343
تحفة الأولياء ج1

12. باب در بيان صفات ذات مقدس خدا

۲۹۳.على بن ابراهيم، از محمد بن خالد طَيالسى، از صفوان بن يحيى، از ابن مُسكان، از ابو بصير روايت كرده است كه گفت: شنيدم از امام جعفر صادق عليه السلام كه مى فرمود:«خداى عزّوجلّ كه پروردگار ما است، هميشه بود و علم، ذات او بود. و هيچ معلومى نبود كه در حيطه علم و دانش در آيد، و همچنين شنوايى و بينايى و قدرت و توانايى، ذات مقدس او بود، و چيزى كه در حيطه شنيدن يا ديدن يا توانايى در آيد، نبود. بعد از آن، چون چيزها را احداث فرمود و آنها را از سر نو به ديد آورد و معلوم و مسموع و مبصر و مقدور و موجود شد، و علم از آن جناب بر آنچه در حيطه علم در آيد، واقع گرديد، و همچنين شنوايى و آنچه شنيده شود و ديدن بر آنچه ديده شود و قدرت بر آنچه مقدور باشد».
ابو بصير گفت كه: عرض كردم: پس خدا هميشه متحرك بوده؟ حضرت فرمود كه: «خدا برتر است از اين كه حركت كند؛ زيرا كه حركت، صفتى است كه به فعل حادث مى شود».
گفت كه: عرض كردم: پس خدا هميشه سخن گو بوده است؟ فرمود كه: «سخن گفتن، صفتى است كه حادث مى گردد و ازلى و هميشه نيست، و خداى عزّوجلّ بود و هيچ سخن گويى نبود».

۲۹۴.محمد بن يحيى، از محمد بن حسين، از ابن ابى عُمير، از هشام بن سالم، از محمد بن مسلم، از امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده است كه گفت: شنيدم از آن حضرت كه مى فرمود:«خداى عزّوجلّ بود و چيزى غير او نبود، و هميشه عالم و دانا بود و به آنچه خواهد بود. پس علم آن جناب، به آن چيز پيش از بودنش، چون علم او به آن است بعد از بودنش» (كه علمش به چيزى پيش از وجود و بعد از وجود تفاوتى ندارد).

۲۹۵.محمد بن يحيى، از محمد بن حسين، از صفوان بن يحيى، از كاهلى روايت كرده است كه گفت: به خدمت حضرت امام موسى كاظم عليه السلام نوشتم در دعايى كه حمد از براى خدا است به اندازه منتهى و پايان علم آن حضرت. به من نوشت كه:«البته مگو كه منتهاى علم خدا، كه علم او را منتهى و پايانى نيست، وليكن بگو كه: منتهاى خشنودى خدا» (چه منتهاى رضاى آن جناب از بندگان خويش، اين است كه آنچه را كه به آن امر فرموده، به جا آورند و آنچه را كه از آن نهى كرده، ترك نمايند و اين، چيزى است كه نهايت دارد) .

۲۹۶.محمد بن يحيى، از سعد بن عبداللّه ، از محمد بن عيسى، از ايّوب بن نوح روايت كرده است كه به خدمت امام موسى كاظم عليه السلام نوشت و از آن حضرت سؤال نمود از خداى عزّوجلّ كه آيا آن جناب چيزها را مى دانست پيش از آن كه آنها را بيافريند و در وجود آورد، يا آن كه آن را ندانست تا آن كه آنها را آفريد، اراده آفريدن و در وجود آوردن آنها نمود، و بعد از آن، دانست آنچه را كه آفريد و در نزد آفريدن آن و آنچه را كه در وجود آوردن آن؟
فرمان همايون به خط آن حضرت رسيد كه:
«خدا، هميشه عالم بود به چيزها پيش از آن كه آنها را بيافريند، چون علم او به آنها بعد از آن كه آنها را آفريد».


