شيوه ترجمه اردكانى
1. مترجم، چنان كه در مقدمه تصريح كرده، قصد داشته، اصول الكافى را ترجمه نمايد آن سان كه براى همگان خواندن و فهم آن آسان شود، اما ساختار زبانى كتاب، و ناتوانى قلم از نگارش ساده و كوتاه همه مطالبى كه در متن آمده، او را وادار كرده كه در موارد فراوان، به شرح متن اقدام كند. بنا بر اين، تحفة الاولياء را مى توان ترجمه اى شرح گونه به شمار آورد.
2. ترجمه اين كتاب، اگر چه شرح گونه است و بنا براين بايد فراتر از ترجمه تحت اللفظى باشد، اما او چنان پابند كلمات بوده كه كتاب را به روش لفظى و كلمه به كلمه ترجمه كرده و حتى همه واوها و فاها و ثمّ ها و امثال اينها را در هر جاى كلام كه بوده، به فارسى برگردانده است. براى نمونه «عمّن ذكره» ترجمه شده به «از آن كه او را ذكر كرده است». و «رفعه» ترجمه شده به: «آن را مرفوع ساخته به سوى او»، و «تنقلبوا على أعقابكم» را ترجمه كرده به: «بر مى گرديد به پاشنه هاى خويش». ۱ و گاهى براى رعايت ترجمه همه الفاظ و حروف، جملات چنان كش دار است كه تا پايان احاديث، گويى تمامى ندارد.
اين ترجمه، در عين صفت ياد شده، گاهى هم ترجمه آزاد است و از لفظى بودن فاصله گرفته و حاصل معنا قلمى شده است.
3. شرح و تفسير احاديث، شامل همه آنها نمى شود، و بيشتر احاديث مشكل و پيچيده را در بر مى گيرد. گاهى اين شرح ها با ترجمه آميخته، و گاهى هم تفكيك شده هستند. شرح حديث ها هم يك نواخت انجام نگرفته، گاهى در توضيح يك روايت، به ذيل روايت ديگرى ارجاع شده، و گاهى هم حتى به كتابى كه در شرح حديث است ارجاع گرديده است. براى نمونه، در شرح حديث 275، از كتاب خود تعبير مرآت الرائى ياد كره كه تفسير حديث را در آن آورده است.
شرح حديث ها مربوط به ذكر بسيارى از جاى ها، مكان ها، اشخاص گم نام، مفاهيم غير رايج و ناشناخته، اصطلاحات حديثى، باورهاى اعتقادى كه چندان وضوح و روشنى ندارد، رخدادهاى تاريخى، وقايع پر اهميت ناظر به باورهاى عقيدتى، و... هستند. در اين شرح ها، مترجم، غالباً شرح خود را نوشته و گاهى هم از ديگران استفاده كرده است. او در شرح لغات، گاهى وجوه معنايى آنها را نوشته و گاهى آنها را ريشه يابى كرده و احتمال ريشه هاى لغت ها را بازگو كرده است.
4. همه افزوده هاى مترجم بر ترجمه كتاب، شامل شرح و توضيح هاى مربوط به بحث هاى ياد شده نيستند، و گاهى، اين توضيح ها در آغاز ابواب و به مناسبت ورود به بحثى مناقشه برانگيز و يا اصطلاحى غريب است، و گاهى در پايان آنها و براى جمع بندى است، و گاهى هم در ميانه احاديث و كشف حقيقت معنا و هويدا ساختن منظور، قلمى شده اند.
5. مترجم، براى رعايت ترجمه الفاظ و به جهت وفادارى به متن حديث، گاهى در ترجمه، نوشته را چنان پيچانده كه روشنى لازم را از دست داده، و ساختار جمله عربى را گرته بردارى كرده و همان را در فارسى آورده، به گونه اى كه ترجمه، تنها با مراجعه به متن عربى قابل فهم است. از اين رو، خود وى پس از ترجمه متن، و به ناگزير، با عنوان: «حاصل اين كه» اقدام به نتيجه گيرى نموده تا ابهام نوشته را برطرف سازد.
6. مترجم، متن عربى بيشتر آيات را در ترجمه آورده و آنها را بر همان روش ترجمه احاديث، ترجمه كرده و گاهى هم براى آنها تفسير نوشته، و گاهى چندين قول تفسيرى را ذكر كرده، و يا از تفاسير ديگر نقل قول كرده، و گاهى هم براى پرهيز از تكرار، ترجمه آنها را به گذشته و يا آينده حواله داده است. گاهى هم تنها به ترجمه بسنده كرده، و گاهى تمامى بخشى از يك آيه اى را كه در روايتى مورد استشهاد بوده، براى تكميل مطالب آيه، با قيد «بقيه آيه» آورده و آن را ترجمه كرده است.
