885
تحفة الأولياء ج1

۷۴۴.محمد بن يحيى، از احمد بن محمد، از ابن محبوب، از ابن رئاب ، از ضُريس كُناسى ، از امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده است كه گفت: حُمران به آن حضرت عرض كرد كه: فداى تو گردم، مرا خبر ده از آنچه اتّفاق افتاد از امر على و امام حسن و امام حسين عليهم السلام و خروج و قيام كه ايشان به دين خداى عزّوجلّ و آنچه به ايشان رسيد، از آن كه جماعت طاغوت ايشان را كشتند، و بر ايشان ظفر يافتند، به مرتبه اى كه مقتول و مغلوب شدند.
امام محمد باقر عليه السلام فرمود كه:
«اى حُمران، به درستى كه خداى تبارك و تعالى چنان بود كه اين را بر ايشان مقدّر كرده بود، و قضا و امضاى آن به عمل آمده بود، و آن را واجب گردانيده بود، بعد از آن، جارى ساخت، پس به واسطه پيشى گرفتن علم، اين امر به سوى ايشان از جانب رسول خدا صلى الله عليه و آله على و امام حسن و امام حسين عليهم السلام قيام نمودند، و به سبب علم، ساكت شد هر كه ساكت شد از ما» (و همين حديث با سند مذكور، و پيش و بعد آن مذكور شد).

