355
تحفة الأولياء ج1

۳۰۷.چند نفر از اصحاب ما روايت كرده اند از احمد بن محمد بن خالد، از پدرش، از ابن ابى عُمير، از ابن اُذينه، از محمد بن مسلم، از امام جعفر صادق عليه السلام كه فرمود:«مشيت خدا تازه به هم رسيده است».

مجمع قول در صفات ذات و صفات فعل

كلينى - رحمه اللّه - فرموده است كه: مجمل قول در صفات ذات و صفات فعل اين است كه: هر دو چيز، كه خدا را به آن وصف نمايى، كه هر يك از نفى و اثبات را استعمال كنى، و هر دو در وجود، تحقق داشته باشند، آن صفت صفت فعل است.
و بيان اين مجمل، آن است كه تو ثابت مى كنى در وجود، آنچه را كه خدا اراده دارد و آنچه را كه اراده ندارد، و آنچه را كه از او راضى و خشنود است و آنچه را كه خشم مى گيرد، و آنچه را كه دوست مى دارد، و آنچه را كه دشمن مى دارد.
پس اگر اراده، از صفات ذات مى بود، چون علم و قدرت، اراده نداشتن آنچه را كه اراده آن ندارد، ناقض اين صفت بود و جمع آن ممكن نبود؛ چه اجتماع نقيضين محال و ممتنع است. و اگر دوستى آنچه دوست مى دارد، از صفات ذات مى بود و دشمنى آنچه دشمن مى دارد، نقيض اين صفت مى بود. آيا نمى بينى كه ما در وجود نمى يابيم چيزى را كه خدا نداند، و چيزى را كه بر آن قدرت نداشته باشد. و همچنين است ساير صفات ذات ازلى آن جناب، و ما او را به قدرت و عجز و ذلت وصف نمى كنيم.
و جايز است كه كسى بگويد كه: خدا دوست مى دارد هر كه او را اطاعت كند و دشمن مى دارد هر كه او را معصيت كند، و با آن كه او را فرمان بردارى نمود، موالات مى ورزد و با هر كه او را نافرمانى نمود، معادات مى نمايد. و نيز جايز است كه بگويد: آن جناب خشنود مى شود و خشم مى گيرد. و در دعا مى گويند كه بار خدايا، از من راضى باش و بر من غضب مكن و مرا دوست دار و دشمن مدار.
و جايز نيست كه كسى بگويد كه: خدا مى تواند كه بداند و مى تواند كه نداند و مى تواند كه مالك، يا پادشاه باشد، و مى تواند مالك يا پادشاه نباشد، و مى تواند كه صاحب عزت و حكمت باشد، و مى تواند عزيز و حكيم نباشد، و مى تواند كه وجود داشته باشد، و مى تواند كه وجود نداشته باشد، و مى تواند كه آمرزگار باشد، و مى تواند كه آمرزگار نباشد (و بودن نحو مغفرت، چون علم و قدرت ـ چنانچه كلينى گمان فرموده ـ على الظاهر مورد بحث است). و نيز جايز نيست كه كسى بگويد كه: خدا اراده فرموده كه پروردگار و قديم و عزيز و حكيم و مالك و عالم و قادر باشد؛ زيرا كه اين صفات، از صفات ذات است و اراده، از صفات فعل است.
آيا نمى بينى كه مى گويند كه: خدا اين را اراده نمود و اين را اراده نفرمود، و صفات ذات، آن است كه به هر صفتى از آن، ضد آن را از خدا دور گردانى.
گفته مى شود كه: خدا زنده و دانا و شنوا و بينا و عزيز و حكيم و بى نياز و بردبار و عادل و كريم است. پس ضد دانش نادانى، و ضد قدرت عجز، و ضد زندگى مرگ، و ضد عزت خوارى، و ضد حكمت خطا، و ضد بردبارى سبكى و تندى و نادانى، و ضد عدالت جور و ستم است (و در بيان ضد ضد، بعضى از صفات را كه ذكر فرموده، ذكر نفرموده و ضد بعضى از صفات را كه ذكر نفرموده، ذكر فرموده و اين ظاهر و هويدا است).


تحفة الأولياء ج1
354

۳۰۷.عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ ، عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام ، قَالَ :«الْمَشِيئَةُ مُحْدَثَةٌ».

