443
تحفة الأولياء ج1

۳۵۴.على بن محمد، از سهل بن زياد، از شَباب صيرفى - و نامش محمد بن وليد است - از على بن سيف بن عميره روايت كرده است كه گفت: حديث كرد مرا اسماعيل بن قُتيبه و گفت كه: من و عيسى شَلَقان بر امام جعفر صادق عليه السلام داخل شديم، پس آن حضرت در ابتدا به ما فرمود كه:«تعجب دارم از گروهى چند كه بر امير المؤمنين عليه السلام چيزى را ادّعا مى كنند كه آن حضرت هرگز به آن تكلم نفرموده. آن حضرت عليه السلام در مسجد كوفه از براى مردم خطبه خواند و فرمود كه: سپاس و ستايش از براى خدا است كه ستايش خود را به بندگان خويش الهام فرموده، و در دل ايشان انداخته تا بفهمند، و ايشان را بر فطرت معرفت ربوبيت و شناخت پروردگارى خويش آفريده، كه اگر ايشان را گمراه نكنند، و بر آنچه مخلوق شده اند واگذارند، هر آينه او را بشناسند، و التزام معرفتش نمايند؛ خدايى كه به آفريدن خلائق (يا با آفريدگان خويش)، بر وجود خود رهنمايى نموده، و به حدوث ايشان بر هميشگى و ازليت خويش دلالت فرموده، و به واسطه شباهت ايشان به يكديگر، بر آن كه او را مانند و نظيرى نيست، رهبرى كرده، و به آيات و علاماتى كه قرار داده، ايشان را بر قدرت و توانايى خود گواه گرفته، آن كه ذات مقدسش از صفات زائده بر آن، امتناع دارد، و ديدنش از چشم ها ابا دارد، و احاطه به او، از خيال ها سر باز مى زند؛ چه چشم ها او را نمى تواند ديد، و خيال ها به او نمى توانند رسيد.
هستى او را مدتى نيست كه تمام شود، و بقاى او را غايتى نه كه به انجام رسد. مشاعر و حواس او را فرا نگيرد، و پرده هاى جسمانى او را نپوشانند، و پرده ميان او و آفريدگانش كه مانع ديدن است، آن است كه ايشان را آفريده؛ زيرا كه آن جناب از آنچه در ذات ايشان ممكن است، امتناع فرموده، و ايشان از آنچه ذات واجب از اتصاف به آن ابا دارد، سرباز نمى زنند؛ زيرا كه ممكن است در ذات ايشان، صفاتى چند از رنگ و روشنى و چند و چون كه در واجب نيست، و نيز به جهت آن كه صانع و مصنوع و حاد و محدود و رب و مربوب از يكديگر جدا شوند، آن كه يكى است بى تأويل عدد و شماره (به اين كه بگويى كه خدا واحد است، يعنى يكمين است؛ چه اين، دلالت بر اين دارد كه دومى هست كه او يكمين آن است، يا بگويى كه: يكى از جنسى است؛ چنانچه مى گويند كه زيد، يكى از افراد انسان است، بلكه معنى وحدت آن جناب، اين است كه: يگانه است در كمالات كه عديل و نظير ندارد، چنانچه مى گويند كه فلانى، يگانه دوران است، يا واحد المعنى است كه انقسام پذير نيست؛ نه در ذهن و نه در خارج و نه در عقل و نه در وهم).
و آفريننده است، نه به معنى حركت (چنانچه خلائق در صنعت اشيا مى كنند). و بيناست، وليكن نه به واسطه ادات (كه چشم باشد) و شنوا است اما نه به تفريق آلت (كه گوش باشد. و مراد از تفريق آن، تفريق هواى متكيف است در سوراخ گوش و دخول آن در مسامات خُلل و فُرجى كه دارد. يا مراد، تقسيم قوه سامعه است بر مسموعات كه يك مرتبه آن را متوجه شنيدن اين و يك بار مهياى شنيدن آن گرداند).
و در همه جا حاضر است، نه به طورى كه با خلائق يكديگر را مس كنند، كه عضوى را به عضوى رسانند. و از هر چيزى پنهان است، نه به طريق پنهان شدن و دفن كردن چيزها، و ظاهر و هويداست، كه از هر چيزى جدا است، اما نه به وضع دورى مسافتى كه در ميان، فاصله اى باشد. ازل و هميشگى اش، افكار جولان كار را كه در هر جا مى گردند و سير مى كنند، نهى نموده و دوام و هميشه بودنش، عقولى را كه به اعلا مدارج كمال مى نگرند، منع فرموده.
كُنه حقيقتش بينايى هايى را كه در هر چيزى فرو مى روند و در آن روان و جارى مى شوند، خسته كرده، و وجودش خيالاتى را كه جولان مى زنند، از ريشه برآورده. پس هر كه خدا را وصف كند به كنه، حقيقت او را به اندازه در آورده، و حدى از برايش قرار داده، و هر كه او را به اندازه در آورده، او را به شماره در آورده (چه حد و اندازه، كثرت را لازم دارد؛ زيرا كه آن مركب است از جنس و فصل)، و هر كه او را به شماره در آورد و جزء از برايش قرار دهد، ازليت او را باطل گردانيده (چه جزء داشتن با آن منافات دارد). و هر كه بگويد كه: خدا، در كجا است؟ از برايش غايتى قرار داده (چه هر چه در مكانى باشد، آن را اطراف و غايات و نهايات لازم است) و هر كه بگويد كه: بر روى چيست؟ بعضى از مكان ها را از او خالى ساخته، و او را اختصاص به مكانى داده. و هر كه بگويد كه: در چه چيز است؟ او را در ضمن چيزى قرار داده و محيط را محاط ساخته».


