505
تحفة الأولياء ج1

31. باب در بيان استطاعت ۱

۴۱۵.على بن ابراهيم، از حسن بن محمد، از على بن محمد قاسانى، از على بن اسباط روايت كرده است كه گفت: از ابوالحسن حضرت امام رضا عليه السلام سؤال كردم از استطاعت و توانايى بندگان. فرمود كه:«بنده خدا، استطاعت به هم مى رساند، بعد از چهار خصلت: يكى آن كه گشاده راه باشد كه از آنچه او را منع كند، خالى باشد. دوم آن كه تندرست باشد كه بيمار نباشد. سوم آن كه اعضا و جوارح او سالم باشد كه موقوف نباشد. چهارم آن كه او را سببى باشد كه بر او وارد شود و استطاعت موقوف بر آن باشد».
على مى گويد كه: عرض كردم: فداى تو گردم، اين سبب را براى من تفسير و بيان فرما، حضرت فرمود كه: «بنده خدا، گشاده راه و تندرست و سليم الاعضا مى باشد و مى خواهد كه زنا كند، ليكن زنى را نمى يابد كه با او زنا كند، بعد از آن، آن را مى يابد. پس يا اين است كه خدا او را نگاه مى دارد و از زنا امتناع مى كند؛ چنانچه يوسف عليه السلام از آن امتناع فرمود، يا او را وا مى گذارد، ميان او و اراده اش، پس زنا مى كند و ناميده مى شود به زانى (كه او را زناكار مى گويند)، و خدا را با اكراه و جبر اطاعت نكرده؛ چه او نفس خود را با همه اسباب نگاه داشته و آن جناب را به غلبه بر او نافرمانى نكرده» (چه غلبه در صورت اراده نداشتن، گناه است به اراده حتمى).

۴۱۶.محمد بن يحيى و على بن ابراهيم هر دو روايت كرده اند، از احمد بن محمد، از على بن حَكم و عبداللّه بن يزيد و هر دو، از مردى از اهل بصره كه گفت: امام جعفر صادق عليه السلام را سؤال كردم از استطاعت و توانايى. حضرت عليه السلام فرمود كه:«آيا مى توانى كه به عمل آورى آنچه را كه خدا آن را هستى نداده» (و در لوح محفوظ نوشته نشده و مقدّر نفرموده، يا مراد آن است كه مى توانى بكنى آنچه را كه اسباب وجودش تمام نشده باشد؟) عرض كرد: نه. حضرت فرمود: «پس مى توانى كه باز ايستى از آنچه خدا آن را هستى داده؟» (و در لوح محفوظ ثبت فرموده و مقدّر نموده، يا اسباب وجودش به حصول پيوسته) عرض كرد: نه.
حضرت عليه السلام فرمود كه: «پس تو در چه زمان توانايى دارى؟» عرض كرد: نمى دانم. حضرت عليه السلام فرمود: «به درستى كه خدا آفريدگانى چند را آفريد، پس آلت استطاعت را در ايشان قرار داد و كار را به ايشان وانگذاشت، پس ايشان صاحب استطاعت اند و مى توانند كه فعل را به جا آورند، و در وقت فعل با فعل. (يعنى: هرگاه آن فعل را به جا آورند). پس هرگاه آن را به جا نياورند، در پادشاهى و ولايت خدا چنان نيستند كه توانايى داشته باشند كه كارى را كه نكرده اند بكنند؛ زيرا كه خداى عزّوجلّ از اين عزيزتر است كه كسى در مملكت و پادشاهى او، با او دشمنى و برابرى تواند نمود».
بصرى عرض كرد كه: پس مردم مجبورند؟ حضرت فرمود كه: «اگر مجبور بودند، معذور مى بودند، كه خدا بهانه ايشان را مى پذيرفت و بدى ايشان را محو مى نمود و عقوبت و عذاب از ايشان بر مى داشت؛ چه عذاب كردن بر فعلى كه اختيارى نباشد زشت است و خدا از آن منزه است». عرض كرد كه: پس امر را به ايشان واگذاشته؟ حضرت فرمود: «نه». بصرى عرض كرد كه: هر گاه مردم مجبور نباشند و امر به ايشان مفوّض نباشد، پس حال ايشان چه خواهد بود و بر چه صفت هستند؟ حضرت فرمود كه: «خدا دانست كارى را كه از ايشان سر مى زند، پس آلت و اسباب آن كار را در ايشان قرار داد. پس هرگاه آن را بكنند، استطاعت دارند با آن فعل كه به جا مى آورند».
بصرى گفت كه: گواهى مى دهم كه اين كه فرمودى، حق و درست است و آن كه شما خاندان پيغمبرى و رسالت خداييد.

