463
تحفة الأولياء ج1

۳۶۱.محمد بن ابى عبداللّه ، از محمد بن اسماعيل، از حسين بن حسن، از بكر بن صالح، از حسن بن سعيد، از هَيثم بن عبداللّه ، از مروان بن صبّاح روايت كرده است كه گفت: امام جعفر صادق عليه السلام فرمود كه:«خداى تعالى ما را آفريد، پس آفرينش ما را نيكو گردانيد، و ما را تصوير نمود و نگاشت. پس صورت هاى ما را نيكو ساخت و ما را در ميان بندگان خود چشم خويش گردانيد، و زبان گوياى خويش در ميانه خلائق (چه، ايشان چون زبان اوامر و نواهى او را به مردمان مى رسانند) و دست خود كه بر بندگانش به رأفت و رحمت گشوده، و وجه خود كه مردم از آن رو به او مى روند، و به جنابش مى رسند، و درهاى معرفت خويش كه بر او دلالت مى كنند، و خزينه داران خويش درآسمان و زمين، و به واسطه ما درختان ميوه آوردند و ميوه ها رسيدند، و جوى ها روان شدند، و به ما باران از آسمان (يا از جانب آن)، فرود مى آيد، و گياه از زمين مى رويد، و به عبادت ما خدا معبود شد. و اگر ما نمى بوديم، كسى خدا را عبادت نمى نمود» (چه، اساس بندگى را ايشان به مردم تعليم دادند).

۳۶۲.محمد بن يحيى، از محمد بن حسين، از محمد بن اسماعيل بن بَزيع، از عمويش حمزة بن بزيع، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است در فرموده خداى عزّوجلّ:«فَلَمَّآ ءَاسَفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُمْ»۱، يعنى:«پس آن هنگام كه ما را سخت خشمناك و اندوهگين ساختند، از ايشان كينه كشيديم»، كه آن حضرت فرمود: «خداى عزّوجلّ اندوه نمى خورد و خشم نمى گيرد چون اندوه و خشم ما، وليكن آن جناب دوستانى چند را از براى خود آفريده كه اندوه مى خورند و خشم مى گيرند و خشنود مى گردند، و ايشان آفريدگانى چنداند كه خدا ايشان را پرورش داده و مى دهد. پس خدا خشنودى ايشان را خشنودى خويش و خشم ايشان را خشم خويش گردانيده؛ زيرا كه آن جناب ايشان را خوانندگان مردمان به سوى خويش و رهنمايان بر خويش قرار داده، و از براى همين، چنين بلند مرتبه شده اند كه به مرتبه اتحاد و يگانگى رسيده اند.
و مقصود خدا اين نيست كه اين اندوه و خشم، به خدا مى رسد چنانچه به آفريدگانش مى رسد، وليكن همين كه مذكور شد، معنى آن چيزى است كه فرموده. و در حديث قدسى فرموده كه: هر كه دوستى از دوستان مرا اهانت رساند و خوار گرداند، پس به حقيقت كه با من مبارزه نموده است، ۲ به جنگ با من، و مرا به سوى آن خوانده (حاصل آن كه مُهين (مَهين)، به ميدان من آمده و مرا مبارز مى طلبد) و فرموده است كه: «مَّن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ»۳ . و فرموده كه: «إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ»۴ ، يعنى: «به درستى كه آنان كه با تو بيعت مى كنند، جز اين نيست كه با خدا بيعت مى كنند. دست خدا در بالاى دست هاى ايشان است» (و مراد، دست پيغمبر است كه در حكم دست خدا است. چه، آن جناب منزه است از اعضا و جوارح كه از صفات اجسام است).
پس اين و هر چه مانند اين باشد، بر وجهى است كه براى تو ذكر كردم. و همچنين است خشنودى و خشم خدا و غير اينها، از هر چه باشد كه به اين شباهت داشته باشد در اين كه اتصاف خدا به آن روا نباشد، و اگر چنين باشد كه خشم و اندوه و دلتنگى به خدا رسد، با آن كه آن جناب همان است كه اينها را آفريده و ايجاد فرموده، هر آينه جايز است از براى آن كه اين سخن را مى گويد كه بگويد كه: حضرت آفريدگار در روزگارى هلاك مى گردد، و نيست و نابود مى شود؛ زيرا كه چون خشم و دلتنگى بر او داخل گردد، تغيير مزاجى در او راه يابد، و چون تغيير در او راه يابد، بر او ايمن نمى توان بود از هلاكت. بعد از اينها ناخوشى ديگر لازم مى آيد كه هستى دهنده از آن كه او را هستى داده، و قادر و توانا از آن كه بر او توانايى مى توان داشت، و آفريدگار از آفريده شده شناخته نشود، و كسى نتواند كه او و ايشان را از يكديگر تميز دهد. خدا برتر است از اين گفتار و اعتقاد؛ برترى بزرگ. بلكه اوست كه چيزها را آفريده، بى آن كه حاجتى به آنها داشته باشد. پس هرگاه آفرينش براى احتياج نباشد، بايد كه اندازه و چون و چگونگى را در باب آن جناب ممتنع و محال شمرد. پس بفهم اگر خداى تعالى خواسته باشد».

1.زخرف، ۵۵.

