۵۲۸.محمد بن يحيى، از احمد بن محمد بن عيسى، از حسن بن محبوب، از اسحاق بن غالب، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه آن حضرت ـ در خطبه اى از خطبه هاى خويش كه در آن، حال ائمّه عليهم السلام و صفات ايشان را ياد مى فرمايد ـ فرمود كه:«خداى عزّوجلّ به واسطه ائمّه هدى از اهل بيت پيغمبر ما، دين خويش را روشن ساخت، و پرده را از روى آن برداشت. و به سبب ايشان شارع، راه راست خود را ظاهر و هويدا گردانيد. و به ايشان چشم هاى علم نهانى خويش را گشود، و از پوشيدگى بيرون آورد (و بنابر بعضى از نسخ كافى، آن را به ايشان عطا فرمود، يا به مردم به سبب ايشان بخشيد).
پس هر كه از امّت محمد صلى الله عليه و آله كه حقّ واجب امام خويش را شناسد، مزه شيرينى ايمان خود را بيابد، و افزونى صفا و مقبولى اسلام خويش را بداند؛ زيرا كه خداى تبارك و تعالى، امام را نصب فرموده كه نشانه اى باشد از براى خلق او. يعنى از براى شناختن راه خدا و او را حجّت بر اهل موادّ و جهان خويش گردانيده (بعضى گفته اند كه: مراد از موادّ خدا، فيض هاى اوست كه از او به اهل آن مى رسد و اهل موادّ، آنانند كه ايشان را زيادتى اختصاص به فيض هاى آن جناب باشد، از صاحبان عقول خالصه. و عالم، مجموع خلائق اند؛ خواه آسمانى باشند و خواه زمينى و خواه از علويّات ۱ باشند و خواه از سفليّات، ۲ يا آنچه در تحت افلاكند، و مراد از عالِم خدا، كسى است كه او را زيادتى ارتباط و اختصاص به خداى سبحانه باشد، و ايشان صاحبان عقول اند. يا مراد، عالمى است كه صدور و وجود آن، مستند به سوى خداى سبحانه است. و بعضى گفته اند كه مراد از اهل موادّ، عقول است كه ماده هاى معرفت اويند. و مراد از جهان يا اهل آن، غير عقول است؛ زيرا كه امام، بر جميع مخلوقات حجّت است. و احتمال داده اند كه مراد از اوّل عالم، زمانيّات و جسمانيّات و از دويم، عالم مجرّدات و روحانيّات باشد. و بعضى موادّ را جمع مودّة گرفته اند كه به معنى دوستى است و عالم را بر غير ايشان حمل كرده اند. و بعضى دويم را عين اوّل و تفسير آن دانسته اند).
و خداى تعالى امام را تاج تعظيم و توقير در پوشانيده، و او را از نور و علم خداوند جبّار پوشانيده؛ در حالتى كه كشيده مى شود به ريسمانى به سوى آسمان (يا خدا او را به آن ريسمان يا راهى از راه ها به سوى آسمان مى كشد). و مواد آن نور، از امام ـ يا از نور او ـ بريده نشود (حاصل معنى، آن كه خداى تعالى راهى به عالم علوى از براى امام عليه السلام قرار مى دهد كه افاضه علوم از آنجا به او مى شود؛ آنا فآنا). و كسى نتواند كه برسد به آنچه در نزد خداست، از فضل و كرامت و ثواب، مگر به جهت اسباب و طرق و ابواب مقرّره آن جناب (كه از جمله آنها، امام است) و خدا اعمال بندگان را قبول نمى فرمايد، مگر به معرفت امام، و امام داناست به آنچه بر او وارد مى شود، از امور مشتبهه (كه در هم آميخته باشد و تاريكى اشكال آن را فرا گرفته باشد، كه فرق ميان آنها بسيار دشوار باشد). و داناست به سنت هاى پيغمبر كه بسيار خفا داشته باشد (و اسرارى باشد كه كسى آن را نداند، مگر به تعليم پيغمبر يا به الهام خدا) و به فتنه هايى كه امور باطله آن، شباهت به حقّ دارد.