تحفة الأولياء ج1
442

۳۵۴.عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ، عَنْ شَبَابٍ الصَّيْرَفِيِّ ـ وَاسْمُهُ مُحَمَّدُ بْنُ الْوَلِيدِ ـ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ، قَالَ :حَدَّثَنِي إِسْمَاعِيلُ بْنُ قُتَيْبَةَ، قَالَ : دَخَلْتُ أَنَا وَعِيسى شَلَقَانُ عَلى أَبِي عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام فَابْتَدَأَنَا، فَقَالَ: «عَجَباً لِأَقْوَامٍ يَدَّعُونَ عَلى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام مَا لَمْ يَتَكَلَّمْ بِهِ قَطُّ، خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام النَّاسَ بِالْكُوفَةِ، فَقَالَ: الْحَمْدُ لِلّهِ الْمُلْهِمِ عِبَادَهُ حَمْدَهُ، وَفَاطِرِهِمْ عَلى مَعْرِفَةِ رُبُوبِيَّتِهِ، الدَّالِّ عَلى وُجُودِهِ بِخَلْقِهِ، وَبِحُدُوثِ خَلْقِهِ عَلى أَزَلِهِ، وَبِاشْتِبَاهِهِمْ عَلى أَنْ لَا شِبْهَ لَهُ ، الْمُسْتَشْهِدِ بِآيَاتِهِ عَلى قُدْرَتِهِ، الْمُمْتَنِعَةِ مِنَ الصِّفَاتِ ذَاتُهُ، وَمِنَ الْأَبْصَارِ رُؤْيَتُهُ، وَمِنَ الْأَوْهَامِ الْاءِحَاطَةُ بِهِ، لَا أَمَدَ لِكَوْنِهِ، وَلَا غَايَةَ لِبَقَائِهِ، لَا تَشْمُلُهُ الْمَشَاعِرُ، وَلَا تَحْجُبُهُ الْحُجُبُ، وَالْحِجَابُ بَيْنَهُ وَبَيْنَ خَلْقِهِ خَلْقُهُ إِيَّاهُمْ؛ لِامْتِنَاعِهِ مِمَّا يُمْكِنُ فِي ذَوَاتِهِمْ، وَلِاءِمْكَانٍ مِمَّا يَمْتَنِعُ مِنْهُ، وَلِافْتِرَاقِ الصَّانِعِ مِنَ الْمَصْنُوعِ، وَالْحَادِّ مِنَ الْمَحْدُودِ، وَالرَّبِّ مِنَ الْمَرْبُوبِ، الْوَاحِدُ بِلَا تَأْوِيلِ عَدَدٍ، وَالْخَالِقُ لَا بِمَعْنى حَرَكَةٍ، وَالْبَصِيرُ لَا بِأَدَاةٍ، وَالسَّمِيعُ لَا بِتَفْرِيقِ آلَةٍ، وَالشَّاهِدُ لَا بِمُمَاسَّةٍ، وَالْبَاطِنُ لَا بِاجْتِنَانٍ، وَالظَّاهِرُ الْبَائِنُ لَا بِتَرَاخِي مَسَافَةٍ، أَزَلُهُ نُهْيَةٌ لِمَجَاوِلِ الْأَفْكَارِ، وَدَوَامُهُ رَدْعٌ لِطَامِحَاتِ الْعُقُولِ، قَدْ حَسَرَ كُنْهُهُ نَوَافِذَ الْأَبْصَارِ، وَقَمَعَ وُجُودُهُ جَوَائِلَ الْأَوْهَامِ، فَمَنْ وَصَفَ اللّه َ، فَقَدْ حَدَّهُ؛ وَمَنْ حَدَّهُ، فَقَدْ عَدَّهُ؛ وَمَنْ عَدَّهُ، فَقَدْ أَبْطَلَ أَزَلَهُ؛ وَمَنْ قَالَ: أَيْنَ؟ فَقَدْ غَيَّاهُ؛ وَمَنْ قَالَ: عَلَامَ؟ فَقَدْ أَخْلى مِنْهُ؛ وَمَنْ قَالَ: فِيمَ؟ فَقَدْ ضَمَّنَهُ».

  • نام منبع :
    تحفة الأولياء ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : مرادی، محمد
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 219067
صفحه از 908
پرینت  ارسال به