7. نسخه الكافى كه در اختيار مترجم بوده، برخى از آيات ذكر شده در روايات آن، با آيات موجود در قرآن، متفاوت بوده، و از اين رو، گاهى وى به آن تصريح مى كند، و گاهى به دليل متفاوت بودن آيه ذكر شده در روايت با قرآن، پس از ذكر آيه روايت، آن را از قرآن نقل، و به ترجمه آن مبادرت كرده، و گاهى از آوردن آيات در ترجمه به دليل تفاوت داشتن با قرآن، خوددارى كرده است. براى نمونه در روايت 527 كه بصراحت گفته است:
و تا از اينجا ترجمه آياتى است كه حضرت عليه السلام آنها را ذكر فرموده به طريق اقتباس و تضمين در كلام خويش، و چون فى الجمله تصرّفى در آيات شده بود، كه با ذكر آن، موهم اين بود كه آيه چنين باشد، و بدون آن درست نبود، لهذا حقير به ترجمه آن اكتفا نمود.
8. نكته قابل توجه در اين ترجمه، اين است كه در تعدادى از روايات الكافى، متن گفتار معصوم با آيه اى از قرآن، به صورت اقتباسى ، تأويلى و يا تفسيرى آورده شده، و از اين رو با متن قرآن تفاوت دارد. در چنين موارد، مترجم به صراحت در ترجمه، از اين كه كلام، اقتباس از آيه قرآن و يا خطاى راوى است، و يا تصريح به اين كه فلان فراز ذكر شده، در قرآن نيست، متن آيه را ذكر و به ترجمه آن اقدام كرده است. و در چندين جا هم مترجم، به رغم حساسيتش بر موضوع و تصريح به ناسازگارى آيه مذكور در روايت با قرآن، بدون توجه به لوازم كلامش، آن را نسبت به قرآن ديگرى غير از قرآن موجود مى دهد كه به گفته وى، در نزد اهل بيت بوده است.
اين انتساب و نظر بى دليل و مبتنى بر حدس و گمان، پايه هاى بسيار و يا همه باورهاى مذهب را به هم مى ريزد، و همه چيز و از جمله ختم نبوت را زير سؤال مى برد. گويى آخرين كتاب آسمانى كه خداوند متعال آن را آخرين حجت خود بر تمامى مردمان عالم قرار داده، همانند كتاب هاى پيشين، يا تحريف شده و يا بدتر از تحريف، از دسترس خارج شده و امت، بى جهت به كتابى دل خوش كرده اند كه آن را كتاب آسمانى تلقى مى كنند. و تعالى اللّه اگر چنين باشد كه خداوند وعده اش را در باره كتابش عملى نكرده، و آن را براى امت حفظ نكرده باشد. و يا اصل آن را در جايى قرار داده باشد و نسخه دومى را كه احياناً با نسخه اصلى تفاوت دارد، در دسترس بندگانش قرار داده باشد.
9. بر اساس آنچه در نوشته مترجم آمده، او چندين نسخه از الكافى در اختيار داشته كه از آنها «در بعضى از نسخ كافى چنين است» ياد كرده، و در ترجمه، براى انتخاب بهترين ترجمه، و هم اصلاح برخى از عبارت ها، به آنها مراجعه كرده است. براى نمونه حديث شماره 219 است كه مى نويسد:
ظاهر اين است كه از نسخه هاى كافى در ميانه سؤال و جواب، آخر سؤال و جوابى افتاده باشد؛ زيرا...
بعلاوه، مترجم با تعبير «در نسخ ديگر كافى»، دو و گاهى چند بار يك متن را ترجمه كرده است. و گاهى هم نسخه بدلى براى حديث يافته و آن را ذكر و ترجمه كرده است و نظر خود را در باره مناسب تر بودن متن و ظاهرتر بودن برخى از معانى برخى از نسخه ها را نوشته است. براى نمونه، در حديث 355، از نهج البلاغه نسخه بدل حديث را آورده و گفته كه اين، انسب است.
10. مترجم گاهى متن يك حديث را ناتمام تشخيص داده و از مصادر ديگر براى تكميل آن استفاده كرده، و به صورت جداگانه در ادامه نوشته خود آن را افزوده است. اين منابع، كتاب هايى چون نهج البلاغه، التوحيد، علل الشرايع، هستند.
11. ادبيات و كلمه هاى به كار رفته در اين ترجمه، يكسان نيست، گاهى فاخر، گاهى عاميانه، گاهى غريب، گاهى محلى و گاهى با استفاده از ادبيات رايج دربارى و تعابيرى ملوكانه است. براى نمونه براى دست نوشت و توقيعات صادر شده از ناحيه امام معصوم - عليه صلوات اللّه - تعبيرهايى همچون فرمان همايونى به خط مبارك آن حضرت ۲ به كار برده شده است.
