449
تحفة الأولياء ج1

۳۵۶.چند نفر از اصحاب ما روايت كرده اند از احمد بن محمد بن خالد، از پدرش، از احمد بن نَضْر، و غير او از آن كه او را ذكر كرده، از عمرو بن ثابت، از مردى كه او را نام برده، از ابو اسحاق سبيعى، از حارث اعور كه گفت: روزى امير المؤمنين عليه السلام بعد از نماز عصر خطبه اى ادا فرمود و مردم از حُسن وصف كردن آن حضرت و آنچه را كه ذكر فرمود از تعظيم خداى ـ جلّ جلاله ـ تعجب كردند. ابو اسحاق مى گويد كه: به حارث گفتم: آيا تو آن خطبه را حفظ نكردى؟ گفت: حفظ نكردم، وليكن آن را نوشته ام.
پس آن را از روى كتاب و نوشته خويش بر ما خواند و ما نوشتيم كه:
«حمد از براى خدايى است كه نمى ميرد، و عجايب و غرائبش تمام نمى شود و به آخر نمى رسد؛ زيرا كه آن جناب هر روز و هر زمان، در كارى است؛ از پديد آوردن تازه اى كه پيش از آن نبوده. آن كه نزاد كسى را تا آن كه در عزت شريكى به هم رساند (چه فرزند عزيز عادتا عزيز است). و كسى او را نزاد تا آن كه از او ميراث برند بعد از مردن او (چه در عادت، آن كه متولد مى شود، عاقبت مى ميرد. تا آن كه شعرا در اشعار خويش اين مضمون را بسته اند كه: بزاييد براى مردن. در ديوان منسوب به امير المؤمنين ـ صلوات اللّه و سلامه عليه ـ شعرى مذكور است كه ترجمه آن اين است كه:
خدا را فرشته اى است كه در هر روز آواز مى دهد كه: بزاييد از براى مردن و بسازيد از براى ويران شدن. و در نهج البلاغه عكس آنچه در اينجا است، مسطور است. به اين روش كه كسى خداى سبحانه را نزاد تا آن كه در عزت شريكى داشته باشد، و كسى را نزاد تا آن كه از او، ارث برده شود و هلاك گردد و اين انسب است). و خيال ها بر او واقع نمى توانند شد، تا آن كه او را شبحى ايستاده فرض كنند. ۱ و ديده ها خدا را درنيابد، تا آن كه بعد از انتقال آنها از وى، متغير گردد و منقلب شود از حالتى كه در نزد ديدن داشت (و آن محاذات و مقابله است). آن كه در اوليتش نهايتى نيست (چه عدم، وجود ازلى را پيشى نگرفته) و آخريتش را اندازه و غايتى نيست (چه نيستى به هستى ازلى راهى ندارد). و آن كه وقتى بر او سبقت نگرفته، و زمانى بر او تقدم نجسته است. و زياده و نقصان او را بر سبيل تناوب و تبادل فرا نگرفته اند (كه گاهى اين بر او وارد شود و گاهى آن). و او را وصف نمى توان كرد كه در كجا است؟ و نه به آن كه چه چيز است؟ و نه به مكانى كه جاى معينى از برايش قرار دهند.
آن كه باطن امور پوشيده را ادراك نموده، و علمش در آن نفوذ فرموده، تا به امور ظاهره چه رسد (و بعضى گفته اند كه: احتمال دارد كه مراد از آنها، مجردات باشد. به اين معنى كه آن جناب از مجردات پوشيده و پنهان است تا به ماديات چه رسد). و در عقول، كمال ظهور دارد، به واسطه آنچه در خلقتش ديده مى شود از علامات تدبير. آن كه پيغمبران را از او سؤال كردند، پس او را به حد و بعض وصف نكردند، بلكه او را به كردار نيكى كه دارد، وصف فرمودند و به آيات و علامات آن جناب بر او دلالت نمودند. عقل هاى صاحبان انديشه نمى توانند كه او را انكار نمايند؛ زيرا كه هر كه در آسمان ها و زمين و آنچه در اينها و آنچه در ميانه اينهاست، همه آفرينش اوست، و اوست صانع اينها كه همه اينها را آفريده. پس چيزى نيست كه دفع نمايد قدرت او را. آن كه از خلق، به وساطت عدم مشابهت دور شده، پس هيچ چيز مانند او نيست، و آن كه خلق را براى عبادت و بندگى خويش آفريده و ايشان را بر طاعت خود توانايى داده، به سبب آنچه در ايشان قرار داده از شرايط تكليف، مانند عقل و علم و غير آن و به جهت ها عذر و بهانه ايشان را قطع فرموده، پس از روى حجتى ظاهر هلاك شد، هر كه هلاك شد، و به عطاى او نجات يافت، آن كه نجات يافت. و از براى خدا است فضل و احسان در حال ايجاد و اعاده ايشان (بعد از فنا در دنيا و آخرت و بعد از اينها).
