627
تحفة الأولياء ج1

14. باب در بيان اين كه ائمه عليهم السلام ركن هاى زمين اند ۱

۵۲۴.احمد بن مهران، از محمد بن على و محمد بن يحيى، از احمد بن محمد هر دو روايت كرده اند، از محمد بن سِنان، از مُفضّل بن عمر، از امام جعفر صادق عليه السلام كه فرمود:«آنچه على عليه السلام آن را آورده، به آن عمل مى كنم و آن را فرا مى گيرم، و از آنچه نهى فرموده، باز مى ايستم از آن. و جارى است از براى او فضل و افزونى، مانند آنچه از براى محمد صلى الله عليه و آله جارى بوده، و محمد را زيادتى است بر تمام آنها كه خداى عزّوجلّ ايشان را آفريده. آن كه پاپى آن حضرت شود، در حكمى از احكام كه مى فرمايد به اين كه طالب وجه آن باشد، بى آن كه در حقيقت آن، يقين داشته باشد، چون كسى است كه پاپى خدا و رسول شود در آنچه فرموده اند. و آن كه بر او رد كند در چيزى، خواه آن چيز كوچك باشد و خواه بزرگ، بر حدّ شرك به خداست (چه اسلام واسطه ميان ايمان و شرك است و متاخم ۲ است با هر يك از اينها. و آن كه ردّ امام عليه السلام مى كند، از درجه ايمان تنزّل كرده به درجه اسلام مى رسد و به واسطه متأخمه آن با شرك، به اغواى شياطين، بساست كه در شرك مى افتد).
و امير المؤمنين على عليه السلام ، درى از درهاى خدا بود كه نمى توان به نزد خدا رفت، مگر از آن در، و راهى كه هر كه در غير آن در آيد، هلاك مى گردد. و همچنين اين حكم از براى ائمّه هدى، يك به يك، به ترتيب جارى و روان است. و خدا ايشان را ركن هاى زمين گردانيده، تا اهل خويش را نجنباند، و يا به جهت كراهت آن كه حركت كند و ساكنان خود را متحرّك سازد. و حجّت رساى خداست بر هر كه در بالاى زمين و هر كه در زير خاك است.
و امير المؤمنين عليه السلام در بسيارى از اوقات مى فرمود كه: منم قسمت كننده از جانب خدا در ميانه بهشت و دوزخ. و منم فاروق بزرگ تر كه در ميانه حق و باطل، به غايت فرق مى كنم و جدايى مى افكنم. و منم صاحب عصاى موسى و داعى و آلت نشان (يا انگشتر سليمان كه در زمان رجعت، آن را ميان دو چشم كافر يا بينى او، مى زند كه نقش مى بندد كه: اين كافر است. يا رويش سياه مى شود؛ چنانكه در احاديث مذكور است). و هر آينه اقرار كردند از براى من، همه فرشتگان و روح القدس (يا روح الأمين، يا روح مؤمنان) و تمام رسولان خدا، به مثل آنچه از براى محمد صلى الله عليه و آله به آن اقرار نمودند (يعنى چنانچه از براى محمد صلى الله عليه و آله به رسالت و تقدّم و شرافت آن حضرت بر همه ايشان اقرار نمودند، از براى من نيز اقرار به ولايت و امامت و تقدّم و شرافت من بر همه ايشان كردند).
و هر آينه بار شدم بر حموله اى كه مثل حموله آن حضرت است. ۳ (و بنابراين، معنى عبارت آن است كه بار شده است بر من، بارها كه مانند بارهايى است كه بر آن حضرت بار شده بود). در اين حموله، حموله اى است كه به سوى پروردگار منسوب است (و مراد از آن، معارف الهيّه، يا خلافت و تكاليف و علوم است و اينها از راه كه صاحب خويش را به مقام انس و منزل قرب مى رسانند، حامل و بار كشند و از آن راه كه حالتى هستند در مكلّف و صفتى از صفات او، محمول اند كه مكلّف آنها را بر مى دارد).
و به درستى كه خدا، رسول صلى الله عليه و آله خود را مى طلبد و او را خلعت كرامت مى پوشاند، و مرا نيز مى طلبد و خلعت مى پوشاند و او را امر مى فرمايد كه سخن گويد و مرا نيز مى فرمايد كه سخن گويم. پس من سخن مى گويم به وضع سخن گفتن آن حضرت. و هر آينه خدا خصلت هاى چند را به من عطا فرموده كه كسى كه پيش از من، مرا به سوى آنها پيشى نگرفته، و آنها اين است كه: علم مرگ ها و بلاها و نسب هاى مردمان و فصل خطاب را به من تعليم داده (كه مى دانم كه: هر كسى در چه وقت مى ميرد و هر كسى را چه بلا و ناخوشى مى رسد، و حلال زاده و حرام زاده را مى شناسم. و مى دانم كه هر كسى پسر كيست و به كه منسوب است و فصل الخطاب را مى دانم. ۴ و حاصل مراد، آن كه علم احكام قضايا و حكومت و تدبيرات ملكى و سياست را مى دانم و حكم مى كنم در ميان خلائق و حق را از باطل جدا مى كنم).
پس آنچه از من پيشى گرفته، از من فوت نشده و آنچه از من غائب و پنهان است، از من پوشيده و دور نيست. مژده مى دهم به اذن خدا، آن را كه اهل مژده باشد، و از جانب او به هر كه بايد مى رسانم، و به جا مى آورم. و همه اينها از خداست كه مرا از آن تمكين و دست رس داده به علم خويش».
حسين بن محمد اشعرى، از مُعلّى بن محمد، از محمد بن جمهور عمّى، از محمد بن سِنان روايت كرده است كه گفت: حديث كرد ما را مُفضّل و گفت كه: شنيدم از امام جعفر صادق عليه السلام كه مى فرمود، و حديث اول را ذكر كرده است.

