۲۸۱.سهل، از بِشر بن بشّار نيشابورى روايت كرده است كه گفت: به خدمت امام موسى كاظم عليه السلام نوشتم كه: كسانى كه در نزد ما هستند، در باب توحيد اختلاف نموده اند. پس بعضى از ايشان، كسى است كه مى گويد: خدا جسم است و بعضى از ايشان، كسى است كه مى گويد: صورت است. حضرت به من نوشت كه:«پاك و منزه است آن كه محدود و موصوف نمى شود، و چيزى به او شباهت ندارد، و چيزى مانند او نيست، و اوست شنواى بينا».
۲۸۲.سهل گفت كه: در سال دويست و پنجاه و پنج از هجرت، به خدمت حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام نوشتم كه: اى آقاى من، اصحاب ما در باب توحيد اختلاف كرده اند. بعضى از ايشان كسى است كه مى گويد: آن جناب جسم است و بعضى از ايشان كسى است كه مى گويد: صورت است. پس اى آقاى من، اگر صلاح دانى كه به من تعليم كنى از اين باب، آنچه را كه بر آن واقف شوم و از آن در نگذرم، به فعل خواهى آورد كه بر بنده خود تفضل و انعام كرده اى. فرمان همايونى كه به خط مبارك آن حضرت عليه السلام بود رسيد كه:«از توحيد سؤال كردى و اين را از شما باز داشته اند. خدا يكتاست و يگانه « لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ * وَ لَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدُ »۱ (به آن معنى كه گذشت)، آفريننده اى است كه آفريده نشد و آن جناب - تبارك و تعالى - مى آفريند آنچه را كه خواسته باشد؛ از اجسام و غير آن، و خود جسم نيست و تصوير مى كند و مى نگارد، هر چه را كه مى خواهد و خود صورت نيست. ثناى او از آن بزرگوارتر و نام هاى او از اين پاك تر است كه او را همتايى باشد. اوست نه غير او «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْ ءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ » ».
۲۸۳.محمد بن اسماعيل، از فضل بن شاذان، از حمّاد بن عيسى، از رِبعى بن عبداللّه ، از فضيل بن يسار روايت كرده است كه گفت: شنيدم از امام جعفر صادق عليه السلام كه مى فرمود:«خدا را وصف نمى توان نمود. و چگونه او را وصف توان نمود و حال آن كه در كتاب خويش فرموده كه: «وَمَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ»۲ ، يعنى: «و اندازه نكردند خدا را حق اندازه» (كه او را تعظيم نكردند؛ چنانچه سزاى تعظيم اوست و او را نشناختند؛ چنانچه حق شناخت او باشد) . پس وصف نمى شود به قدر و اندازه، مگر آن كه از آن بزرگ تر است».