به درستى كه خدا و او راست سپاس و ستايش، كتاب خويش را به حمد خود گشوده (يا به آن مطلقا آغاز نموده)، و امر دنيا و آبله آخرت را (كه مراد از آن شدت و مصيبت است) به حمد ذات مقدس خود ختم فرموده و فرموده: «وَقُضِىَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَ قِيلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَــلَمِينَ »۲ ، يعنى: و حكم كرده شود كه خداى تعالى حكم كند ميان بندگان خود. به راستى كه هر كس را به مقام و منزلى كه در خور حال او باشد، از بهشت و دوزخ، فرود آورد و گفته شود (يعنى: مؤمنان مى گويند كه): سپاس از براى خدا است كه پروردگار عالميان است» (بر حكم كردن او ميان ما به حق و فرود آوردن هر يك از ما به منزلى كه فراخور حال و درخور اعمال اوست بنا بر بعضى از تفاسير).
بعد از آن حضرت فرمود كه: «حمد از براى خدا است كه بزرگوارى و پادشاهى را در پوشيده، بى آن كه صاحب تن باشد، و جلال و بزرگى را رداى خويش ساخته، بدون آن كه مانند چيزى از جسمانيات باشد، و بر عرش مملكت خويش مستولى است، بدون زوالى كه به او رو آورد و بر خلائق برترى دارد، اما بى آن كه ايشان از آن جناب دور باشند، يا آن جناب ايشان را سوده و لمس نموده باشد. و آن جناب را حدى نيست كه به آن حدّ و اندازه منتهى شود و به پايان رسد، و او را مانند و نظيرى نه، تا به مانند خويش شناخته شود.
هر كه غير از خدا جبروت را به خود بست، خوار و بى مقدار گرديد، و هر كه غير از آن جناب اظهار بزرگى نمود، كوچك شد. همه چيز به جهت عظمت آن جناب فروتنى نمودند، و از براى سلطنتش و عزتش، طريقه انقياد پيمودند. چشم هايى كه به كرانه مى نگرند، از دريافتش كلال ۳ به هم رسانيده، و خيالات خلائق به صفتش نرسيده، ايستاده اند. آن كه اول و پيش از هر چيزى است و او را پيشى نيست، و آخر است بعد از هر چيزى، و او را بعدى نيست (كه قبل و بعد عارض ذات مقدسش نمى شود). و بر همه چيز غالب است، به واسطه غلبه و قهرى كه بر وجود و فناى آنها دارد. و همه مكان ها را مشاهده مى كند، و در آنها حضور دارد، بى آن كه به سوى آنها منتقل شود. هيچ صاحب لمسى او را لمس نكند، و هيچ حاسه اى او را در نيابد «وَ هُوَ الَّذِى فِى السَّمَآءِ إِلَـهٌ وَ فِى الْأَرْضِ إِلَـهٌ وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ »۴ ؛ «اوست آن كه در آسمان خدا است و در زمين خدا است، و اوست راست كار و درست كردار در تدبير امر خلائق، و دانا به مصالح ايشان» محكم ساخته آنچه را كه خواسته نسبت به خلق خويش از همه اشخاص و صور كه غير يكديگرند، وليكن نه به واسطه مثالى كه پيشى گرفته شده باشد به سوى آن (و بعضى گفته اند كه مراد از مثال، صورت علميه است، يعنى: خلق فرمود آنچه را كه اراده نموده) ، نه به صورت علميه زائده كه به سوى مراد، پيشى گرفته باشد (چه علم آن جناب انفعالى نيست و ماندگى و ملالى بر او داخل نشد. و در آفريدن آنچه آفريده در نزد خويش، و مراد، مانند عرش و كرسى است، تا به غير اينها چه رسد. و احتمال دارد كه مراد، جميع آفريدگان باشد و آخر كلام به جهت سجع زياد شده باشد).
