757
تحفة الأولياء ج1

۶۳۶.چند نفر از اصحاب ما روايت كرده اند، از احمد بن محمد، از ابن ابى نصر از ابوالحسن حضرت امام رضا عليه السلام كه آن حضرت فرمود كه:«امام محمد باقر عليه السلام فرمود كه: جز اين نيست كه داستان سلاح در ميان ما، چون داستان تابوت است در ميان بنى اسرائيل. در هر جا كه آن تابوت دور مى زد، پادشاهى دور مى زد. و در هر جا كه سلاح دور زند، علم دور مى زند».

40. اين باب بابى است كه ذكر جفر و جامعه و مصحف فاطمه عليهاالسلامدر آن است

۶۳۷.چند نفر از اصحاب ما روايت كرده اند، از احمد بن محمد، از عبداللّه حجّال، از احمد بن عمر حلبى، از ابوبصير كه گفت: بر امام جعفر صادق عليه السلام داخل شدم و عرض كردم كه: فداى تو گردم، مى خواهم كه تو را از مسأله اى سؤال كنم. آيا در اينجا كسى هست كه سخن مرا بشنود؟ ابوبصير مى گويد كه: پس حضرت عليه السلام پرده اى را كه در ميان او و اطاقى ديگر بود، بالا گرفت و در آن نگريست، بعد از آن فرمود كه:«اى ابا محمد، بپرس از هر چه به خاطرت رسيده» .
ابوبصير مى گويد كه: عرض كردم كه: فداى تو گردم، به درستى كه شيعيان تو حديث مى كنند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله درى از علم را به على عليه السلام تعليم داد كه هزار در از براى او گشوده مى شد. حضرت فرمود كه: «اى ابا محمد، رسول خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام هزار در را تعليم داد كه از هر درى هزار در از برايش گشوده مى شد». ابوبصير مى گويد: گفتم: به خدا سوگند كه علم، همين است و منحصر است در اين. حضرت ساعتى سر انگشت يا طرف عصا را بر زمين زد و متفكّرانه بود، پس فرمود كه: «اين، علم كاملى است، وليكن اين علم، آنچه ما مى دانيم نيست». بعد از آن فرمود كه: «اى ابا محمد، به درستى كه جامعه در نزد ما است ، و ايشان چه مى دانند كه جامعه چيست؟»
عرض كردم كه: فداى تو گردم، جامعه چه چيز است؟ فرمود كه: «صحيفه اى است كه طول آن هفتاد ذراع است، به ذراع رسول خدا صلى الله عليه و آله ، و رسول آن را بالا داده از شكاف دهان خويش، و على عليه السلام به دست راست خود نوشته (يا به املاى رسول و خط على است)، و در آن است هر حلال و حرامى، و هر چيزى كه مردمان به آن احتياج دارند، حتّى ديه اى كه در خَراش است». و دست خويش را به سوى من آورد و بر بعضى از اعضاى من گذاشت، بعد از آن به من فرمود كه: «اى ابا محمد، اذن مى دهى كه به دست خويش تو را فشارى دهم؟» ابوبصير مى گويد: كه عرض كردم كه: فداى تو گردم، جز اين نيست كه من بنده توام، پس بكن آنچه خواهى. پس به دست خويش مرا فشارى داد و فرمود كه: «حتّى ديه اين در آن است». در حالتى كه گويا كسى آن حضرت را به خشم آورده بود (يعنى: حضرت در وقت گفتن اين قول، به كسى مى مانست كه غضب داشته باشد؛ زيرا كه در نزد تذكّر اينها و ملاحظه انكار خلق و احوال ايشان اسباب تغيّر و غيظ در سر حدّ كمال است).
ابوبصير مى گويد كه: عرض كردم: به خدا سوگند كه علم، همين است و منحصر است در اين. فرمود كه: «اين، علم كاملى است، وليكن اين علم آنچه ما مى دانيم نيست». پس ساعتى ساكت شد، بعد از آن فرمود كه: «جفر، در نزد ما است ، و ايشان چه مى دانند كه جفر چه چيز است؟» ابوبصير مى گويد كه: عرض كردم كه جفر چيست؟ فرمود: «ظرفى است از پوست، كه علم همه پيغمبران و اوصياى ايشان و علم علماى از بنى اسرائيل كه در گذشته اند، همه در آن است». عرض كردم كه: اين علم، همان علمى است كه شما داريد؟ حضرت فرمود كه: «اين، علم تمامى است، وليكن اين علم آن نيست». پس ساعتى ساكت شد، بعد از آن فرمود: «مصحف فاطمه عليهاالسلام، در نزد ما است ، و ايشان چه مى دانند كه مصحف فاطمه چه چيز است؟» ابوبصير مى گويد كه: عرض كردم كه: مصحف فاطمه چيست؟ حضرت فرمود كه: «مصحفى است كه در آن است سه برابر همين قرآنى كه شما داريد. و به خدا سوگند، كه يك حرف از قرآن شما در آن نيست» (يعنى: به طور آيه و طريق قرآنيّت).
ابوبصير مى گويد كه: گفتم: به خدا سوگند، كه علم منحصر است در اين. حضرت فرمود كه: «اين، علم كاملى است، وليكن اين علم آن نيست كه ما مى دانيم». پس ساعتى ساكت شد، بعد از آن فرمود كه: «نزد ما است علم آنچه بوده، و علم آنچه خواهد بود تا قيامت برپا شود». ابوبصير مى گويد كه: عرض كردم: فداى تو گردم، به خدا سوگند كه اين، آن علمى است كه شما را باشد. فرمود كه: «اين، علم بسيار كاملى است، وليكن اين علم آن نيست كه ما مى دانيم». ابوبصير مى گويد كه: عرض كردم: فداى تو گردم، پس از علم كه شما داريد چه چيز است؟ فرمود: «آنچه در شب و روز به هم مى رسد، امرى بعد از امر ديگر، و چيزى بعد از چيزى ديگر تا روز قيامت».