1.كه به معنى توانايى است و بيان بطلان آن در حق بندگان و اثبات آن در باره ايشان به اعتبار اختلاف معنى و مراد از آن. (مترجم)


تحفة الأولياء ج1
504

31 ـ بَابُ الِاسْتِطَاعَةِ

۴۱۵.عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِيِّ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ، قَالَ :سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا عليه السلام عَنِ الِاسْتِطَاعَةِ، فَقَالَ: «يَسْتَطِيعُ الْعَبْدُ بَعْدَ أَرْبَعِ خِصَالٍ: أَنْ يَكُونَ مُخَلَّى السَّرْبِ، صَحِيحَ الْجِسْمِ، سَلِيمَ الْجَوَارِحِ، لَهُ سَبَبٌ وَارِدٌ مِنَ اللّه ِ».
قَالَ: قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ، فَسِّرْ لِي هذَا، قَالَ: «أَنْ يَكُونَ الْعَبْدُ مُخَلَّى السَّرْبِ، صَحِيحَ الْجِسْمِ، سَلِيمَ الْجَوَارِحِ يُرِيدُ أَنْ يَزْنِيَ، فَلَا يَجِدُ امْرَأَةً ثُمَّ يَجِدُهَا، فَإِمَّا أَنْ يَعْصِمَ نَفْسَهُ، فَيَمْتَنِعَ كَمَا امْتَنَعَ يُوسُفُ عليه السلام ، أَوْ يُخَلِّيَ بَيْنَهُ وَبَيْنَ إِرَادَتِهِ، فَيَزْنِيَ ، فَيُسَمّى زَانِياً، وَلَمْ يُطِعِ اللّه َ بِإِكْرَاهٍ، وَلَمْ يَعْصِهِ بِغَلَبَةٍ».

۴۱۶.مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى وَعَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ جَمِيعاً، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ وَعَبْدِ اللّه ِ بْنِ يَزِيدَ جَمِيعاً، عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْبَصْرَةِ، قَالَ :سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام عَنِ الِاسْتِطَاعَةِ، فَقَالَ: «أَ تَسْتَطِيعُ أَنْ تَعْمَلَ مَا لَمْ يُكَوَّنْ؟» ، قَالَ: لَا، قَالَ: «فَتَسْتَطِيعُ أَنْ تَنْتَهِيَ عَمَّا قَدْ كُوِّنَ؟» قَالَ: لَا، قَالَ: فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام : «فَمَتى أَنْتَ مُسْتَطِيعٌ؟» ، قَالَ: لَا أَدْرِي.
قَالَ: فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام : «إِنَّ اللّه َ خَلَقَ خَلْقاً، فَجَعَلَ فِيهِمْ آلَةَ الِاسْتِطَاعَةِ، ثُمَّ لَمْ يُفَوِّضْ إِلَيْهِمْ، فَهُمْ مُسْتَطِيعُونَ لِلْفِعْلِ وَقْتَ الْفِعْلِ مَعَ الْفِعْلِ إِذَا فَعَلُوا ذلِكَ الْفِعْلَ، فَإِذَا لَمْ يَفْعَلُوهُ فِي مُلْكِهِ، لَمْ يَكُونُوا مُسْتَطِيعِينَ أَنْ يَفْعَلُوا فِعْلاً لَمْ يَفْعَلُوهُ ؛ لِأَنَّ اللّه َ ـ عَزَّ وجَلَّ ـ أَعَزُّ مِنْ أَنْ يُضَادَّهُ فِي مُلْكِهِ أَحَدٌ».
قَالَ الْبَصْرِيُّ: فَالنَّاسُ مَجْبُورُونَ؟ قَالَ : «لَوْ كَانُوا مَجْبُورِينَ، كَانُوا مَعْذُورِينَ». قَالَ: فَفَوَّضَ إِلَيْهِمْ؟ قَالَ : «لَا» . قَالَ : فَمَا هُمْ؟ قَالَ: «عَلِمَ مِنْهُمْ فِعْلاً، فَجَعَلَ فِيهِمْ آلَةَ الْفِعْلِ، فَإِذَا فَعَلُوا كَانُوا مَعَ الْفِعْلِ مُسْتَطِيعِينَ».
قَالَ الْبَصْرِيُّ: أَشْهَدُ أَنَّهُ الْحَقُّ، وَأَنَّكُمْ أَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَالرِّسَالَةِ.

  • نام منبع :
    تحفة الأولياء ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : مرادی، محمد
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 215359
صفحه از 908
پرینت  ارسال به