ابتدا فرمود به آنچه ابتداى به آن را اراده نمود، و موجود ساخت آنچه ايجاد آن را خواست . آنچه خواست بر وفق اراده كامله و حكمت بالغه از دو گروه سنگين عظيم القدر كه جن و انس اند، تا آن كه به سبب اين آفرينش پروردگارى او را بشناسند، و فرمان بردارى او در ايشان جاى گيرد. ستايش مى كنيم آن جناب را به همه ستايش ها كه يكى از آن بيرون نباشد بر تمام نعمت هاى او (به وضعى كه فردى از آن ياد نرود)، و از او طلب و خواهش مى نماييم كه ما را به راه هاى راست كه به امور مطلوبه ما (كه مراد از آن، مصادف با احكام و اخلاق است)، مى رساند، هدايت فرمايد، و از بدى هاى اعمال خود به او پناه مى بريم، و به جهت گناهانى كه از ما پيش از اين سر زده، آرزوى طلب آمرزش مى نماييم، و توبه مى كنيم.
و گواهى مى دهيم كه خدايى نيست، مگر خداى تعالى كه تنهاست، و آن كه محمد، بنده و رسول اوست، كه او را به حق و راستى پيغمبرى فرستاده تا بر او دلالت نمايد، و همه را به سوى او هدايت فرمايد. پس به وساطت آن حضرت ما را از ضلالت هدايت فرموده، از گمراهى به راه رسانيد، و به سبب او ما را از جهالت و نادانى خلاصى داد و رهانيد. و هر كه خدا و رسول او را فرمان بردارى كند، رستگارى يافته؛ رستگارى بزرگ و به ثواب عظيمى رسيده. و هر كه خدا و رسول او را نافرمانى نمايد، زيان كرده؛ زيانى هويدا و سزاوار عذابى دردناك، يا درد آورنده شده.
پس مبالغه نماييد در جا آوردن آنچه بر شما واجب و لازم است، از شنيدن و قبول كردن و فرمان بردن، و خيرخواهى را پاك و پاكيزه نمودن، به وضعى كه شائبه غشّ و خيانت در آن نباشد، و بار سنگين از دوش يكديگر برداشتن و به دوش خود گرفتن، به طور خوشى كه هيچ دلتنگى و منت در آن نباشد، و در اينها بر نفس خويش غالب شويد و آن را بكشيد، و خويش را بر نفس هاى خود يارى دهيد، به ملازمت راه راست (كه از آن دست بر نداريد)، و به دورى كردن از امور ناخوش (كه پيرامون آن نگرديد)، و حق را در ميان خويش جارى سازيد، و در آن يكديگر را يارى كنيد، پيش از آن كه به من رسد (يا آن كه در باب حق، يارى شما به من نرسد كه من به آن احتياج ندارم)، و دست هاى ظالم بى عقل را بگيريد و آن را از سر مظلوم كوتاه كنيد. و امر به معروف و نهى از منكر را به عمل آوريد، و فضل صاحبان را بشناسيد. خدا ما و شما را به سبب هدايت، از بدى ها نگاه دارد، و ما و شما را پرهيزگارى ثابت بدارد، و از براى خود و شما طلب آمرزش مى كنم از خدا».

1.و شبح، كالبد و تن را گويند. و نيز سياهى كه از دور زند. (مترجم)

2.زمر، ۷۵.

3.ناتوانى و رنجورى.

4.زخرف، ۸۴ .