تحفة الأولياء ج1
756

۶۳۶.عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ أَبِي نَصْرٍ ، عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا عليه السلام ، قَالَ :«قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عليه السلام : إِنَّمَا مَثَلُ السِّـلَاحِ فِينَا كَمَثَلِ التَّابُوتِ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ ، أَيْنَمَا دَارَ التَّابُوتُ دَارَ الْمُلْكُ ، وَ أَيْنَمَا دَارَ السِّـلَاحُ فِينَا دَارَ الْعِلْمُ» .

40 ـ بَابٌ فِيهِ ذِكْرُ الصَّحِيفَةِ وَ الْجَفْرِ وَ الْجَامِعَةِ وَ مُصْحَفِ فَاطِمَةَ عليهاالسلام

۶۳۷.عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ الْحَجَّالِ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْحَلَبِيِّ ، عَنْ أَبِي بَصِيرٍ ، قَالَ :دَخَلْتُ عَلى أَبِي عَبْدِ اللّهِ عليه السلام ، فَقُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاكَ ، إِنِّي أَسْأَلُكَ عَنْ مَسْأَلَةٍ ، هَاهُنَا أَحَدٌ يَسْمَعُ كَـلَامِي ؟ قَالَ : فَرَفَعَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ عليه السلام سِتْراً بَيْنَهُ وَ بَيْنَ بَيْتٍ آخَرَ ، فَاطَّلَعَ فِيهِ ، ثُمَّ قَالَ : «يَا أَبَا مُحَمَّدٍ ، سَلْ عَمَّا بَدَا لَكَ».
قَالَ : قُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاكَ ، إِنَّ شِيعَتَكَ يَتَحَدَّثُونَ أَنَّ رَسُولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلَّمَ عَلِيّاً عليه السلام بَاباً يُفْتَحُ لَهُ مِنْهُ أَلْفُ بَابٍ ؟ قَالَ : فَقَالَ : «يَا أَبَا مُحَمَّدٍ ، عَلَّمَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلِيّاً عليه السلام أَلْفَ بَابٍ يُفْتَحُ مِنْ كُلِّ بَابٍ أَلْفُ بَابٍ».
قَالَ : قُلْتُ : هذَا وَاللّهِ الْعِلْمُ ، قَالَ : فَنَكَتَ سَاعَةً فِي الْأَرْضِ ، ثُمَّ قَالَ : «إِنَّهُ لَعِلْمٌ ، وَ مَا هُوَ بِذَاكَ».
قَالَ : ثُمَّ قَالَ : «يَا أَبَا مُحَمَّدٍ ، وَ إِنَّ عِنْدَنَا الْجَامِعَةَ ، وَ مَا يُدْرِيهِمْ مَا الْجَامِعَةُ ؟» .
قَالَ : قُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاكَ ، وَ مَا الْجَامِعَةُ ؟ قَالَ : «صَحِيفَةٌ طُولُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً بِذِرَاعِ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَ إِمْـلَائِهِ مِنْ فَلْقِ فِيهِ وَ خَطِّ عَلِيٍّ عليه السلام بِيَمِينِهِ ، فِيهَا كُلُّ حَـلَالٍ وَ حَرَامٍ ، وَ كُلُّ شَيْءٍ يَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَيْهِ حَتَّى الْأَرْشُ فِي الْخَدْشِ» . وَ ضَرَبَ بِيَدِهِ إِلَيَّ ، فَقَالَ : «تَأْذَنُ لِي يَا أَبَا مُحَمَّدٍ ؟» .
