311
تحفة الأولياء ج1

9. باب در بيان باطل كردن ديدن خدا به چشم سر (در دنيا و در آخرت)

۲۶۱.محمد بن ابى عبداللّه ، از على بن ابى القاسم، از يعقوب بن اسحاق روايت كرده است كه گفت: به سوى حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام نوشتم و از آن حضرت سؤال كردم كه بنده خدا چگونه پروردگار خويش را عبادت مى كند و حال آن كه او را نمى بيند؟ فرمان همايون رسيد كه:«اى ابو يوسف، سيد و آقاى من و آن كه بر من و پدران من انعام فرموده است، از اين بزرگوارتر است كه ديده شود» و گفت كه: از آن حضرت سؤال كردم كه: آيا رسول خدا صلى الله عليه و آله پروردگار خويش را ديد؟ در جواب نوشت كه: «خداى تبارك و تعالى به رسول خود، نمود از نور عظمت خويش آنچه دوست مى داشت و مى خواست كه به او بنمايد و آن را در دل او افكند كه به دل خويش آن را ديد».

۲۶۲.احمد بن ادريس، از محمد بن عبدالجبّار، از صفوان بن يحيى روايت كرده است كه گفت: ابو قُرّه محدث از من خواهش نمود كه او را به خدمت امام رضا عليه السلام برسانم. در اين باب، از آن حضرت اذن خواستم و مرا اذن داد و بعد از آن ابو قُرّه به خدمت آن حضرت رسيد و او را از حلال و حرام و احكام خدا سؤال نمود، تا آن كه سؤال او به توحيد و خداشناسى رسيد. ابو قُرّه عرض كرد كه: روايت به ما رسيده كه خدا ديدن و سخن گفتن را در ميانه دو پيغمبر قسمت فرموده. پس قسمت موسى را سخن گفتن و قسمت محمد را ديدن قرار داده.
حضرت فرمود كه:
«پس كيست آن كه تبليغ رسالت نموده از جانب خدا به سوى ثقلين؛ از جنّ و انس كه: «لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَـرُ» و «وَ لَا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا» و «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْ ءٌ» . آيا اين رساننده محمد نيست؟» أبو قُرّه عرض كرد كه: بلى. حضرت فرمود كه: «چگونه مردى مى آيد به سوى همه خلائق و ايشان را خبر مى دهد كه از جانب خدا آمده است، و اين كه ايشان را به سوى خدا دعوت مى كند به فرموده خدا و مى گويد كه: «لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَـرُ» و «وَ لَا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا» و «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْ ءٌ» . بعد از آن مى گويد كه: من او را به چشم خود ديدم و احاطه كردم به ذات او از روى دانش و او بر صورت آدمى است؟ آيا شرم نمى كنيد كه اين نوع نسبت ها به پيغمبر و خدا مى دهيد؟ آيا زنديقان نتوانستند كه آن حضرت را متهم كنند به اين كه چنين باشد كه از نزد خدا چيزى را بياورد و بعد از آن خلاف آن را بياورد از راه ديگر» (يعنى: وجوه اتهام بسيار است، چرا اين وجه را كه بطلان اين ظاهر و هويدا است برگزيدند. و مى تواند كه كلام استفهام نباشد، بلكه خبر باشد و معنى آن اين باشد كه: زنادقه بر چنين چيزى قدرت ندارند، چه از احوال آن حضرت بر هر كه او را شناخته، معلوم است كه ساحت معرفتش به غبار اين نوع اتهام آلوده نمى گردد. و بنا بر بعضى از نسخه ها، احتمال ديگر مى رود و ليكن اول ظاهرتر است).
ابو قُرّه عرض كرد كه: آن جناب مى فرمايد كه: «وَ لَقَدْ رَءَاهُ نَزْلَةً أُخْرَى »۱ ، يعنى: «و هر آينه كه به حقيقت كه ديد پيغمبر بر او يكبار ديگر». حضرت فرمود كه: «بعد از اين آيه، چيزى هست كه دلالت كند بر آن كه، چه ديده در آنجا كه فرموده: «مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى» ، يعنى: دروغ نگفت دل آنچه را كه ديد». حضرت فرمود كه: «خدا مى فرمايد كه دروغ نگفت دل محمد، آن چيزى را كه چشم هاى آن حضرت ديد». ۲ و حضرت فرمود كه: «خدا بعد از آن، به آنچه پيغمبر ديده، خبر داده و فرموده كه: «لَقَدْ رَأَى مِنْ ءَايَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَى »۳ ، يعنى: هر آينه به حقيقت كه ديد محمد صلى الله عليه و آله از نشانه هاى پروردگار خويش، نشانه بزرگ تر» (يا از نشانه هاى بزرگ ترين او را از حيثيت دلالت بر كمال قدرت حضرت عزت مانند ديدن جبرئيل به صورت اصلى و غير آن كه در تفاسير مذكور است).
و حضرت فرمود كه: «پس آيات و نشانه هاى خدا، غير خدا است (چه مضاف و مضاف اليه غير يكديگراند) ، و حال آن كه خدا فرموده كه: «وَ لَا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا »۴ ، يعنى: «و احاطه نمى توانند نمود به ذات خدا از روى علم و دانش». پس هر گاه چشم ها او را ببينند، و به او احاطه نموده از روى علم و معرفت خدا واقع شود».
ابو قُرّه عرض كرد كه: پس روايت ها را تكذيب مى كنى و آنها را به دروغ نسبت مى دهى؟ حضرت فرمود كه: «هر گاه روايات، با قرآن مخالفت داشته باشد، آنها را تكذيب مى كنم به آنچه مسلمانان بر آن اجماع كرده اند كه: احاطه نمى شود به او از روى علم و چشم ها او را در نيابد و هيچ چيز مانند او نيست».