تحفة الأولياء ج1
448

۳۵۶.عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ وَغَيْرِهِ، عَمَّنْ ذَكَرَهُ ، عَنْ عَمْرِو بْنِ ثَابِتٍ، عَنْ رَجُلٍ سَمَّاهُ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ السَّبِيعِيِّ، عَنِ الْحَارِثِ الْأَعْوَرِ، قَالَ :خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام يَوْما خُطْبَةً بَعْدَ الْعَصْرِ، فَعَجِبَ النَّاسُ مِنْ حُسْنِ صِفَتِهِ وَمَا ذَكَرَهُ مِنْ تَعْظِيمِ اللّه ِ جَلَّ جَلَالُهُ؛ قَالَ أَبُو إِسْحَاقَ: فَقُلْتُ لِلْحَارِثِ: أَ وَمَا حَفِظْتَهَا؟ قَالَ: قَدْ كَتَبْتُهَا، فَأَمْلَاهَا عَلَيْنَا مِنْ كِتَابِهِ:
«الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي لَا يَمُوتُ، وَلَا تَنْقَضِي عَجَائِبُهُ؛ لِأَنَّهُ كُلَّ يَوْمٍ فِي شَأْنٍ مِنْ إِحْدَاثِ بَدِيعٍ لَمْ يَكُنِ، الَّذِي لَمْ يَلِدْ؛ فَيَكُونَ فِي الْعِزِّ مُشَارَكاً، وَلَمْ يُولَدْ؛ فَيَكُونَ مَوْرُوثاً هَالِكاً، وَلَمْ تَقَعْ عَلَيْهِ الْأَوْهَامُ؛ فَتُقَدِّرَهُ شَبَحاً مَاثِلاً، وَلَمْ تُدْرِكْهُ الْأَبْصَارُ؛ فَيَكُونَ بَعْدَ انْتِقَالِهَا حَائِلاً، الَّذِي لَيْسَتْ فِي أَوَّلِيَّتِهِ نِهَايَةٌ ، وَلَا لِاخِرِيَّتِهِ حَدٌّ وَلَا غَايَةٌ، الَّذِي لَمْ يَسْبِقْهُ وَقْتٌ، وَلَمْ يَتَقَدَّمْهُ زَمَانٌ، وَلَا يَتَعَاوَرُهُ زِيَادَةٌ وَلَا نُقْصَانٌ، وَلَا يُوصَفُ بِأَيْنٍ وَلَا بِمَ وَلَا مَكَانٍ، الَّذِي بَطَنَ مِنْ خَفِيَّاتِ الْأُمُورِ، وَظَهَرَ فِي الْعُقُولِ بِمَا يُرى فِي خَلْقِهِ مِنْ عَلَامَاتِ التَّدْبِيرِ، الَّذِي سُئِلَتِ الْأَنْبِيَاءُ عَنْهُ فَلَمْ تَصِفْهُ بِحَدٍّ وَلَا بِبَعْضٍ ، بَلْ وَصَفَتْهُ بِفِعَالِهِ، وَدَلَّتْ عَلَيْهِ بِآيَاتِهِ، لَا تَسْتَطِيعُ عُقُولُ الْمُتَفَكِّرِينَ جَحْدَهُ؛ لِأَنَّ مَنْ كَانَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ فِطْرَتَهُ وَمَا فِيهِنَّ وَمَا بَيْنَهُنَّ وَهُوَ الصَّانِعُ لَهُنَّ، فَلَا مَدْفَعَ لِقُدْرَتِهِ، الَّذِي نَأى مِنَ الْخَلْقِ، فَلَا شَيْءَ كَمِثْلِهِ، الَّذِي خَلَقَ خَلْقَهُ لِعِبَادَتِهِ، وَأَقْدَرَهُمْ عَلى طَاعَتِهِ بِمَا جَعَلَ فِيهِمْ، وَقَطَعَ عُذْرَهُمْ بِالْحُجَجِ، فَعَنْ بَيِّنَةٍ هَلَكَ مَنْ هَلَكَ، وَبِمَنِّهِ نَجَا مَنْ نَجَا، وَلِلّهِ الْفَضْلُ مُبْدِئاً وَمُعِيداً.
ثُمَّ إِنَّ اللّه َ ـ وَلَهُ الْحَمْدُ ـ افْتَتَحَ الْحَمْدَ لِنَفْسِهِ ، وَخَتَمَ أَمْرَ الدُّنْيَا وَمَحَلَّ الْاخِرَةِ بِالْحَمْدِ لِنَفْسِهِ، فَقَالَ: «وَقُضِىَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَ قِيلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَلَمِينَ» .