1.ركن به ضمّ را و سكون كاف، جزء و جانب قوى تر از هر چيز است كه بقاى آن، چيز بدون آن ممكن نباشد. و زمين، به ايشان بر پاست و اگر ايشان نمى بودند زمين و اهل آن هلاك و ويران مى شدند. (مترجم)

2.آنچه كه حدش به حدّ ديگر متصل است.

3.و حَموله، به فتح حا و ضمّ ميم، شتر است و غير آن، از هر چه بر آن بار كنند. و به ضمّ حا، بارها را گويند. (مترجم)

4.و فصل الخطاب، كلامى است كه فصيح و روشن و خالص و پاكيزه باشد از التباس و شبهه، كه مخاطب بر وجه سهولت، مقصود را از آن بفهمد، و يا سخنى كه جدا كننده خصمان باشد؛ به سبب تميز صواب از خطا و حق از باطل و صحيح از فاسد؛ چه فصل، به معنى بريدن و جدا كردن و جدا شدن است، و لهذا يك بخش از سخن و غير آن و سخن راست و ظاهر و حكم درست و فاصل ميان حقّ و باطل و موسمى از چهار موسم سال را فصل گويند. و خطاب به معنى گفتن و گفت وگو است. و اين كه امّا بعد را فصل الخطاب مى گويند، به جهت آن است كه آن، كلمه اى است كه فاصله است ميان حمد جناب الهى و نعت حضرت رسالت پناهى و ميان غرضى كه مقصود است از كتاب. (مترجم)


تحفة الأولياء ج1
626

14 ـ بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ عليهم السلام هُمْ أَرْكَانُ الْأَرْضِ

۵۲۴.أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ؛ وَمُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ عليه السلام ، قَالَ:«مَا جَاءَ بِهِ عَلِيٌّ عليه السلام آخُذُ بِهِ، وَ مَا نَهى عَنْهُ أَنْتَهِي عَنْهُ، جَرى لَهُ مِنَ الْفَضْلِ مِثْلُ مَا جَرى لِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، وَ لِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله الْفَضْلُ عَلى جَمِيعِ مَنْ خَلَقَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ، الْمُتَعَقِّبُ عَلَيْهِ فِي شَيْءٍ مِنْ أَحْكَامِهِ كَالْمُتَعَقِّبِ عَلَى اللّهِ وَ عَلى رَسُولِهِ، وَ الرَّادُّ عَلَيْهِ فِي صَغِيرَةٍ أَوْ كَبِيرَةٍ عَلى حَدِّ الشِّرْكِ بِاللّهِ؛ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام بَابَ اللّهِ الَّذِي لَا يُؤْتى إِلَا مِنْهُ، وَ سَبِيلَهُ الَّذِي مَنْ سَلَكَ بِغَيْرِهِ هَلَكَ، وَ كَذلِكَ يَجْرِي لِأَئِمَّةِ الْهُدى وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ، جَعَلَهُمُ اللّهُ أَرْكَانَ الْأَرْضِ أَنْ تَمِيدَ بِأَهْلِهَا، وَ حُجَّتَهُ الْبَالِغَةَ عَلى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى.
وَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ـ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِ ـ كَثِيراً مَا يَقُولُ: أَنَا قَسِيمُ اللّهِ بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ، وَ أَنَا الْفَارُوقُ الْأَكْبَرُ، وَ أَنَا صَاحِبُ الْعَصَا وَ الْمِيسَمِ، وَ لَقَدْ أَقَرَّتْ لِي جَمِيعُ الْمَـلَائِكَةِ وَ الرُّوحُ وَ الرُّسُلُ بِمِثْلِ مَا أَقَرُّوا بِهِ لِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، وَ لَقَدْ حُمِلْتُ عَلى مِثْلِ حَمُولَتِهِ وَ هِيَ حَمُولَةُ الرَّبِّ، وَ إِنَّ رَسُولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يُدْعى فَيُكْسى وَأُدْعى فَأُكْسى، وَ يُسْتَنْطَقُ وَ أُسْتَنْطَقُ، فَأَنْطِقُ عَلى حَدِّ مَنْطِقِهِ، وَ لَقَدْ أُعْطِيتُ خِصَالاً مَا سَبَقَنِي إِلَيْهَا أَحَدٌ قَبْلِي: عُلِّمْتُ الْمَنَايَا وَ الْبَـلَايَا وَ الْأَنْسَابَ وَ فَصْلَ الْخِطَابِ، فَلَمْ يَفُتْنِي مَا سَبَقَنِي، وَ لَمْ يَعْزُبْ عَنِّي مَا غَابَ عَنِّي، أُبَشِّرُ بِإِذْنِ اللّهِ، وَ أُؤَدِّي عَنْهُ، كُلُّ ذلِكَ مِنَ اللّهِ، مَكَّنَنِي فِيهِ بِعِلْمِهِ».
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيُّ، عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ الْعَمِّيِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْمُفَضَّلُ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ عليه السلام يَقُولُ، ثُمَّ ذَكَرَ الْحَدِيثَ الْأَوَّلَ.

  • نام منبع :
    تحفة الأولياء ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : مرادی، محمد
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 200361
صفحه از 908
پرینت  ارسال به