۶۰۹.على بن محمد و محمد بن حسن روايت كرده اند، از سهل بن زياد، از بكر بن صالح، از محمد بن سنان، از مُفضّل بن عُمر كه گفت:بر در خانه امام جعفر صادق عليه السلام آمديم و ما مى خواستيم كه اذن بگيريم كه به خدمت آن حضرت برسيم، پس آواز آن حضرت را شنيديم كه تكلّم مى فرمود به كلامى كه لغت عرب نبود، و ما توهّم كرديم كه آن لغت سُريانى است. پس آن حضرت گريست و ما نيز به جهت گريه او، گريستيم. بعد از آن، غلام آن حضرت به سوى ما بيرون آمد و ما را اذن داد، پس بر آن حضرت داخل شديم، من عرض كردم كه: خدا تو را به اصلاح آورد، بر در خانه تو آمديم و مى خواستيم كه اذن حاصل كنيم تا بر تو داخل شويم، پس آواز تو را شنيديم كه تكلّم مى فرمودى به كلامى كه لغت عرب نبود، و ما توهّم كرديم كه آن لغت سُريانى است، بعد از آن گريستى و ما نيز به جهت گريه تو گريستيم.
حضرت فرمود: «بلى، الياس پيغمبر را به خاطر آوردم، و آن حضرت از جمله عبّاد پيغمبران بنى اسرائيل بود، و چنانچه در سجده خويش تكلّم مى كرد و دعا مى كرد، من تكلّم نمودم». بعد از آن، حضرت از عربى رفت به سريانى و شروع نمود به زبان سريانى حرف زدن در اين باب، پس به خدا سوگند، كه هيچ قسّ و جاثليقى را نديدم كه لهجه و زبانش از آن حضرت فصيح تر باشد (و قَسّ به فتح قاف و تشديد سين و جاثليق، دو رئيس اند از رؤساى نصارى در علم، و جاثليق از همه بالاتر است، و بعد از او مطران است، و بعد از او اُسقف، و بعد از او قَسّ كه او را قسيّس نيز گويند، و بعد از او شيماس كه از همه پست تر است).
بعد از آن، حضرت كلام اِلياس را به زبان عربى از براى ما تفسير فرمود و فرمود كه: «در سجده مى گفت كه: «أتُراكَ مُعَذِّبى وَ قَدْ اَظْمَاَتُ لك هواجري؟ أتراك معذّبى و قد عفّرتُ لك فى التراب وجهى؟ أتراك معذّبى و قد اجتنبتُ لك المعاصى؟ أتراك معذّبى و قد أسهرتُ لك ليلى» ، يعنى: آيا خود را چنان مى بينى كه مرا عذاب كنى و حال آن كه ساعت هاى بسيار گرم (كه ساعت پنجم از روز است) مرا براى رضاى تو تشنه گردانيده؟ (و بعضى گفته اند كه هاجره كه جمع آن هواجر است، نصف النّهار است در نزد سخت شدن گرما در نزد زوال آفتاب، يا از آن وقت تا عصر. و مى تواند كه معنى اين باشد كه به جهت تو تشنگى كشيدم در ساعت هاى گرم كه هوا در غايت گرمى بوده. و به هر تقدير، كنايه است از روزه شدن آن حضرت در تابستان). آيا خود را چنان مى بينى كه مرا عذاب كنى با آن كه روى خويش را به جهت تو در خاك ماليدم؟ آيا خود را چنان مى بينى كه مرا عذاب كنى و من به جهت تو از جميع گناهان دورى گزيدم؟ آيا خود را چنان مى بينى كه مرا عذاب كنى و من به جهت تو شب خويش را بيدار كردم؟ يا در آن بيدار خوابى كشيدم».
حضرت فرمود كه: «پس خدا به سوى او وحى فرمود كه: سر خويش را بردار كه من تو را عذاب نخواهم كرد». حضرت فرمود كه: «الياس عرض كرد كه اگر بفرمايى كه تو را عذاب نمى كنم و بعد از آن مرا عذاب كنى، چه شود و من چه كنم؟ آيا من بنده تو نيستم و تو پروردگار من نيستى؟» (يعنى: كه تو پرودگار منى و من بنده توام و بنده را بر آقا چه اعتراض مى تواند بود اگر آقا به آنچه فرموده عمل نكند؟ و اين را در مقام عجز و اظهار عبوديّت مى گفت، يا احتمال مى داد كه وعده خدا در حقيقت و نفس الأمر، مشروط به شرطى باشد؛ نه آن كه به وعده خدا اعتماد نداشت). حضرت فرمود كه: «خدا به سوى او وحى فرمود كه: سر خود را بر دار كه من تو را عذاب نمى كنم؛ زيرا كه من چون چيزى را وعده دهم، به آن وفا مى كنم».