22. باب در بيان جوامع توحيد و كلماتى كه جامع انواع صفات سلبى و ثبوتى خدا است
۳۵۰.محمد بن ابى عبداللّه و محمد بن يحيى هر دو روايت كرده اند و آن را مرفوع ساخته اند به سوى امام جعفر صادق عليه السلام كه :«امير المؤمنين عليه السلام مردم را امر فرمود كه مهياى جنگ معاويه شوند در نوبت دوم، و ايشان را در اين باب ترغيب و تحريص نمود. پس چون فراهم آمدند، برخاست و خطبه اى ادا فرمود و فرمود كه:
سپاس و ستايش خدايى را سزد كه يكى است و يگانه و پناه نيازمندان و متفرّد و تنها است. نه از چيزى بوده و نه از چيزى آفريده و به عرصه وجود آورده. و آنچه را موجود و ثابت فرموده، به قدرت كامله اى كه به واسطه آن از همه چيز جدا شده و همه چيز از او جدا شده اند (كه در ميانه آن جناب و ايشان به هيچ وجه مناسبتى نيست)، پس او را صفتى نيست كه به آن توان رسيد و اندازه اى ندارد كه داستان ها از برايش در باب آن بيان توان نمود. سخنان ساخته پرداخته از هر لغت كه در باب صفات او گفته مى شود، به آن نرسيده، كلال ۱ به هم رسانيده اند، و گردانيدن صفات به تبدل و تغير، يا به انواعى كه تصور مى شوند، در اينجا گمراه و سرگردانند، و در ملكوت مصنوعات او، راه هاى افكار و انديشه هاى عميقه و خيال هاى دقيقه، سر گشته اند، و جوامع تفسير و بيان كه مجمع و جامع آنند، بدون آن كه در علم او (كه عين ذات است)، رسوخ به هم رسانند، و در آن فرو روند، منقطع گرديده اند، و پرده هاى غيب نورانى در نزد غيبى كه اسرار ربوبيت است، و از همه پوشيده و حايل و مانع شده اند، و عقل هاى بلند (كه بلندى ها را مى نگرند) و در امور لطيفه و چيزهاى دقيقه تسلط دارند، در كم تر از كم ترين و پست تر از پست ترين آن حجاب ها حيرانند.
پس بزرگوار است آن كه همت هاى دور كه به هر چيز دورى رسيده، به او نمى رسند و فطانت هاى فرو رونده در درياى مشكلات، او را نمى يابند. و برتر است آن كه او را هنگامى نيست كه به شماره در آيد، و مدتى ندارد كه به سر آيد، و او را نعت و صفتى نباشد كه به اندازه معين شود. پاك و منزه است آن كه اولى ندارد كه به آن ابتدا شود، و پايانى ندارد كه به پايان رسد، و اخرى ندارد كه فانى گردد.
او را پاك و منزه مى شمارم از آنچه لايق به او نباشد. و آن جناب چنان است كه خويش را وصف نموده و وصف كنندگان به صفت او نمى رسند. همه چيز را در آن هنگام كه آفريد، جدا جدا آفريد، تا برايشان ظاهر سازد كه به او شباهتى ندارند، و آن جناب به ايشان شباهتى ندارد. پس در آنها حلول نكرده تا توان گفت كه: آن جناب در آنهاست، و از آنها دور نشده تا توان گفت كه: از آنها جداست، و از آنها خالى نيست تا توان گفت كه: در كجاست. ليكن خداى سبحانه، علمش به همه اينها احاطه فرموده، و ساختنش آنها را استوار كرده، و منتظم ساخته بر وجهى كه سزد و شايد، بر وفق مصلحت و حكمت، و محافظتش آنها را شمرده و ضبط نموده، و غيب ها كه در هوا پوشيده و پنهان است و آنچه غايت پوشيدگى دارد، و در تاريكى هاى بسيار تاريك مى باشد، از او دور و پوشيده نيست. و همچنين بر او پوشيده نيست آنچه در آسمان هاى برتر است تا زمين هاى پست تر. و از براى هر چيزى از اينها نگاه دارنده و نگهبانى قرار داده، و هر چيزى از اينها به چيزى ديگر احاطه دارد، و آن كس كه احاطه دارد به آنچه احاطه نموده از اينها، خدايى است كه يكى و يگانه و پناه محتاجان است، كه گردش روزگار او را متغير نسازد، و ساختن چيزى كه از كتم عدم به عرصه وجود آمده و مى آيد، او را به دشوارى و زحمت نيفكند.
