۲۹۱.محمد بن ابى عبداللّه ، از محمد بن اسماعيل، از على بن عباس، از حسن بن عبدالرحمان حِمّانى روايت كرده است كه گفت: به حضرت ابوالحسن موسى بن جعفر عليه السلام عرض كردم كه: هشام بن حكم گمان كرده است كه خدا، جسمى است كه چيزى مانند او نيست و دانا و شنوا و بينا و توانا و سخن گو و ناطق است و سخن گويى و توانايى و دانش او، به يك روش جارى مى گردد، و چيزى از اينها آفريده نيست.
حضرت فرمود كه:«خدا او را بكشد. آيا ندانسته است كه جسم به اندازه در مى آيد و سخن غير از سخن گو است. پناه مى برم به خدا و بيزارى مى جويم به سوى آن جناب، از اين گفتار ناصواب. خدا، نه جسم است و نه صورت و نه او را اندازه مى توان نمود، و هر چه غير از اوست آفريده شده. جز اين نيست كه همه چيز به اراده و خواست او موجود مى شود، بى آن كه سخن گويد و بدون تردد و تفكر در نفس يا تكرار نفس و حرف زدن به زبان».
۲۹۲.على بن ابراهيم، از محمد بن عيسى، از يونس، از محمد بن حكيم روايت كرده است كه گفت: وصف كردم از براى حضرت ابوالحسن موسى بن جعفر عليه السلام گفتار هشام جواليقى را و آنچه در جوان مستوى الخلقه مى گويد (چنانچه مذكور شد). و گفته هشام بن حكم را نيز از براى آن حضرت وصف نمودم، فرمود كه:«چيزى به آن جناب شباهت ندارد».