۳۵۵.و محمد بن حسين، از صالح بن حمزه، از فتح بن عبداللّه ـ مولاى بنى هاشم ـ همين را روايت كرده و گفته است كه: به خدمت امام موسى كاظم عليه السلام نوشتم و آن حضرت را از چيزى از توحيد خدا سؤال كردم. پس به خط مبارك خود به من نوشت كه:«حمد از براى خدا است، كه حمد خود را به بندگان خويش الهام فرموده». و محمد، يا فتح، مثل آنچه را كه سهل بن زياد روايت كرده است، ذكر نموده، تا فرموده آن حضرت كه «وجودش، خيالات جولان زننده را از ريشه برآورده». بعد از آن، در آن زياد نموده كه: «اول دين دارى و انقياد و فرمان بردارى خدا، معرفت و شناخت اوست، و كمال معرفتش، توحيد و اقرار به يگانگى اوست، و كمال توحيدش، نفى و دورى صفات زائده بر اصل ذات، از اوست، به سبب آن كه هر صفتى گواهى مى دهد كه غير موصوفش است، و موصوف كه آن را به صفتى وصف نمودى، شهادت مى دهد كه غير صفت است، و هر دو شهادت مى دهند به دوئيت و دو تا بودن كه ازليت به علت آن محال و ممتنع است (چه، هرگاه كثرت و تعدد در او باشد، اجزا بر او پيشى دارند و اين، مستلزم حدوث است).
پس هر كه خدا را (به ما به الاشتراك و ما به الامتياز) وصف كند، حدى از برايش قرار داده، و هر كه حدى از براى او قرار دهد، او را به عدد و شماره در آورده، و هر كه او را به شماره در آورد، ازليت او را باطل گردانيده، و هر كه بگويد كه: چگونه است و چه كيفيت دارد؟ او را در معرض صفات زائده و صفات ممكنات در آورده، و هر كه بگويد كه: در چه چيز است؟ او را در ضمن چيزى قرار داده (كه او را در بر گرفته، مانند ظرف و مظروف) و هر كه بگويد كه: بر روى چيست؟ او را محمول قرار داده (كه چيزى حامل اوست و او را برداشته)، و هر كه بگويد: در كجا است؟ بعضى از مكان ها را از او خالى فرض نموده، و هر كه بگويد كه: آن جناب چيست و حقيقتش چون است؟ او را به حد و اندازه وصف كرده، و هر كه بگويد كه: تا چه زمان مى باشد؟ غايت و نهايتى از برايش توهم كرده.
عالم بود در هنگامى كه هيچ معلومى نبود، و خالق بود در وقتى كه هيچ مخلوقى نبود، و پروردگار بود در زمانى كه هيچ پرورده اى نبود كه توانايى آن را داشت. و پروردگار ما را چنين وصف مى بايد كرد و آن جناب بالاتر از آن است كه وصف كنندگان او را به آن وصف مى نمايند».