جز اين نيست كه به آنچه خواسته، فرموده كه: باش، پس بوده و موجود شده و آنچه را آفريده، اختراع فرموده، بدون مثال و صورتى كه پيشى گرفته باشد، و بى رنج و مشقتى كه به او رسيده باشد. و هر سازنده چيزى آن را از چيزى ساخته و خدا آنچه را آفريده از چيزى نساخته. و هر عالمى بعد از جهل، عالم شده و تعليم گرفته و خدا هرگز جاهل نبوده و از كسى تعليم نگرفته، و به همه چيز احاطه فرموده از روى علم و دانش پيش از وجود آنها، پس به واسطه آنها بر علمش نيفزوده.
(حاصل مراد، آن كه علم آن جناب، به همه چيز پيش از آن كه آنها را در وجود آورد، چون علم اوست بعد از آن كه آنها را موجود ساخته بدون زياده و نقصان).
و اين خلائق را كه موجود كرده، نه به جهت آن است كه پادشاهى و سلطنت خويش را سخت و محكم سازد، يا ترسيده باشد كه سلطنتش تمام شود، يا نقصان پذيرد، يا خواسته كه به سبب ايشان بر دشمنى كه جنگجو باشد، يا همتايى كه در باب غلبه معارضه كند، يا شريكى كه در بزرگى نزاع داشته باشد، يارى جويد. وليكن اينها آفريدگانند، پرورش داده شدگان و بندگانى اند ذليل و خوار شدگان.
پس پاك و منزه است آن كه بر آن گران نيايد آفريدن آنچه آغاز كرده و نه تدبير آنچه آفريده. و به آنچه آفريده، اكتفا فرموده (نه از روى عجز و رهگذر سستى؛ چه قادر است كه در هر دقيقه، بلكه كم تر از صد هزار برابر آنچه آفريده، بلكه بيشتر، بيافريند، وليكن مصلحت اقتضا نمود كه به همين قدر از خلائق اكتفا نمايد، چنانچه مى تواند كه از براى هر كسى سه چشم يا بيشتر خلق كند. وليكن مصلحت مقتضى آن است كه عادتا دو چشم بيشتر نباشد. و آن حضرت به سوى اين اشاره فرمود كه فرموده). دانست آنچه را آفريد، و آفريد آنچه را دانست، نه به انديشه در علم حادث. درست دانست آنچه را آفريد، نه به واسطه آن به اينها رسيد و نه شبهه اى بر او داخل شد در آنچه نيافريد. وليكن حكمى است درهم بافته و علمى است محكم و استوار، و كارى است در نهايت متانت.
متوحد است به پروردگارى كه در آن شريك ندارد، و خويش را به يگانگى مخصوص ساخته، و بزرگى و ستايش را از براى خود خالص گردانيده، و متفرد است به يگانگى و بزرگوارى و ثنا و مدح. و متوحد است به حمد خلائق، و اظهار بزرگى نموده به آنچه خلائق او را به بزرگوارى ياد كنند. و برتر است از فرا گرفتن پسران و پاك و پاكيزه است از ملامست و مجامعت با زنان و عزيزتر و بزرگوارتر است از همسايگى شريكان.
پس او را در آنچه آفريده، ضد و دشمنى نيست كه با او مخالفت كند و نه در آنچه مالك آن گرديده، همتايى هست كه با او برابرى كند. و هيچ كس در پادشاهى كه دارد، شريك آن جناب نيست. يكى است و يگانه و پناه نيازمندان. كه هميشه را نيست و نابود مى گرداند و هلاك مى كند و آخر را ميراث مى برد. آن كه هميشه بوده و خواهد بود، در حالتى كه يگانه است (كه شايبه كثرت و تركيب در او نيست)، و ازلى است (كه آغاز و انجام ندارد). پيش از اول همه روزگار، و بعد از گردش هاى هر كار، چنين بوده و مى باشد. آن كه هلاك نمى شود و به نهايت نمى رسد.
به اين طريق پروردگار خويش را وصف مى كنم. پس خدايى نيست مگر خدا، كه بزرگى است در غايت بزرگى! و بزرگوارى است در نهايت بزرگوارى! و عزيزى است در منتهاى عزت! و برتر است از آنچه ستم كاران مى گويند؛ برترى بزرگ».