جُمْلَةُ الْقَوْلِ فِي صِفَاتِ الذَّاتِ وَصِفَاتِ الْفِعْلِ

إِنَّ كُلَّ شَيْئَيْنِ وَصَفْتَ اللّه َ بِهِمَا، وَكَانَا جَمِيعاً فِي الْوُجُودِ، فَذلِكَ صِفَةُ فِعْلٍ؛ وَتَفْسِيرُ هذِهِ الْجُمْلَةِ: أَنَّكَ تُثْبِتُ فِي الْوُجُودِ مَا يُرِيدُ وَمَا لَا يُرِيدُ، وَمَا يَرْضَاهُ وَمَا يَسْخَطُهُ، وَمَا يُحِبُّ وَمَا يُبْغِضُ، فَلَوْ كَانَتِ الْاءِرَادَةُ مِنْ صِفَاتِ الذَّاتِ مِثْلِ الْعِلْمِ وَالْقُدْرَةِ، كَانَ مَا لَا يُرِيدُ نَاقِضاً لِتِلْكَ الصِّفَةِ، وَلَوْ كَانَ مَا يُحِبُّ مِنْ صِفَاتِ الذَّاتِ، كَانَ مَا يُبْغِضُ نَاقِضاً لِتِلْكَ الصِّفَةِ؛ أَ لَا تَرى أَنَّا لَا نَجِدُ فِي الْوُجُودِ مَا لَا يَعْلَمُ وَمَا لَا يَقْدِرُ عَلَيْهِ ، وَكَذلِكَ صِفَاتُ ذَاتِهِ الْأَزَلِيِّ لَسْنَا نَصِفُهُ بِقُدْرَةٍ وَعَجْزٍ، وَعِلْمٍ وَجَهْلٍ، وَسَفَهٍ وَحِكْمَةٍ وَخَطَا? وَعِزٍّ وَذِلَّةٍ، وَيَجُوزُ أَنْ يُقَالَ: يُحِبُّ مَنْ أَطَاعَهُ، وَيُبْغِضُ مَنْ عَصَاهُ، وَيُوَالِي مَنْ أَطَاعَهُ، وَيُعَادِي مَنْ عَصَاهُ، وَإِنَّهُ يَرْضى وَيَسْخَطُ؛ وَيُقَالُ فِي الدُّعَاءِ: اللّهُمَّ ارْضَ عَنِّي، وَلَا تَسْخَطْ عَلَيَّ، وَتَوَلَّنِي وَلَا تُعَادِنِي.
وَلَا يَجُوزُ أَنْ يُقَالَ: يَقْدِرُ أَنْ يَعْلَمَ وَلَا يَقْدِرُ أَنْ لَا يَعْلَمَ، وَيَقْدِرُ أَنْ يَمْلِكَ ولَا يَقْدِرُ أَنْ لَا يَمْلِكَ، وَيَقْدِرُ أَنْ يَكُونَ عَزِيزاً حَكِيماً وَلَا يَقْدِرُ أَنْ لَا يَكُونَ عَزِيزاً حَكِيماً، وَيَقْدِرُ أَنْ يَكُونَ جَوَاداً وَلَا يَقْدِرُ أَنْ لَا يَكُونَ جَوَاداً، وَيَقْدِرُ أَنْ يَكُونَ غَفُوراً وَلَا يَقْدِرُ أَنْ لَا يَكُونَ غَفُوراً.
ولَا يَجُوزُ أَيْضاً أَنْ يُقَالَ: أَرَادَ أَنْ يَكُونَ رَبّاً وَقَدِيماً وَعَزِيزاً وَحَكِيماً وَمَالِكاً وَعَالِماً وَقَادِراً؛ لِأَنَّ هذِهِ مِنْ صِفَاتِ الذَّاتِ، وَالْاءِرَادَةُ مِنْ صِفَاتِ الْفِعْلِ؛ أَ لَا تَرى أَنَّهُ يُقَالُ: أَرَادَ هذَا وَلَمْ يُرِدْ هذَا، وَصِفَاتُ الذَّاتِ تَنْفِي عَنْهُ بِكُلِّ صِفَةٍ مِنْهَا ضِدَّهَا؛ يُقَالُ: حَيٌّ وَعَالِمٌ وَسَمِيعٌ وَبَصِيرٌ وَعَزِيزٌ وَحَكِيمٌ، غَنِيٌّ، مَلِكٌ، حَلِيمٌ، عَدْلٌ، كَرِيمٌ؛ فَالْعِلْمُ ضِدُّهُ الْجَهْلُ، وَالْقُدْرَةُ ضِدُّهَا الْعَجْزُ، وَالْحَيَاةُ ضِدُّهَا الْمَوْتُ، وَالْعِزَّةُ ضِدُّهَا الذِّلَّةُ، وَالْحِكْمَةُ ضِدُّهَا الْخَطَأُ، وَضِدُّ الْحِلْمِ الْعَجَلَةُ وَالْجَهْلُ، وَضِدُّ الْعَدْلِ الْجَوْرُ وَالْظُّلْمُ.

  • نام منبع :
    تحفة الأولياء ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : مرادی، محمد
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 202003
صفحه از 908
پرینت  ارسال به