۷۴۵.حسين بن محمد اشعرى، از مُعلّى بن محمد، از احمد بن محمد از حارث بن جعفر، از على بن اسماعيل بن يقطين، از عيسى بن مستفاد - كه ابوموسى ضرير است - روايت كرده كه گفت: حديث كرد مرا حضرت موسى بن جعفر عليهماالسلام و فرمود كه:«به خدمت امام جعفر صادق عليه السلام عرض كردم كه: آيا چنين نبود كه حضرت امير المؤمنين عليه السلام ، نويسنده وصيّت نامه خود بود و رسول خدا صلى الله عليه و آله ، بر آن حضرت املاء مى فرمود، كه او فرمود، و او نوشت، و جبرئيل و فرشتگان مقرّب عليهم السلام ، گواه بودند».
حضرت امام موسى مى فرمايد كه: «حضرت صادق عليه السلام مدّتى طولانى سر به زير افكند، بعد از آن، فرمود كه: اى ابوالحسن، آنچه گفتى، واقع شد، وليكن در هنگامى كه امر خدا ـ كه عبارت است از مردن ـ بر رسول خدا صلى الله عليه و آله فرود آمد، و هنگام وفات آن حضرت رسيد، وصيّت نامه از نزد خدا فرود آمد، در حالتى كه نوشته بود محكم، و جبرئيل آن را فرود آورد، و با امينان خداى تبارك و تعالى از فرشتگان. پس جبرئيل عليه السلام عرض كرد كه: يا محمد صلى الله عليه و آله ، بفرما كه هر كه را نزد تو است، بيرون كنند، مگر وصىّ تو تا وصيّت نامه را از ما بگيرد، و تو ما را شاهد بگيرى به اين كه آن نامه را به سوى او دفع نمودى و او ضامن شد كه عمل كند به آنچه در آن است و مقصود جبرئيل عليه السلام از وصىّ، على عليه السلام بود.
پس پيغمبر صلى الله عليه و آله امر فرمود كه: هر كه را كه در آن اطاق يا خانه بود، بيرون كردند، غير از على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام در ميانه پرده و در بود. پس جبرئيل عليه السلام عرض نمود كه: يا محمد، پروردگارت تو را سلام مى رساند و مى فرمايد كه: اين نوشته آن چيزى است كه پيش از اين با تو عهد كرده بودم و خبر داده بودم، و بر تو شرط كرده بودم و به اين نوشته بر تو شاهد شدم، و فرشتگان خود را در باب آن بر تو شاهد گرفتم، و من يا محمد، كافيم كه شاهد باشم.
حضرت فرمود كه: پس جميع مفاصل و بندهاى پيغمبر صلى الله عليه و آله به لرزه در آمد و رعشه در اندامش افتاد و فرمود كه: اى جبرئيل، پروردگار من است كه سلام است (يعنى: سالم از عيب ها و نقائص) و سلامتى ها تمام از اوست، و همه سلام ها و تحيّت ها به سوى او بر مى گردد. راست فرموده پروردگار من عزّوجلّ، و نيك وفا به وعده نموده، نامه را بياور. پس جبرئيل نامه را تسليم آن حضرت نمود، و او را از جانب خدا امر فرمود كه: به حضرت امير المؤمنين عليه السلام تسليم نمايد. چون پيغمبر نامه را تسليم امير المؤمنين عليه السلام نمود، فرمود كه: اين را بخوان. پس امير المؤمنين آن را حرف به حرف خواند. پس حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود كه: يا على، اين عهد و وصيّت پروردگار من تبارك و تعالى است كه با من كرده بود، و پيمان شرطى است كه بر من گرفته، و امانت اوست كه در نزد من بود، و من تبليغ رسالت كردم و خيرخواهى نمودم، و اداى امانت كردم.
پس على عليه السلام عرض كرد كه: و من شهادت مى دهم از براى تو، پدر و مادرم فداى تو باد، به آن كه تو تبليغ رسالت خدا كردى، و خيرخواهى نمودى، و تصديق كردى بر آنچه فرمودى، و شهادت مى دهد به اين، از براى تو گوش و چشم و گوشت و خون من. جبرئيل عرض كرد كه: و من از براى شما هر دو بر اين مطلب و راستى آن، از جمله گواهانم. بعد از آن رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود كه: يا على، وصيّت مرا گرفتى و شناختى آن را و ضامن شدى براى خدا و براى من كه وفا كنى به آنچه در آن است.
على عليه السلام عرض كرد: آرى، پدر و مادرم فداى تو باد، بر من است ضمان آن و بر خداست كه مرا يارى كند و توفيق دهد، كه آنها را به جا آورم. پس رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود كه: يا على، من اراده دارم كه بر تو شاهد بگيرم تا در روز قيامت براى من شهادت دهند كه من آن را به تو تسليم كردم، و از تو پيمان گرفتم.
على عليه السلام عرض كرد: آرى، شاهد بگير. پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود كه: جبرئيل و ميكائيل اكنون در اين كارند كه ميان من و تو است، و مشغول تنسيق و انتظام آنند و هر دو حضور دارند، و فرشتگان مقرّب با ايشانند، و هر آينه ايشان را بر تو شاهد مى گيرم. على عليه السلام عرض كرد: آرى، بايد كه ايشان شاهد باشند و من نيز ايشان را شاهد مى گيرم، پدر و مادرم فداى تو باد.