الْحَمْدُ لِلّهِ اللَابِسِ الْكِبْرِيَاءِ بِلَا تَجْسِيدٍ، وَالْمُرْتَدِي بِالْجَلالِ بِلَا تَمْثِيلٍ، وَالْمُسْتَوِي عَلَى الْعَرْشِ بِغَيْرِ زَوَالٍ ، وَالْمُتَعَالِي عَلَى الْخَلْقِ بِلَا تَبَاعُدٍ مِنْهُمْ وَلَا مُلَامَسَةٍ مِنْهُ لَهُمْ، لَيْسَ لَهُ حَدٌّ يُنْتَهى إِلى حَدِّهِ ، وَ لَا لَهُ مِثْلٌ؛ فَيُعْرَفَ بِمِثْلِهِ، ذَلَّ مَنْ تَجَبَّرَ غَيْرَهُ، وَصَغُرَ مَنْ تَكَبَّرَ دُونَهُ، وَتَوَاضَعَتِ الْأَشْيَاءُ لِعَظَمَتِهِ، وَانْقَادَتْ لِسُلْطَانِهِ وَعِزَّتِهِ، وَكَلَّتْ عَنْ إِدْرَاكِهِ طُرُوفُ الْعُيُونِ، وَقَصُرَتْ دُونَ بُلُوغِ صِفَتِهِ أَوْهَامُ الْخَلَائِقِ، الْأَوَّلِ قَبْلَ كُلِّ شَيْءٍ وَلَا قَبْلَ لَهُ، وَالْاخِرِ بَعْدَ كُلِّ شَيْءٍ وَلَا بَعْدَ لَهُ ، الظَّاهِرِ عَلى كُلِّ شَيْءٍ بِالْقَهْرِ لَهُ، وَالْمُشَاهِدِ لِجَمِيعِ الْأَمَاكِنِ بِلَا انْتِقَالٍ إِلَيْهَا، لَا تَلْمِسُهُ لَامِسَةٌ، وَلَا تَحُسُّهُ حَاسَّةٌ «هُوَ الَّذِي فِي السَّمَاءِ إِلهٌ وَفِي الْأَرْضِ إِلهٌ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ» أَتْقَنَ مَا أَرَادَ مِنْ خَلْقِهِ مِنَ الْأَشْبَاحِ كُلِّهَا، لَا بِمِثَالٍ سَبَقَ إِلَيْهِ، وَلَا لُغُوبٍ دَخَلَ عَلَيْهِ فِي خَلْقِ مَا خَلَقَ لَدَيْهِ، ابْتَدَأَ مَا أَرَادَ ابْتِدَاءَهُ، وَأَنْشَأَ مَا أَرَادَ إِنْشَاءَهُ عَلى مَا أَرَادَ مِنَ الثَّقَلَيْنِ: الْجِنِّ وَالْاءِنْسِ؛ لِيَعْرِفُوا بِذلِكَ رُبُوبِيَّتَهُ، وَتَمَكَّنَ فِيهِمْ طَاعَتُهُ، نَحْمَدُهُ بِجَمِيعِ مَحَامِدِهِ كُلِّهَا عَلى جَمِيعِ نَعْمَائِهِ كُلِّهَا، وَنَسْتَهْدِيهِ لِمَرَاشِدِ أُمُورِنَا، وَنَعُوذُ بِهِ مِنْ سَيِّئَاتِ أَعْمَالِنَا، وَنَسْتَغْفِرُهُ لِلذُّنُوبِ الَّتِي سَبَقَتْ مِنَّا، وَنَشْهَدُ أَنْ لَا إِلهَ إِلَا اللّه ُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، بَعَثَهُ بِالْحَقِّ نَبِيّاً دَالًا عَلَيْهِ، وَهَادِياً إِلَيْهِ، فَهَدى بِهِ مِنَ الضَّلَالَةِ، وَاسْتَنْقَذَنَا بِهِ مِنَ الْجَهَالَةِ؛ «مَنْ يُطِعِ اللّه َ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزاً عَظِيماً» وَنَالَ ثَوَاباً جَزِيلاً؛ وَمَنْ يَعْصِ اللّه َ وَرَسُولَهُ، فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَاناً مُبِيناً، وَاسْتَحَقَّ عَذَاباً أَلِيماً، فَأَنْجِعُوا بِمَا يَحِقُّ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّمْعِ وَالطَّاعَةِ وَإِخْلَاصِ النَّصِيحَةِ وَحُسْنِ الْمُؤَازَرَةِ ، وَأَعِينُوا عَلى أَنْفُسِكُمْ بِلُزُومِ الطَّرِيقَةِ الْمُسْتَقِيمَةِ، وَهَجْرِ الْأُمُورِ الْمَكْرُوهَةِ، وَتَعَاطَوُا الْحَقَّ بَيْنَكُمْ، وَتَعَاوَنُوا بِهِ دُونِي، وَخُذُوا عَلى يَدِ الظَّالِمِ السَّفِيهِ، وَمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ، وَانْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ، وَاعْرِفُوا لِذَوِي الْفَضْلِ فَضْلَهُمْ، عَصَمَنَا اللّه ُ وَإِيَّاكُمْ بِالْهُدى، وَثَبَّتَنَا وَإِيَّاكُمْ عَلَى التَّقْوى، وَأَسْتَغْفِرُ اللّه َ لِي وَلَكُمْ».

  • نام منبع :
    تحفة الأولياء ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : مرادی، محمد
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 218917
صفحه از 908
پرینت  ارسال به