قَالَ : قُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاكَ ، إِنَّمَا أَنَا لَكَ ، فَاصْنَعْ مَا شِئْتَ ، قَالَ : فَغَمَزَنِي بِيَدِهِ ، وَ قَالَ : «حَتّى أَرْشُ هذَا» كَأَنَّهُ مُغْضَبٌ .
قَالَ : قُلْتُ : هذَا وَ اللّهِ الْعِلْمُ ، قَالَ : «إِنَّهُ لَعِلْمٌ ، وَ لَيْسَ بِذَاكَ».
ثُمَّ سَكَتَ سَاعَةً ، ثُمَّ قَالَ : «وَ إِنَّ عِنْدَنَا الْجَفْرَ ، وَ مَا يُدْرِيهِمْ مَا الْجَفْرُ؟ » قَالَ : قُلْتُ : وَ مَا الْجَفْرُ ؟ قَالَ : «وِعَاءٌ مِنْ أَدَمٍ فِيهِ عِلْمُ النَّبِيِّينَ وَ الْوَصِيِّينَ ، وَ عِلْمُ الْعُلَمَاءِ الَّذِينَ مَضَوْا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ» .
قَالَ : قُلْتُ : إِنَّ هذَا هُوَ الْعِلْمُ ، قَالَ : «إِنَّهُ لَعِلْمٌ ، وَ لَيْسَ بِذَاكَ».
ثُمَّ سَكَتَ سَاعَةً ، ثُمَّ قَالَ : «وَ إِنَّ عِنْدَنَا لَمُصْحَفَ فَاطِمَةَ عليهاالسلام ، وَ مَا يُدْرِيهِمْ مَا مُصْحَفُ فَاطِمَةَ عليهاالسلام ؟» . قَالَ : قُلْتُ : وَ مَا مُصْحَفُ فَاطِمَةَ عليهاالسلام ؟ قَالَ : «مُصْحَفٌ فِيهِ مِثْلُ قُرْآنِكُمْ هذَا ثَـلَاثَ مَرَّاتٍ ، وَ اللّهِ مَا فِيهِ مِنْ قُرْآنِكُمْ حَرْفٌ وَاحِدٌ».
قَالَ : قُلْتُ : هذَا وَ اللّهِ الْعِلْمُ ، قَالَ : «إِنَّهُ لَعِلْمٌ ، وَ مَا هُوَ بِذَاكَ» .
ثُمَّ سَكَتَ سَاعَةً ، ثُمَّ قَالَ : «إِنَّ عِنْدَنَا عِلْمَ مَا كَانَ ، وَ عِلْمَ مَا هُوَ كَائِنٌ إِلى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ».
قَالَ : قُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاكَ ، هذَا وَ اللّهِ هُوَ الْعِلْمُ ، قَالَ : «إِنَّهُ لَعِلْمٌ ، وَ لَيْسَ بِذَاكَ».
قَالَ : قُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاكَ ، فَأَيُّ شَيْءٍ الْعِلْمُ ؟ قَالَ : «مَا يَحْدُثُ بِاللَّيْلِ وَ النَّهَارِ ، الْأَمْرُ مِنْ بَعْدِ الْأَمْرِ ، وَ الشَّيْءُ بَعْدَ الشَّيْءِ إِلى يَوْمِ الْقِيَامَةِ» .

  • نام منبع :
    تحفة الأولياء ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : مرادی، محمد
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 200326
صفحه از 908
پرینت  ارسال به