۳۰۳.احمد بن ادريس، از محمد بن عبدالجبّار، از صفوان بن يحيى روايت كرده است كه گفت: به خدمت امام موسى كاظم عليه السلام عرض كردم كه: مرا خبر ده از اراده نسبت به خدا و نسبت به خلق. حضرت فرمود كه:«اراده نسبت به خلق، انديشه خاطر است كه در دل مى گيرند و كارى را تصور مى كنند و ذهن به سوى آن متوجه مى شود و آنچه ظاهر مى شود از براى ايشان از فعل، و اما نسبت به خدا، اراده او، احداث و ايجاد است و غير آن، چيزى نيست؛ زيرا كه آن جناب، انديشه نمى كند و قصد و تفكر نمى نمايد كه خوبى و بدى چيزى را بداند و اين صفات از او دور است و اينها صفات خلق است (چه اينها از لوازم جهل و نقصان است). پس اراده خدا، فعل است نه غير آن. مى فرمايد به آنچه اراده آن دارد كه باش، پس مى باشد، بدون صورت و سخنى كه به زبان گفته شود و بى قصد و انديشه اى كه در او به هم رسد، و چون و چگونگى از براى آن نمى باشد؛ چنانچه او را چون و چگونگى نيست».
۳۰۴.على بن ابراهيم، از پدرش، از ابن ابى عُمير، از عمر بن اُذينه ، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه آن حضرت فرمود كه:«خدا مشيت خويش را آفريد به خود آن، بى آن كه چيزى در خلقت آن، واسطه باشد، بعد از آن چيزها را به وساطت مشيت آفريد» .
(نسبت داده اند به امير محمد باقر حسينى داماد رحمه الله كه گمان كرده است كه مراد از مشيت، مشيت بندگان و از چيزها، كردار ايشان است. و اين معنى دور است، چنانچه بر ناقد خبير مستور نيست، اگر چه خالى از حسنى نيست).
۳۰۵.چند نفر از اصحاب ما روايت كرده اند از احمد بن محمد برقى، از محمد بن عيسى، از مَشرفى - به فاء سعفص نه قاف قرشت ـ۱از حمزة بن مرتفع (و در توحيد صدوق، به جاى مرتفع، ربيع است و بعضى آن را صحيح شمرده اند و آنچه را كه در كافى است تحريف ناسخين گفته اند)، از بعضى از اصحاب ما كه گفت: در مجلس حضرت امام محمد باقر عليه السلام بودم در هنگامى كه عمرو بن عُبيد بر آن حضرت داخل شد و عرض كرد كه: فداى تو گردم، قول خداى تبارك و تعالى«وَ مَن يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِى فَقَدْ هَوَى »۲، كه ترجمه آن اين است كه:«و هر كه فرود آيد بر او خشم من، پس به حقيقت كه هلاك شده و از اوج سعادت (به حضيض شقاوت، يا) در هاويه افتاده». مراد از خشم خدا كه در آن ذكر شده، چه چيز است؟
حضرت باقر عليه السلام فرمود كه: «خشم خدا، عقاب است. اى عمرو! به درستى كه هر كه گمان كرده كه خدا از چيزى زايل مى شود و به سوى چيزى ديگر مى رود (كه از صفتى به صفتى مى گردد، و متغير و متبدل مى شود) او را به صفت مخلوق وصف كرده، و خداى عزّوجلّ چيزى او را از جا به در نمى آورد كه او را تغيير دهد از حالى به حالى و از وصفى به وصفى».