پس هميشه خداى تبارك و تعالى ايشان را از براى خلق خود بر مى گزيند از فرزندان حضرت امام حسين عليه السلام از نسل هر امامى، و ايشان را از براى اين امر بر مى گزيند، و همه خوبى ها را در ايشان جمع مى كند، و به ايشان از براى بندگان خويش راضى مى گردد، و ايشان را مى پسندد، و در هر زمان كه امامى از ايشان در گذرد، از براى خلق خود امامى ديگر را از نسل آن حضرت نصب كند تا نشانه باشد آشكارا و رهنمايى روشن بخش، چون خورشيد عالم آرا و پيشوايى مستقيم در عقايد و كردار و گفتار، يا قائم به امر امامت و امّت، و تا حجّتى باشد دانا. و ايشان امامانى چنداند كه خلائق را رهنمايى مى كنند به حقّ (كه دين اسلام است) و حدود آن - و به حق - عدالت مى كنند در احكام آن، و حجّت هاى خدايند بر خلق او و داعيان اويند بر ايشان، و حافظان اويند كه مردم را از مكاره و قبايح محافظت مى كنند و ايشان را به سوى معرفت و محاسن و مصالح مى خوانند و خدا، به همين حجّت، خويش را بر خلائق تمام مى كند، و بندگان خدا به هدايت ايشان، دين دارى مى كنند، و جميع شهرها به نور ايشان روشن مى شود، و مال هاى قديمى به بركت ايشان افزون مى شود، و خدا ايشان را حيات خلائقى كه بر روى زمين اند و چراغ ها از براى رفع تاريكى جهالت و ضلالت و كليدها از براى سخن گفتن و ستون هاى دين اسلام گردانيده، و تقديرات خدا به اين نصب در ايشان، جارى شده، در حالتى كه بر محتوم و واجب آنها ـ كه مستلزم حصول امضاست ـ قرار و استقرار دارد كه تغيير و تبديل در آن راه نيابد.
پس امام، برگزيده خداست، و پسنديده او و رهنمايى است كه مخصوص است به هم رازى آن جناب، و به امر خلائق قيام دارد، و ايشان، در جلب منفعت و دفع مضرّت، از او اميدوارى دارند، و خدا او را به اين برگزيده و او را بر چشم خود ساخته و آفريده (يعنى منظور نظر، تربيت آن جناب بوده و بر نگهداشتى و محافظت او، پروريده شده، در عالم ذر ـ كه خدا خلائق را تفريق نمود و ايشان را از صلب آدم چون مورچگان كوچك بيرون آورد ـ) در هنگامى كه او را آفريد، و در ميان مخلوقات، در وقتى كه او را ساخت، و حال آن كه روحى بود پيش از آن كه جسم او را خلق كند، از طرف راست عرش خويش و حكمت به او عطا شده بود در علم غيب در نزد خدا، و خدا، او را اختيار فرمود به سبب علمى كه داشت، و او را برگزيد به جهت اتّصاف او به پاكى و پاكيزگى از جميع رذائل و صفات ناپسنديده.
و امام، باقى مانده اى است از آدم عليه السلام و برگزيده، يا ذخيره اى است از نسل نوح، و مختارى است از اولاد ابراهيم، و سلاله اى است از اسماعيل ۳ ، و صفوه اى است از عترت محمد صلى الله عليه و آله ۴ و هميشه به عين عنايت خدا مراعات او، منظور است (كه او را حفظ و حراست مى فرمايد) به پرده خويش (كه عبارت است از قوّه نفسانيّه كه ميانه آن حضرت و معصيت مانع است و تعبير مى شود از آن، به عصمت).
