821
تحفة الأولياء ج1

۶۷۴.محمد بن يحيى، از احمد بن محمد، از ابن فضّال، از ابى جميله، از عبداللّه بن امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده است كه گفت: حديث كرد مرا برادرم، از امام جعفر صادق عليه السلام از پدرش عليه السلام كه :«در شبى كه حضرت على بن الحسين عليه السلام از دنيا رحلت نمود، و روح مطهّرش در آن قبض شد، شربتى به نزد آن حضرت آوردند، امام محمد باقر عليه السلام عرض كرد كه: اى پدر بزگوار، اين شربت را بنوش. حضرت فرمود كه: اى فرزند عزيز من، به درستى كه امشب، شبى است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در آن از دنيا رفته است».

۶۷۵.على بن محمد، از سهل بن زياد، از محمد بن عبدالحميد، از حسن بن جَهم روايت كرده است كه گفت: به خدمت حضرت امام رضا عليه السلام عرض كردم كه: امير المؤمنين عليه السلام كشنده خويش را مى شناخت، و شبى را كه در آن كشته مى شد و موضعى را كه در آن شهيد مى گرديد، مى دانست؟ با آن كه چون بانگ و فرياد مرغابيانى را كه در خانه بودند، شنيد، فرمود كه:«اينها فريادكنندگان چنداند كه نوحه كنندگان از پى ايشان خواهند بود». و قول امّ كلثوم كه به آن حضرت عرض نمود كه: كاش امشب نماز را در اندرون خانه به جا مى آورد و غير از خود كسى را امر مى فرمودى كه با مردم نماز كند. پس آن حضرت اِبا و امتناع فرمود كه تمنّاى امّ كلثوم را به عمل آورد، و در آن شب، بسيار از خانه بيرون مى رفت و داخل مى شد بى سلاح و حربه، و حال آن كه آن حضرت عليه السلام مى دانست كه ابن ملجم ـ لعنه اللّه ـ كشنده اوست با شمشير. گويا آنچه كرد از جمله چيزهاست كه تعرّض و توجّه آن جائز نبود (و در بعضى از نُسَخ كافى، چنين است كه خوش نبود و در بعضى، اين است كه حلال نبود، يا وقت آن نيامده بود و همه در اصل مقصود راوى شريكند كه آنچه از حضرت سر زد، خلاف تقيّه و حفظ نفس بود).
پس حضرت امام رضا عليه السلام فرمود كه: «اينها اتّفاق افتاد، وليكن آن حضرت در آن شب مخيّر شده بود (يعنى در ماندن ميان دنيا و رفتن به سوى رفيق اعلى)، تا امضاى تقديرات خداى عزّوجلّ به عمل آيد» (چه، آن حضرت از دنيا به تنگ آمده بود و به محض تخيير به اسقاط وجوب حفظ نفس، يقين است كه اختيار شهادت مى فرمود؛ چنانچه در روايت وارد شده كه در شبى كه در صبح آن ضربت خورد، در صحراى نجف اشرف با خداى تعالى مناجات مى نمود، و از جمله آنچه مى گفت اين بود كه: «مرا نمانده است، مگر يك چيز كه انتظار مى برم كه اين ملجم مرادى بيايد و آن را به عمل آورد. خداوندا، شقاوت او را نزديك گردان و مرا به سعادت شهادت برسان. خداوندا، پيغمبر تو مرا وعده داده بود كه هرگاه من از تو لقاى تو را سؤال كنم، تو مرا به لقاى خود برسانى. خداوندا، از دنيا به تنگ آمده ام و سعادت لقاى تو را مى خواهم».
و در بعضى از نُسَخ كافى، به جاى خيّر كه ترجمه و شرح آن مذكور شد، حيّر به حاى حطّى واقع شده و معنى آن، اين است كه در آن شب، متحيّر و سرگشته بود، امّا نه حيرتى كه اهل دنيا در امور خويش دارند، بلكه حيران جمال خدا كه در نظر انورش جلوه نموده بود كه ديده آن حضرت را از جا به در آورده بود با ديدن امور آخرت و ارواح مقربين ملأ اَعلى كه به استقبال روح آن حضرت و غير او و از اوصيا مى آيند، كه وصى را بالكليّه متوجّه عالم بالا مى نمايند، كه به هيچ وجه، متلفت دنيا و امور آن نباشد.
و در بعضى از نسخ حيّن با حاء حطّى و نون كلمن واقع شده، و آن، مشتق است از حين به كسر حا، كه به معنى زمان است. و ممكن است كه از حَين به فتح حا باشد كه به معنى هلاكت و مردن است، و معنى آن اين مى شود كه: وفات آن حضرت در آن شب مقدّر شده بود، و تقدير خدا البته جارى مى گرديد.
و در بعضى از نسخ جبّن، و جيم و باى ابجد واقع شده كه از جُبن بر وزن قُفل باشد، و آن به معنى ترس و بى دلى است، يعنى: كه آن حضرت در آن شب بى دل شده بود و مى ترسيد و اگرچه در حديث وارد شده كه چون امّ كلثوم دختر آن حضرت رضى الله عنهاحوال آن حضرت را مشاهده نمود و بى آرامى او را ديد، و عرض كرد كه: اى پدر، چرا امشب خواب بر تو حرام گرديده و استراحت نمى فرمايى؟ فرمود كه: «اى دختر، با شجاعان بسيار جنگ كرده ام و خود را به اهوال عظيم افكنده ام و هرگز رعبى و ترسى در دلم به هم نرسيده و امشب بسيار ترسانم». وليكن با علّت امضاى تقدير و آنچه پيش از آن است، در ظاهر نمى سازد، مگر به اعانتى كه به آن منضمّ شود.
و در بعضى از نُسَخ غير اين چهار وجه نيز واقع شده، وليكن على الظّاهر آنچه در نسخه اوّل است، صحيح تر است به قرينه عنوان باب و احاديثى كه بعد از اين مى آيد).


