819
تحفة الأولياء ج1

۶۷۳.على بن ابراهيم، از محمد بن عيسى، از حسن بن محمد بن بشّار روايت كرده است كه گفت: شيخى از سنّيان، كه از اهل قطيعة الرّبيع بود۱در بغداد، مرا خبر داد و از كسانى بود كه از ايشان نقل مى شد (يعنى: از معتبرين و عدول بود كه مردم بر او اعتماد داشتند و از او روايت مى كردند) و محمد مى گويد كه: آن شيخ، به من گفت كه: ديدم بعضى از آنان را كه شيعيان به فضل ايشان قائل اند از اهل بيت پيغمبر، پس هرگز مثل او را در فضل و عبادتى كه داشته نديدم. به آن شيخ گفتم كه: كه را ديدى؟ و او را چگونه ديدى؟ گفت كه: ايّام سندى بن شاهك ما را جمع نمود (يا در ايّام او ما را جمع كردند) و ما هشتاد مرد بوديم از مشاهير و اعيان كه به سوى خير و خوبى منسوب بوديم (كه همه كس ما را به خوبى ياد مى كردند)، بعد از آن ما را بر موسى بن جعفر عليه السلام داخل كردند، پس سندى به ما گفت كه: اى جماعت معتبرين، به سوى اين مرد نظر كنيد و ببينيد كه آيا آسيبى به او رسيده؟ زيرا كه مردم گمان مى كنند كه نسبت به او بدى و ناخوشى شده كه موجب هلاك و تلف اوست، و در اين باب بسيار سخن مى گويند، و اين منزل و فرش اوست كه مى بينيد، و بر او توسعه داده ايم و تنگ گيرى نمى كنيم، و امير المؤمنين (يعنى: هارون الرّشيد) نسبت به او بدى و ناخوشى را اراده ندارد، و او را براى همين نگاه داشته كه بيايد و با امير المؤمنين گفت وگو كند و صحبت بدارد، و اينك همان است كه مى بينيد، صحيح و سالم نشسته و هيچ ناخوشى ندارد، و در تمام امور خويش، توسعه دارد (كه در هيچ باب، بر او تنگ گيرى نشده)، پس از او بپرسيد.
آن شيخ گفت كه: در تمام مجلس قصد و همّت ما مصروف بود در نظر كردن به سوى آن مرد و به سوى فضل و آثار خير و خوبى و نجابت كه در او ظاهر بود و ما را قصدى و همّتى غير از اين نبود. پس موسى بن جعفر عليه السلام فرمود كه:
«امّا آنچه ذكر كرد از توسعه و آنچه مانند آن باشد، بر آن وضعى است كه ذكر كرد، مگر اين كه من شما را خبر مى دهم. اى گروه، كه مرا زهر خورانيده اند در هفت دانه خرما، و من فردا (محتضر مى شوم يا) رنگم سبز مى شود، و پس فردا مى ميرم» .
آن شيخ گفت: پس نظر كردم به سوى سندى بن شاهك، ديدم كه مضطرب است و مانند شاخه درخت خرما مى لرزد.

1.محلّى است در بغداد. (مترجم)


تحفة الأولياء ج1
818

۶۷۳.عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسى ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ بَشَّارٍ ، قَالَ :حَدَّثَنِي شَيْخٌ مِنْ أَهْلِ قَطِيعَهِ الرَّبِيعِ مِنَ الْعَامَّةِ بِبَغْدَادَ مِمَّنْ كَانَ يُنْقَلُ عَنْهُ ، قَالَ : قَالَ لِي : قَدْ رَأَيْتُ بَعْضَ مَنْ يَقُولُونَ بِفَضْلِهِ مِنْ أَهْلِ هذَا الْبَيْتِ ، فَمَا رَأَيْتُ مِثْلَهُ قَطُّ فِي فَضْلِهِ وَ نُسُكِهِ ، فَقُلْتُ لَهُ : مَنْ ؟ وَ كَيْفَ رَأَيْتَهُ ؟ قَالَ :
جُمِعْنَا أَيَّامَ السِّنْدِيِّ بْنِ شَاهَكَ ثَمَانِينَ رَجُلاً مِنَ الْوُجُوهِ الْمَنْسُوبِينَ إِلَى الْخَيْرِ ، فَأُدْخِلْنَا عَلى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عليهماالسلام ، فَقَالَ لَنَا السِّنْدِيُّ : يَا هؤُلَاءِ ، انْظُرُوا إِلى هذَا الرَّجُلِ هَلْ حَدَثَ بِهِ حَدَثٌ ؟ فَإِنَّ النَّاسَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُ قَدْ فُعِلَ بِهِ ، وَ يُكْثِرُونَ فِي ذلِكَ ، وَ هذَا مَنْزِلُهُ وَ فِرَاشُهُ مُوَسَّعٌ عَلَيْهِ غَيْرُ مُضَيَّقٍ ، وَ لَمْ يُرِدْ بِهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ سُوءاً ، وَ إِنَّمَا يَنْتَظِرُ بِهِ أَنْ يَقْدَمَ فَيُنَاظِرَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ، وَ هذَا هُوَ صَحِيحٌ ، مُوَسَّعٌ عَلَيْهِ فِي جَمِيعِ أُمُورِهِ ، فَسَلُوهُ .
قَالَ : وَ نَحْنُ لَيْسَ لَنَا هَمٌّ إِلَا النَّظَرُ إِلَى الرَّجُلِ وَ إِلى فَضْلِهِ وَ سَمْتِهِ ، فَقَالَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ عليهماالسلام : «أَمَّا مَا ذَكَرَ مِنَ التَّوْسِعَةِ وَ مَا أَشْبَهَهَا ، فَهُوَ عَلى مَا ذَكَرَ ، غَيْرَ أَنِّي أُخْبِرُكُمْ أَيُّهَا النَّفَرُ ، أَنِّي قَدْ سُقِيتُ السَّمَّ فِي سَبْعِ تَمَرَاتٍ ، وَ أَنَا غَداً أَخْضَرُّ ، وَ بَعْدَ غَدٍ أَمُوتُ».
قَالَ : فَنَظَرْتُ إِلَى السِّنْدِيِّ بْنِ شَاهَكَ يَضْطَرِبُ ، وَ يَرْتَعِدُ مِثْلَ السَّعَفَةِ .

  • نام منبع :
    تحفة الأولياء ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : مرادی، محمد
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 218300
صفحه از 908
پرینت  ارسال به