همچنين، مترجم از عبارت ها و كلمات مترادف و هم معنا، از عربى و فارسى، بسيار استفاده كرده كه باعث حجم زياد ترجمه گرديده است.
12. قالب زبان و غالب واژه هاى به كار گرفته شده در اين ترجمه، فارسى است، در عين اين كه از واژه هاى عربى هم در ترجمه به فراوانى بهره گرفته شده است. كاربرد واژه هاى فارسى در اين ترجمه، نشان از آن دارد كه مترجم، كاملاً به ادبيات و كاربرد واژه هاى فارسى تسلط داشته است.
13. از روش موجود در اين ترجمه، تعيين موارد و مصاديق خارجى و عينى اشخاص و اشيا و اماكن و رخدادها و به سخنى، از اجمال در آوردن كلام است. بعلاوه، مترجم گاهى براى نشان دادن معناى دوم عبارت، از «يا» استفاده كرده است.
14. مترجم، در جاهايى كه حديث و يا آيه اى تكرارى بوده، از ترجمه مجدد آن خودارى كرده، و تنها اشاره كرده كه در فلان جاى كتاب، چه پيش تر و چه پس تر، ترجمه شده است.
15. مترجم، گاهى در مباحث مناقشه برانگيز، برخى ديدگاه ها را ذكر كرده و خود نيز به اظهار نظر پرداخته است. و اين نشان از درايت وى از يك سو و توانايى او از سوى ديگر دارد. براى نمونه در تفسير آيه «وَاتَّقُواْ فِتْنَةً لَا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَـلَمُواْ مِنكُمْ خَآصَّةً»۳ گفته است: گمان من، اين است كه لام در «لَا تُصِيبَنَّ» از سوى ناسخان قرآن، به اشتباه كتابت شده، و درست آن «لتُصِيبَنَّ» است، و دليل آورده كه در رسم الخط عثمانى، «لا» و «ل » هر دو يك گونه نوشته مى شده، و از اين رو ناسخان، به اشتباه افتاده اند.
و در ادامه از مجمع البيان هم قرائت بى الف را كه به امام امير المؤمنين و امام باقر عليهماالسلام منسوب است، نقل كرده است.
و در جاى ديگر، در بحث تفويض امر دين به پيامبر، پس از ذكر ديدگاه ها و ديدگاه كلينى، مى نويسد:
آنچه گمان فقير است، اين است كه مراد آنان كه به تفويض قائل نيستند، آن است كه نمى شود كه امر دين به رسول مفوّض باشد از جانب خدا، غلط است؛ زيرا چه فرق است در ميان آن كه خدا به رسول خويش در هر واقعه وحى فرمايد كه: حكم اين واقعه اين است، يا بر طريقه عموم و اجمال به او وحى كند كه: آنچه بگويى در هر واقعه اى، همان حكم من است و در نزد من است به واسطه كمال عقل و عصمتى كه داشت، و مانع آن حضرت بود از جهل و حيف و ميل. ۴
و نيز در روايتى كه در آن ، به اعبيس و ذريه اش لعن روا داشته شده، و يكى از منظورهاى احتمالى اعبيس، عباس است ، مترجم، پس از ذكر احتمال چنين منظورى، نوشته است:
وليكن اعتقاد به ملعونيت ايشان جرأت مى خواهد، خصوص با ضعف حديث و اختلاف نسخه. ۵
16. مترجم علاوه بر ترجمه و شرح متن، گاهى به نقد و بررسى مطالب ذكر شده هم پرداخته، و از هر آنچه نوشته، به آسانى عبور نكرده است. براى نمونه، وى در باب ارواح ائمه، كه در آن حديثى آورده شده كه پس از آن كه پيامبر قبض روح شد، روح القدس به ائمه حلول مى كند، چنين نوشته است:
مراد حضرت از روح القدس، اگر غير فرشته باشد، مراد از انتقال آن به امام، انتقال مثلى آن است؛ زيرا كه تناسخ باطل است. ۶
و نيز گاهى به دليل حساسيت برانگيز بودن يك موضوع، به دقت و درنگ فراخوانده و توصيه كرده كه در اين موارد، به اهلش رجوع شود. مثلاً در «باب فيه نكت و نتف من التنزيل ...» ياد آورى كرده كه:
آنچه در اين باب ذكر مى شود، نشانه اى است از امر ولايت، كه محتاج است به فكر و دقت؛ زيرا كه آنها از بطون و معانى قرآن است كه احتياج به بيان معصوم دارد.
17. مترجم در ترجمه، اسناد احاديث را حذف نكرده و همه آنها را در ترجمه آورده، با اين تفاوت كه گاهى به جاى اسم راوى و يا معصوم، از كنيه و يا لقب و گاهى هم اسم آنها را استفاده كرده است.