۶۶۷.احمد بن محمد، از محمد بن حسن، از عبّاد بن سليمان، از محمد بن سليمان، از پدرش، از سَدير روايت كرده است كه گفت: من و ابوبصير و يحيى بزّاز و داود بن كثير، در مجلس امام جعفر صادق عليه السلام نشسته بوديم كه ناگاه آن حضرت به سوى ما بيرون آمد و كسى آن حضرت را به خشم آورده بود، چون در جاى خود نشست، فرمود:«زهى تعجّب از گروهى چند كه گمان مى كنند كه ما غيب را مى دانيم، و غيب را نمى داند مگر خداى عزّوجلّ . هر آينه قصد كردم كه كنيز خود فلانه را بزنم، از من گريخت، پس من ندانستم كه آن كنيز در كدام يك از اطاق هاى خانه پنهان است».
سدير مى گويد كه: چون حضرت از جاى خويش برخاست و در منزل خود تشريف برد، من و ابوبصير و ميّسر بر آن حضرت داخل شديم و عرض كرديم كه: فداى تو گرديم، از تو شنيديم كه در باب كنيز خويش چنين و چنين مى فرمودى، ما مى دانيم كه علم بسيارى را مى دانى، و تو را به علم غيب نسبت نمى دهيم. سدير مى گويد كه: حضرت فرمود كه: «اى سدير آيا قرآن را نخوانده اى؟» عرض كردم كه: خوانده ام. فرمود كه: «آيا در آنچه از كتاب خداى عزّوجلّ خواندى، اين را يافتى كه: «قالَ الَّذى عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أنا آتيكَ بِهِ قَبْلَ أنْ يَرْتَدَّ إلَيْكَ طَرْفُكَ»۱ ». سدير مى گويد كه: عرض كردم كه فداى تو گردم، اين را خوانده ام. فرمود كه: «آيا آن كسى كه چيزى از علم كتاب در نزد او بوده، شناختى كه كيست و آيا دانستى كه چقدر از علم كتاب در نزد او بوده است؟»
سدير مى گويد كه: عرض كردم كه: مرا به آن خبر ده. حضرت فرمود كه: «آنچه دانسته بود، به قدر قطره اى از آب بود نسبت به بحر اخضر (آن درياى سياه است و ناميدن آن دريا به اين اسم، به جهت سياهى آب آن و دورى تك آن است و مراد از آن ـ چنان كه گفته اند ـ درياى محيط است و اهل هيئات، آن را خليج و شعبه اى از خليج هاى بحر اعظم مى دانند و بعضى از اهل لغت گفته كه بحر اخضر، نام درياى عظيم است). پس اين علم، (يعنى: علم آصف) چقدر مى باشد، نسبت به علم همه كتاب؟» سدير مى گويد كه: عرض كردم كه: فداى تو گردم، اين علم چه بسيار كم است؟ حضرت فرمود كه: «اى سدير، اين علم چه بسيار است؛ زيرا كه خداى عزّوجلّ آن را نسبت داده به سوى علمى كه من تو را به آن خبر مى دهم (يا آصف را نسبت داده به آن علم كه تو را در كتاب خويش به اثر آن خبر داده كه به واسطه آن، تخت بلقيس را در زمان كمى با دورى مسافت به نزد حضرت سليمان حاضر ساخت) . اى سدير، آيا در آنچه از كتاب خداى عزّوجلّ خوانده اى، اين را نيز يافته اى كه: «قُلْ كَفى بِاللّهِ شَهيدًا بَيْنى وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ»۲ ؟».
سدير مى گويد كه: عرض كردم كه: فداى تو گردم، اين را خوانده ام. فرمود كه: «پس كسى كه علم همه كتاب در نزد او باشد، فهمش بيشتر است، يا آنكه در نزد او علم بعضى از كتاب باشد؟» عرض كردم: نه، بلكه آن كس كه علم همه كتاب در نزد او باشد، فهمش بيشتر است. پس حضرت به دست خود به سينه خويش اشاره فرمود و دو مرتبه فرمود: «به خدا سوگند، كه علم همه كتاب در نزد ما است».