و دام هاى شيطان و لشكران او، از امام دور شده، و در آمدن موذيات كه ناگاه ضرر مى رسانند، از او دفع شده، و همچنين دميدن هر فاسقى كه بر سبيل سِحر بر چيزى مى دمد (و محتمل است كه مراد از اين فقره، محفوظ بودن امام باشد از شرّ شياطين انس؛ چنانچه فقره سابقه در باب محفوظيّتش از شياطين جنّ است، و كسب هاى بد و آنچه او را به سوى آنها كشد از او گردانيده). و از جميع عاهات و آفات مبّرا و محجوب است. ۵ و از لغزش ها معصوم و از همه بدى ها و زشتى ها و آنچه ناشايست باشد، مصون و محفوظ باشد، و معروف باشد به بردبارى و نيكوكارى در اوايل بلوغ (كه به حدّ مردى رسد يا قريب به آن) و منسوب باشد به سوى عفّت و علم و فضل در نزد انتهاى عمرش (يا مراد از فقره اوّل، اين است كه با علوّ و شرف و غلبه اى كه دارد، حليم و بردبار باشد. و از فقره دويم، اين كه اين صفات جميله در او بر وجه كمال باشد). و امر پدرش كه عبارت از امامت است، مسند به سوى او باشد و در ايّام حيات پدر خويش، از سخن گفتن بر وجه استقلال از جانب خود، ساكت باشد.
پس هرگاه مدّت امامت پدر بزرگوارش به سر آيد، تا آن كه تقديرات خدا، او را منتهى سازد به سوى مشيّت و خواست او و اراده خدا به حجيّت فرزند تعلّق گيرد، و منتهاى مدّت پدرش صلى الله عليه و آله برسد، پس در گذرد و از دنيا رحلت نمايد، و امر خدا بعد از وفات پدرش به سوى او منتقل شود، و خدا دين خود را به گردن او اندازد، و او را حجّت بر بندگان خود و قيّم خويش در جميع شهرها گرداند، و او را به روح خود تأييد فرمايد - چنانچه شرح آن بيايد ـ و علم خويش را به او عطا نمايد، و او را خبر دهد به فضل بيان خويش كه در ميانه حقّ و باطل چگونه تفريق بايد نمود، و اسرار و رازهاى نهان خويش را به او بسپارد، و او را چنان قرار دهد كه به سوى امر عظيم خدا كه رياست عامّه خلق و تحملّ تَعب و مشقّت آن است، شتابد، و آن جناب را اجابت كند و به زيادتى بيان علم خويش، او را خبر دهد، و او را نصب كند كه نشانه باشد از براى آفريدگانش، و او را حجّت گرداند بر مردم جهان و روشنى از براى اهل دين، و قيّم بر بندگان خويش، و به او راضى شود كه امامى باشد از براى ايشان كه راز خويش را به او سپرده، و او را حافظ علم خود ساخته، و حكمت خود را به او عطا فرموده، و او را نگاه به آن دين خود گردانيده، و او را شتابان به سوى كار بزرگ خود كرده، و راه هاى راست و واجبات و حدود خويش را به او زنده گردانيده و روشن ساخته.
پس آن امام بر پا شود با عدل در نزد سرگردانى اهل جهل، و تحيّر اهل جدل، به سبب و دستيارى نور ساطع (علم لامع كه به آسمان بالا مى رود)، و شفاى نافع (برهان قاطع كه سود مى دهد)، با حقّ روشنى كه بر كسى مشتبه نشود، و با بيان هر موضع كه حقّ از آن بيرون مى رود از براى قاصرين، و قيامش بر راه حقّى باشد كه راست گويان از پدرانش عليهم السلام بر آن رفته اند. پس هيچ كس حقّ اين عالم را جاهل نباشد، مگر بدبخت و او را انكار نكند، مگر گمراه و از او باز ندارد، مگر آن كه بر خداى جلّ و علا جرأت كند و از او نترسد».
1.موجودات عالم بالا.
2.موجودات مادى كه در عالم ماده قرار دارند.
3.و سُلاله به ضم سين، در لغت، به معنى نطفه است و آنچه بيرون كشيده شود از چيزى و مراد از آن، فرزند است در اينجا. (مترجم)
4.و صفوه، به هر سه حركت، به معنى برگزيده است و آنچه از تيرگى غشّ، صافى باشد. (مترجم)
5.و عاهت و آفت، به يك معنى است، و آن، عبارت است از بيرون رفتن عضو از مزاج طبيعى خود. و ممكن است كه از يكى، تمام امراض نفسانى مقصود باشد و از ديگرى، بعضى از امراض بدنى؛ چون خوره و پيسى و لنگى و امثال آن. (مترجم)