2.و مبارزه از ميان صف بيرون شدن است از براى جنگ. (مترجم)

3.نساء، ۸۸ .

4.فتح، ۱۰.


تحفة الأولياء ج1
462

۳۶۱.مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللّه ِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ، عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْحَسَنِ، عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ سَعِيدٍ، عَنِ الْهَيْثَمِ بْنِ عَبْدِ اللّه ِ، عَنْ مَرْوَانَ بْنِ صَبَّاحٍ، قَالَ :قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام : «إِنَّ اللّه َ خَلَقَنَا، فَأَحْسَنَ خَلْقَنَا؛ وَصَوَّرَنَا، فَأَحْسَنَ صُوَرَنَا؛ وَجَعَلَنَا عَيْنَهُ فِي عِبَادِهِ، وَلِسَانَهُ النَّاطِقَ فِي خَلْقِهِ، وَيَدَهُ الْمَبْسُوطَةَ عَلى عِبَادِهِ بِالرَّأْفَةِ وَالرَّحْمَةِ، وَوَجْهَهُ الَّذِي يُؤْتى مِنْهُ، وَبَابَهُ الَّذِي يَدُلُّ عَلَيْهِ، وَخُزَّانَهُ فِي سَمَائِهِ وَأَرْضِهِ؛ بِنَا أَثْمَرَتِ الْأَشْجَارُ، وَأَيْنَعَتِ الثِّمَارُ، وَجَرَتِ الْأَنْهَارُ؛ وَبِنَا يَنْزِلُ غَيْثُ السَّمَاءِ ، وَيَنْبُتُ عُشْبُ الْأَرْضِ؛ وَبِعِبَادَتِنَا عُبِدَ اللّه ُ، وَلَوْ لا نَحْنُ مَا عُبِدَ اللّه ُ».

۳۶۲.مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ، عَنْ عَمِّهِ حَمْزَةَ بْنِ بَزِيعٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام فِي قَوْلِ اللّه ِ عَزَّ وَجَلَّ :«فَلَمَّآ ءَاسَفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُمْ»فَقَالَ:«إِنَّ اللّه َ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ لَا يَأْسَفُ كَأَسَفِنَا، وَلكِنَّهُ خَلَقَ أَوْلِيَاءَ لِنَفْسِهِ يَأْسَفُونَ وَيَرْضَوْنَ وَهُمْ مَخْلُوقُونَ مَرْبُوبُونَ، فَجَعَلَ رِضَاهُمْ رِضَا نَفْسِهِ ، وَسَخَطَهُمْ سَخَطَ نَفْسِهِ؛ لِأَنَّهُ جَعَلَهُمُ الدُّعَاةَ إِلَيْهِ، وَالْأَدِلَاءَ عَلَيْهِ، فَلِذلِكَ صَارُوا كَذلِكَ، وَلَيْسَ أَنَّ ذلِكَ يَصِلُ إِلَى اللّه ِ كَمَا يَصِلُ إِلى خَلْقِهِ، لكِنْ هذَا مَعْنى مَا قَالَ مِنْ ذلِكَ، وَقَدْ قَالَ : «مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً، فَقَدْ بَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَةِ، وَدَعَانِي إِلَيْهَا» وَقَالَ: «مَّن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ» وَقَالَ: «إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللّهَ يَدُ اللّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ» فَكُلُّ هذَا وَشِبْهُهُ عَلى مَا ذَكَرْتُ لَكَ، وَهكَذَا الرِّضَا وَالْغَضَبُ وَغَيْرُهُمَا مِنَ الْأَشْيَاءِ مِمَّا يُشَاكِلُ ذلِكَ، وَلَوْ كَانَ يَصِلُ إِلَى اللّه ِ الْأَسَفُ وَالضَّجَرُ ـ وَهُوَ الَّذِي خَلَقَهُمَا وَأَنْشَأَهُمَا ـ لَجَازَ لِقَائِلِ هذَا أَنْ يَقُولَ: إِنَّ الْخَالِقَ يَبِيدُ يَوْماً مَا؛ لِأَنَّهُ إِذَا دَخَلَهُ الْغَضَبُ وَالضَّجَرُ، دَخَلَهُ التَّغَيُّرُ ، وَإِذَا دَخَلَهُ التَّغَيُّرُ لَمْ يُؤْمَنْ عَلَيْهِ الْاءِبَادَةُ، ثُمَّ لَمْ يُعْرَفِ الْمُكَوِّنُ مِنَ الْمُكَوَّنِ ، وَلَا الْقَادِرُ مِنَ الْمَقْدُورِ عَلَيْهِ، وَلَا الْخَالِقُ مِنَ الْمَخْلُوقِ، تَعَالَى اللّه ُ عَنْ هذَا الْقَوْلِ عُلُوّاً كَبِيراً؛ بَلْ هُوَ الْخَالِقُ لِلْأَشْيَاءِ لَا لِحَاجَةٍ، فَإِذَا كَانَ لَا لِحَاجَةٍ، اسْتَحَالَ الْحَدُّ وَالْكَيْفُ فِيهِ، فَافْهَمْ إِنْ شَاءَ اللّه ُ تَعَالى».

  • نام منبع :
    تحفة الأولياء ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : مرادی، محمد
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 218640
صفحه از 908
پرینت  ارسال به