1.نجم، ۱۳.

2.و اين آيه در قرآن مجيد، پيش از آيه اول است نه به عكس؛ چنانچه در اين حديث است و وجه آن، اين است كه يا راوى اشتباه كرده يا كاتب غلط كرده يا در قرآن اهل بيت عليهم السلام چنين است. (مترجم)

3.نجم، ۱۸.

4.طه، ۱۱۰.


تحفة الأولياء ج1
310

9 ـ بَابٌ فِي إِبْطَالِ الرُّؤْيَةِ

۲۶۱.مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللّه ِ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي الْقَاسِمِ، عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ إِسْحَاقَ، قَالَ :كَتَبْتُ إِلى أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام أَسْأَلُهُ: كَيْفَ يَعْبُدُ الْعَبْدُ رَبَّهُ وَهُوَ لَا يَرَاهُ؟ فَوَقَّعَ عليه السلام : «يَا أَبَا يُوسُفَ، جَلَّ سَيِّدِي وَمَوْلَايَ وَالْمُنْعِمُ عَلَيَّ وَعَلى آبَائِي أَنْ يُرى».
قَالَ: وَسَأَلْتُهُ: هَلْ رَأى رَسُولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله رَبَّهُ؟ فَوَقَّعَ عليه السلام : «إِنَّ اللّه َ ـ تَبَارَكَ وَتَعَالى ـ أَرى رَسُولَهُ بِقَلْبِهِ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ مَا أَحَبَّ».

۲۶۲.أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيى، قَالَ :سَأَلَنِي أَبُو قُرَّةَ الْمُحَدِّثُ أَنْ أُدْخِلَهُ عَلى أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا عليه السلام ، فَاسْتَأْذَنْتُهُ فِي ذلِكَ، فَأَذِنَ لِي فَدَخَلَ عَلَيْهِ، فَسَأَلَهُ عَنِ الْحَلَالِ وَالْحَرَامِ وَالْأَحْكَامِ حَتّى بَلَغَ سُؤَالُهُ إِلَى التَّوْحِيدِ، فَقَالَ أَبُو قُرَّةَ: إِنَّا رُوِّينَا أَنَّ اللّه َ قَسَمَ الرُّؤْيَةَ وَالْكَلَامَ بَيْنَ نَبِيَّيْنِ، فَقَسَمَ الْكَلَامَ لِمُوسى، وَلِمُحَمَّدٍ الرُّؤْيَةَ.
فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ عليه السلام : «فَمَنِ الْمُبَلِّغُ عَنِ اللّه ِ إِلَى الثَّقَلَيْنِ مِنَ الْجِنِّ وَالْاءنْسِ «لَاتُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ» وَ «لَا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً» وَ «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْ ءٌ» ؟ أَ لَيْسَ مُحَمَّدٌ؟» قَالَ: بَلى، قَالَ: «كَيْفَ يَجِيءُ رَجُلٌ إِلَى الْخَلْقِ جَمِيعاً، فَيُخْبِرُهُمْ أَنَّهُ جَاءَ مِنْ عِنْدِ اللّه ِ، وَأَنَّهُ يَدْعُوهُمْ إِلَى اللّه ِ بِأَمْرِ اللّه ِ، فَيَقُولُ: «لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ» ، وَ «لَا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً» وَ «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْ ءٌ» ثُمَّ يَقُولُ: أَنَا رَأَيْتُهُ بِعَيْنِي، وَأَحَطْتُ بِهِ عِلْماً، وَهُوَ عَلى صُورَةِ الْبَشَرِ؟! أَمَا تَسْتَحُونَ؟ مَا قَدَرَتِ الزَّنَادِقَةُ أَنْ تَرْمِيَهُ بِهذَا أَنْ يَكُونَ يَأْتِي مِنْ عِنْدِ اللّه ِ بِشَيْءٍ، ثُمَّ يَأْتِي بِخِلَافِهِ مِنْ وَجْهٍ آخَرَ».
قَالَ أَبُو قُرَّةَ: فَإِنَّهُ يَقُولُ: «وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى» ؟
فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ عليه السلام : «إِنَّ بَعْدَ هذِهِ الْايَةِ مَا يَدُلُّ عَلى مَا رَأى؛ حَيْثُ قَالَ: «ماكَذَبَ الفُؤادُ ما رَأى» يَقُولُ: مَا كَذَبَ فُؤَادُ مُحَمَّدٍ مَا رَأَتْ عَيْنَاهُ، ثُمَّ أَخْبَرَ بِمَا رَأى، فَقَالَ : «لَقَدْ رَأى مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْرى» فَآيَاتُ اللّه ِ غَيْرُ اللّه ِ، وَقَدْ قَالَ اللّه ُ: «وَلَا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً» فَإِذَا رَأَتْهُ الْأَبْصَارُ ، فَقَدْ أَحَاطَتْ بِهِ الْعِلْمَ، وَوَقَعَتِ الْمَعْرِفَةُ».
فَقَالَ أَبُو قُرَّةَ: فَتُكَذِّبُ بِالرِّوَايَاتِ؟
فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ عليه السلام : «إِذَا كَانَتِ الرِّوَايَاتُ مُخَالِفَةً لِلْقُرْآنِ، كَذَّبْتُهَا، وَمَا أَجْمَعَ الْمُسْلِمُونَ عَلَيْهِ أَنَّهُ لَا يُحَاطُ بِهِ عِلْماً، وَ «لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ» وَ «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْ ءٌ» ».

  • نام منبع :
    تحفة الأولياء ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : مرادی، محمد
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 200360
صفحه از 908
پرینت  ارسال به