۲۸۴.على بن محمد، از سهل بن زياد ـ يا از غير او ـ از محمد بن سليمان، از على بن ابراهيم، از عبداللّه بن سِنان، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه گفت: آن حضرت فرمود كه:«خدا بزرگ و بلند مرتبه است و بندگان نمى توانند كه او را وصف نمايند و به كُنه عظمت و بزرگى او نمى رسند «لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ »۱ . و به چون و كجا و اينجا، يا آنجا، پاكى او را وصف نمى توان كرد؛ كه كسى بگويد كه آن جناب چون است؟ يا در كجا مى باشد؟ يا در مكان مخصوصى است؟ يا در چه زمان بوده؟ و چگونه او را به چون، وصف كنم و حال آن كه او همان است كه حقيقت چون را موجود فرموده، تا آن كه چون، چون شده. پس چون را، با آن چون كه از براى ما چون نموده، شناختم. يا چگونه او را به كجا وصف نمايم و حال آن كه او همان است كه حقيقت كجا را وجود داده، تا آن كه كجا، كجا شده. پس كجا را با آن كجا كه از براى ما كجا نموده، شناختم. يا چگونه او را به حيثيت وصف كنم، حال آن كه او همان است كه حقيقت حيثيت را به وجود آورده تا آن كه حيثيت، حيثيت شده. پس حيثيت را با آن كه از حيثيت براى ما حيثيت نموده، شناختم. پس خداى تبارك و تعالى، در هر مكانى داخل و از هر چيزى بيرون است؛ «لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ» .
و نيست خدايى مگر او كه برتر است از حد وهم، يا متعالى از امثال و اشباه. و اوست رسنده به دقايق اشيا كه به اسرار همه خلائق آگاه است. و داناست به تدبير و مصلحت ايشان و همه كردار و گفتار ايشان را مى داند».
11. باب در بيان نهى از جسم و صورت
۲۸۵.احمد بن ادريس، از محمد بن عبدالجبّار، از صفوان بن يحيى، از على بن ابى حمزه روايت كرده است كه گفت: به خدمت امام جعفر صادق عليه السلام عرض كردم كه از هشام بن حكم شنيدم كه از شما روايت مى كرد كه: خدا جسمى است توپر (كه ميان ندارد)، و نورانى است، و معرفتش بديهى است (كه احتياج به نظر و استدلال ندارد). و خدا به آن منت مى گذارد بر هر كه مى خواهد از خلق خويش. حضرت فرمود كه:«پاك و منزه است آن كه هيچ كس نمى داند كه او چگونه است، مگر خودش و چيزى مانند او نيست. و اوست شنوا و بينا. و به اندازه در نمى آيد، و محسوس نمى شود، و حواس او را در نمى يابد. و چيزى به او احاطه نمى كند، و جسم و صورت نيست و خط (يا سطحى كه خط ها بر آن فرض شود) نيست (يا جوان نو خط نمى باشد)، و او را محدود نمى توان ساخت» (با اين كه جسم توپر يا غير آن است) .