۳۲۹.از او روايت است و آن را مرفوع ساخته، از حسن بن راشد، از يعقوب بن جعفر، از امام موسى كاظم عليه السلام كه آن حضرت فرمود:«نمى گويم كه خدا قائم است (به معنى متعارف كه ايستادن بر ساق پا باشد، تا لازم آيد) كه او را از مكانى كه دارد، زائل كرده باشم (يا آن جناب را از مرتبه و درجه الوهيت انداخته باشم)، و او را وصف و اندازه نمى كنم به مكانى كه در آن قرار و استقرار داشته باشد، و نه به اين كه متحرك مى شود در چيزى از اركان و جوارح (چون ذات و چشم و دست و امثال آن، يا اعضاى باطن و ظاهر)، و نه به لفظى كه از شكاف دهان بيرون آمده باشد، وليكن مى گويم چنانچه خداى تبارك و تعالى فرموده است كه: «كُن فَيَكُونُ»۱ ، يعنى: «باش! پس مى باشد»، به مشيت و خواست او، بى آن كه در نفس ترددى به هم رسد، در حالتى كه پناه نيازمندان و تنها است، و احتياج ندارد به شريكى كه ملك و مملكت او را به خاطرش آورد، و نه آن كه درهاى علم خود را از برايش بگشايد» .
۳۳۰.و از او (يعنى كلينى، رضى اللّه . اگر اين سخن از شاگردهاى او باشد و اگر نه، بايد ما بعد آن، بدل يا بيان باشد، يعنى:) از محمد بن ابى عبداللّه ، از محمد بن اسماعيل، از داود بن عبداللّه ، از عمرو بن محمد، از عيسى بن يونس كه روايت است گفت: ابن ابى العوجاء به خدمت امام جعفر صادق عليه السلام عرض كرد در بعضى از آنچه به آن حضرت در آن گفت شنود مى نمود، كه : خدا را مذكور ساختى و حواله نمودى بر غايب و آنچه پيدا نيست .
حضرت فرمود:«واى بر تو! چگونه غايب مى باشد كسى كه با خلق خويش در همه جا حاضر است و از رگ گردن به ايشان نزديك تر است، و سخن ايشان را مى شنود، و شخص هاى ايشان را مى بيند، و رازهاى ايشان را مى داند؟»
ابن ابى العوجاء عرض كرد كه: آيا مى گويى كه آن جناب در هر مكانى هست؟ آيا چنين نيست كه هرگاه در آسمان باشد، چگونه مى تواند كه در زمين باشد، و هرگاه در زمين باشد چگونه در آسمان مى تواند بود؟ حضرت فرمود: «جز اين نيست كه تو وصف كردى مخلوق را كه چون از مكانى منتقل شود، مكانى ديگر به آن اشتغال به هم رساند و مكانى ديگر از آن خالى گردد و در مكانى كه به سوى آن منتقل شده، نمى داند كه در مكانى كه پيش از اين در آن بوده، چه روى داده و چه حادث شده، اما خداى عظيم الشأن كه پادشاه جزا دهنده است، هيچ مكان از او خالى نمى باشد و هيچ مكان به واسطه او مشتغل نمى شود و به مكانى از خويش نزديك تر نمى باشد به مكانى ديگر».