تحفة الأولياء ج1
820

۶۷۴.مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ أَبِي جَعْفَرٍ ، قَالَ :حَدَّثَنِي أَخِي ، عَنْ جَعْفَرٍ ، عَنْ أَبِيهِ : «أَنَّهُ أَتى عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ عليهماالسلام لَيْلَةً قُبِضَ فِيهَا بِشَرَابٍ ، فَقَالَ : يَا أَبَتِ ، اشْرَبْ هذَا ، فَقَالَ : يَا بُنَيَّ ، إِنَّ هذِهِ اللَّيْلَةُ الَّتِي أُقْبَضُ فِيهَا ، وَ هِيَ اللَّيْلَةُ الَّتِي قُبِضَ فِيهَا رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ».

۶۷۵.عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ ، قَالَ :قُلْتُ لِلرِّضَا عليه السلام : إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام قَدْ عَرَفَ قَاتِلَهُ ، وَ اللَّيْلَةَ الَّتِي يُقْتَلُ فِيهَا ، وَ الْمَوْضِعَ الَّذِي يُقْتَلُ فِيهِ ؛ وَ قَوْلُهُ ـ لَمَّا سَمِعَ صِيَاحَ الْاءِوَزِّ فِي الدَّارِ ـ : «صَوَائِحُ تَتْبَعُهَا نَوَائِحُ» وَ قَوْلُ أُمِّ كُلْثُومٍ : لَوْ صَلَّيْتَ اللَّيْلَةَ دَاخِلَ الدَّارِ ، وَ أَمَرْتَ غَيْرَكَ يُصَلِّي بِالنَّاسِ ؛ فَأَبى عَلَيْهَا ، وَ كَثُرَ دُخُولُهُ وَ خُرُوجُهُ تِلْكَ اللَّيْلَةَ بِـلَا سِـلَاحٍ ، وَ قَدْ عَرَفَ عليه السلام أَنَّ ابْنَ مُلْجَمٍ ـ لَعَنَهُ اللّهُ ـ قَاتِلُهُ بِالسَّيْفِ ، كَانَ هذَا مِمَّا لَمْ يَجُزْ تَعَرُّضُهُ .
فَقَالَ : «ذلِكَ كَانَ ، وَ لكِنَّهُ خُيِّرَ فِي تِلْكَ اللَّيْلَةِ ؛ لِتَمْضِيَ مَقَادِيرُ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ».

  • نام منبع :
    تحفة الأولياء ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : مرادی، محمد
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 217311
صفحه از 908
پرینت  ارسال به