد از آن، سوره «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»۱ تا آخر آن فرود آمد» . و ترجمه ظاهر آن اين است كه: «بگو: اوست خداى جامع جميع صفات كمال معبودى كه پناه محتاجان است. نزاد (يعنى چيزى از آن بيرون نيامد؛ خواه آن چيز كثيف باشد، چون فرزند و خواه لطيف باشد، چون نفس) و زاده نشد (كه از چيزى بيرون نيامد، چنانچه جزء كثيف از عنصر خود بيرون مى آيد، چون حصول حيوان از حيوان ديگر؛ چنانچه چيز لطيف از مركز خود بيرون مى آيد، چون ديدن از چشم). نبود و نيست او را هيچ كس مماثل و همتا» (يعنى او را مانندى در ذات و صفات نيست).
و روايت كرده است اين را محمد بن يحيى، از احمد بن محمد، از على بن حكم، از ابو ايّوب
۲۴۷.و از محمد بن يحيى، از احمد بن محمد بن عيسى و محمد بن حسين، از ابن محبوب، از حمّاد بن عمرو نصيبى، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت است كه گفت: آن حضرت را از«قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»سؤال كردم، فرمود كه:«آن نسبت و وصف خدا است كه به سوى خلق فرو فرستاده، در حالتى كه يگانه است و او را دويمى نيست و پناه نيازمندان است (كه همه كس در همه امور رو به او مى آورند) و هميشه بودنش را ابتدايى نبوده، بى آن كه او را به طعام و شراب احتياجى باشد، و او را مثال و حافظى از روح و غير آن نبود كه او را از عروض زوال و حدوث تغيّر نگاه دارد، و آن جناب همه چيز را با حافظ آنها از روح و غير آن نگاه مى دارد، و عارف است به هر چه خلائق به آن جهل دارند، و در نزد هر جاهلى معروف است (كه همه او را مى شناسند)، و تنهاست، نه خلقِ او در او قرار دارند و نه او در خلق خود استقرارى دارد، و به حسّ در نيايد و ملموس نگردد (كه دست يا غير آن، بر او بمالند)، و ديده ها او را درنيابد.
برترى جست بر همه چيز و به اين سبب نزديك گرديد همه چيز و به اين جهت از آنها دور شد، و او را نافرمانى كردند و آمرزيد، و فرمان او را بردند و جزاى آن را عطا فرمود، و زمين گرداگرد او را فرو نمى تواند گرفت و آسمان ها او را بر نمى تواند داشت، و همه چيز را به قدرت خويش بر مى دارد، و هميشه بوده كه هيچ كس با وى نبوده، و او را اوّلى نيست كه ابتدا وجود باشد، و فراموشى ندارد، و از خوبى بر نمى گردد، يا زن و فرزندى ندارد كه او را از خوبى باز دارند، و غلط از او سر نمى زند و بازى نمى كند، و اراده او را قطع كننده نيست (كه مانع تعلق آن باشد، به مراد) و فصل و جدايى او در ميان افعال بندگان، جزاى ايشان است بر آنچه كرده اند (كه مطيع را ثواب مى دهد و عاصى را عقاب مى كند). و آنچه بفرمايد البته واقع خواهد شد. نزاد كه كسى از او ارث بَرَد و زاده نشد كه كسى شريك او باشد. و هيچ كس او را مماثل و همتا نيست».