تحفة الأولياء ج1
342

12 ـ بَابُ صِفَاتِ الذَّاتِ

۲۹۳.عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الطَّيَالِسِيِّ، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيى، عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ، عَنْ أَبِي بَصِيرٍ، قَالَ :سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام يَقُولُ: «لَمْ يَزَلِ اللّه ُ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ رَبَّنَا، وَالْعِلْمُ ذَاتُهُ وَلَا مَعْلُومَ، وَالسَّمْعُ ذَاتُهُ وَلَا مَسْمُوعَ، وَالْبَصَرُ ذَاتُهُ وَلَا مُبْصَرَ، وَالْقُدْرَةُ ذَاتُهُ وَلَا مَقْدُورَ، فَلَمَّا أَحْدَثَ الْأَشْيَاءَ وَكَانَ الْمَعْلُومُ، وَقَعَ الْعِلْمُ مِنْهُ عَلَى الْمَعْلُومِ، وَالسَّمْعُ عَلَى الْمَسْمُوعِ، وَالْبَصَرُ عَلَى الْمُبْصَرِ، وَالْقُدْرَةُ عَلَى الْمَقْدُورِ».
قَالَ: قُلْتُ: فَلَمْ يَزَلِ اللّه ُ مُتَحَرِّكاً؟
قَالَ: فَقَالَ: «تَعَالَى اللّه ُ عَنْ ذلِكَ؛ إِنَّ الْحَرَكَةَ صِفَةٌ مُحْدَثَةٌ بِالْفِعْلِ».
قَالَ: قُلْتُ: فَلَمْ يَزَلِ اللّه ُ مُتَكَلِّماً؟
قَالَ: فَقَالَ: «إِنَّ الْكَلَامَ صِفَةٌ مُحْدَثَةٌ لَيْسَتْ بِأَزَلِيَّةٍ، كَانَ اللّه ُ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ وَلَا مُتَكَلِّمَ».

۲۹۴.مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام ، قَالَ :سَمِعْتُهُ يَقُولُ: «كَانَ اللّه ُ وَلَا شَيْءَ غَيْرُهُ، وَلَمْ يَزَلْ عَالِماً بِمَا يَكُونُ؛ فَعِلْمُهُ بِهِ قَبْلَ كَوْنِهِ كَعِلْمِهِ بِهِ بَعْدَ كَوْنِهِ».

۲۹۵.مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيى، عَنِ الْكَاهِلِيِّ، قَالَ :كَتَبْتُ إِلى أَبِي الْحَسَنِ عليه السلام : فِي دُعَاءٍ: الْحَمْدُ لِلّهِ مُنْتَهى عِلْمِهِ؟
فَكَتَبَ إِلَيَّ: «لَا تَقُولَنَّ مُنْتَهى عِلْمِهِ؛ فَلَيْسَ لِعِلْمِهِ مُنْتَهىً، وَلكِنْ قُلْ: مُنْتَهى رِضَاهُ».

۲۹۶.مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى، عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللّه ِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسى، عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ، أَنَّهُ كَتَبَ إِلى أَبِي الْحَسَنِ عليه السلام يَسْأَلُهُ عَنِ اللّه ِ عَزَّ وَجَلَّ: أَ كَانَ يَعْلَمُ الْأَشْيَاءَ قَبْلَ أَنْ خَلَقَ الْأَشْيَاءَ وَكَوَّنَهَا، أَوْ لَمْ يَعْلَمْ ذلِكَ حَتّى خَلَقَهَا وَأَرَادَ خَلْقَهَا وَتَكْوِينَهَا، فَعَلِمَ مَا خَلَقَ عِنْدَ مَا خَلَقَ، وَمَا كَوَّنَ عِنْدَ مَا كَوَّنَ؟فَوَقَّعَ بِخَطِّهِ عليه السلام : «لَمْ يَزَلِ اللّه ُ عَالِماً بِالْأَشْيَاءِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ الْأَشْيَاءَ كَعِلْمِهِ بِالْأَشْيَاءِ بَعْدَ مَا خَلَقَ الْأَشْيَاءَ».

  • نام منبع :
    تحفة الأولياء ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : مرادی، محمد
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 200362
صفحه از 908
پرینت  ارسال به