۳۰۶.على بن ابراهيم، از پدرش، از عباس بن عمرو، از هشام بن حكم روايت كرده است در حديث زنديقى كه از امام جعفر صادق عليه السلام سؤال نمود و از جمله سؤال او اين بود كه به حضرت عرض نمود كه: خدا را خشنودى و خشمى هست؟
حضرت عليه السلام فرمود:«بلى، وليكن آن به روشى كه از آفريدگان يافت مى شود، نيست. و بيان اين، آن است كه خشنودى، حالتى است كه بر مخلوق داخل مى شود، و او را از حالتى به حالت ديگر مى برد؛ زيرا كه مخلوق ميان خالى است و مضطرب مى شود و مركب است از اجزاى متنافيه (يا از ذات و صفت)، و چيزها را در او مدخليتى هست (چه آنها كه در صورت و كيفيت، مغايرت دارند و هر يك از آنها را خواهش تغيّر ديگر و شكستن صورت آن است، مدخليتى در تحقق حقيقت او دارند كه با حقيقت تغير منافات ندارد. و مى تواند كه معنى اين باشد كه ادراكات و كيفيات نفسى، چون خشنودى و خشم، در او داخل مى شود و او را از حالى به حالى مى گرداند). و آفريدگار ما چيزها را در او مدخليتى نيست؛ زيرا كه آن جناب، يكتا و يگانه است كه تركيبى در او نيست؛ نه در خارج و نه در ذهن و أحدي الذات است (كه وجودش زائد نيست بر ذات مقدسش) و أحدي المعنى (كه او را صفات متكثره متغايره نمى باشد). پس خشنودى آن جناب، ثوابى است كه عطا مى كند، و خشم او، عقابى است كه مى فرمايد؛ بى آن كه چيزى در او داخل شود كه او را به هيجان آورد و از حالتى او را به حالت ديگر نقل كند؛ زيرا كه اين، صفت آفريدگان است كه عاجز و محتاج اند».
(و چه خوش گفته آن كه گفته: خذ الغايات و اترك المبادي، يعنى: «آخرها و آنچه را كه مقصود باشد، بگير و ابتداها و آنچه را كه مقدمات مقصود است واگذار». آيا نمى بينى كه مخلوق در حين اراده انتقام از خصم اول مقدمات آن در او متحقق مى شود و بعد از آن بازخواست مى كند؟ و خداى تعالى آنچه مقصود از خشم است، اول آن را به عمل مى آورد، بى حصول مقدمات و همچنين است ساير صفات).