۳۳۷.و در روايت ديگر چنين است كه:«هر كه گمان كند كه خداى عزّوجلّ از چيزى به هم رسيده، او را حادث قرار داده و اعتقاد نموده كه كسى او را از سر نو پديد آورده، و هر كه گمان كند كه خدا در چيزى مى باشد، او را محصور گردانيده به آن مكانى كه حاصر اوست و گرداگرد او را فرا گرفته، و هر كه گمان كند كه خدا بر بالاى چيزى قرار دارد، او را محمول ساخته» (كه چيزى او را برداشته است) .
در بيان فرموده خداى تعالى: «وَ هُوَ الَّذِى فِى السَّمَآءِ إِلَـهٌ وَ فِى الْأَرْضِ إِلَـهٌ»۱
۳۳۸.على بن ابراهيم، از پدرش، از ابن ابى عُمير، از هشام بن حكم روايت كرده است كه گفت: ابو شاكر ديصانى گفت: در قرآن آيه اى هست كه موافق اعتقادات ما است، كه خدا را دو تا مى دانيم. گفتم: آن آيه كدام است؟ گفت:«وَ هُوَ الَّذِى فِى السَّمَآءِ إِلَـهٌ وَ فِى الْأَرْضِ إِلَـهٌ»، يعنى:«او آن خدايى است كه در آسمان خدا و معبود فرشتگان، و در زمين خدا و معبود جن و انس است» (و مراد، آن است كه آن جناب، مستحق آن است كه جميع خلائق او را عبادت كنند و روى ارادت به سوى او آورند).
هشام مى گويد: پس ندانستم كه او را چه جوابى گويم، بعد از آن به حجّ رفتم و حضرت امام جعفر صادق عليه السلام را به اين خبر دادم، فرمود كه: «اين سخن، سخن زنديق خبيث پليد است، چون به سوى او برگردى، به او بگو كه: نام تو در كوفه چيست؟ كه او خواهد گفت: فلانى. بعد از آن، به او بگو كه: نام تو در بصره چيست؟ خواهد گفت كه: فلانى. و چون همان نام را بگويد، بگو كه: همچنين است خدا كه پروردگار ما است. در آسمان، خدا است و در زمين، خدا است و در درياها، خدا است و در بيابان ها و صحراهاى خشك و بى آب و علف، خدا است و در هر جا و هر مكانى، خدا است».
هشام مى گويد كه: از سفر باز آمدم و به نزد ابو شاكر رفتم و او را خبر دادم به آنچه حضرت به من تعليم داده بود، گفت كه: اين جواب از حجاز به اين جا نقل شده (و از مدينه، يا مكّه آمده است) .