پس رسول خدا صلى الله عليه و آله ايشان را شاهد گرفت و در آنچه پيغمبر بر على شرط نمود به امر جبرئيل در آنچه خداى عزّوجلّ او را امر فرموده بود، اين بود كه به آن حضرت فرمود كه: يا على، وفا مى كنى به آنچه در اين وصيّت نامه نوشته شده است از: دوستى هر كه خدا و رسول او را دوست دارد، و بيزارى و دشمنى با هر كه خدا و رسول او را دشمن دارد، و تبرّى نمودن از ايشان، در حالتى كه قرار داشته باشى بر صبرى كه از تو ناشى شود، بر فرو خوردن خشم، و بر رفتن حقّت، و غصب كردن خمست، و دريدن پرده حرمتت (كه آن را رعايت نكنند).
عرض كرد: آرى، يا رسول اللّه ، قبول كردم. پس حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمود كه: سوگند ياد مى كنم به آن كسى كه دانه را شكافته و گياه را بيرون آورده و بندگان را آفريده، كه هر آينه شنيدم كه جبرئيل عليه السلام به حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله مى گفت كه: يا محمد، به على بشناسان و او را اعلام كن كه هتك حرمت او خواهد شد و حرمت او حرمت خدا و حرمت رسول خدا صلى الله عليه و آله است و او را مطلّع كن بر اين كه ريشش به خون تازه كه از سرش مى آيد، رنگ خواهد شد. امير المؤمنين عليه السلام فرمود كه: در هنگامى كه اين سخن را از امين خدا جبرئيل عليه السلام فهميدم، مدهوش گرديدم، به مرتبه اى كه بر رو در افتادم و گفتم: آرى، قبول كردم و راضى شدم، و هر چند كه هتك حرمت من شود و سنّت هاى پيغمبر معطّل و بيكاره گردد، و كتاب خدا دريده و پاره پاره شود، و خانه كعبه خراب شود، و ريشم به خون تازه كه از سرم آيد، رنگ شود. و صبر خواهم كرد، و رضاى خدا را طلب خواهم نمود تا بر تو وارد شوم.
بعد از آن، رسول خدا صلى الله عليه و آله حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسين عليهم السلام را طلبيد، و بر ايشان اعلام فرمود مثل آنچه را كه به امير المؤمنين اعلام فرموده بود، و ايشان، مثل آنچه آن حضرت عرض كرده بود، عرض كردند. پس وصيّت نامه مهر شده به مهرهايى از طلا كه آتش به آن نرسيده بود، تسليم امير المؤمنين عليه السلام شد».
عيسى مى گويد كه: به خدمت حضرت امام موسى عليه السلام عرض كردم كه: پدر و مادرم فداى تو باد، آيا ذكر نمى فرمايى كه در آن وصيّت نامه چه بود؟ حضرت فرمود كه: «سنّت هاى خدا و سنّت هاى رسول او». عرض كردم كه: آيا در وصيّت نامه بود كه بر امير المؤمنين عليه السلام مستولى خواهند شد، و با آن حضرت عليه السلام مخالفت خواهند كرد؟ حضرت فرمود: «آرى، به خدا سوگند كه چيز به چيز و حرف به حرف در آن بود (يعنى: تمام گفتار و كردار ايشان، يا تمام وقايع كلّى و جزئى در آن درج بود). آيا قول خداى عزّوجلّ را نشنيده اى كه مى فرمايد: «إنّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ كُلَّ شَيْءٍ أحْصَيْناهُ في إمامٍ مُبينٍ»۱ ، يعنى: و به درستى كه ما زنده مى گردانيم مردگان را و مى نويسيم آنچه را كه پيش فرستاده اند و نشانه هاى قدم هاى ايشان را (يا آنچه را كه بعد از ايشان بماند از اثر افعال ايشان)، و هر چيزى را شمرده ايم، و آن را بيان كرده ايم» (يعنى: نوشته ايم در دفترى كه پيشواى روشن است كه سر دفتر تمام دفترهاست. و در امام مبين خلاف است و بعضى آن را لوح محفوظ مى دانند، و بعضى نامه اعمال و به امير المؤمنين عليه السلام نيز تفسير شده، وليكن ظاهر اين حديث، وصيّت نامه است). و حضرت فرمود: «به خدا سوگند، كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به امير المؤمنين عليه السلام و فاطمه عليهاالسلامفرمود كه: آيا چنين نيست كه فهميده باشيد آنچه را كه پيش داشتم به سوى شما و آن را قبول كرده باشيد؟ عرض كردند: بلى، فهميديم و قبول نموديم و صبر كرديم بر آنچه ما را اندوهناك گردانيد و به خشم آورد ما را».

1.يس، ۱۲.


تحفة الأولياء ج1
884

۷۴۴.مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنِ ابْنِ رِئَابٍ ، عَنْ ضُرَيْسٍ الْكُنَاسِيِّ ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام ، قَالَ :قَالَ لَهُ حُمْرَانُ : جُعِلْتُ فِدَاكَ ، أَرَأَيْتَ مَا كَانَ مِنْ أَمْرِ عَلِيٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ عليهم السلام وَ خُرُوجِهِمْ وَ قِيَامِهِمْ بِدِينِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ، وَ مَا أُصِيبُوا مِنْ قَتْلِ الطَّوَاغِيتِ إِيَّاهُمْ وَ الظَّفَرِ بِهِمْ حَتّى قُتِلُوا وَ غُلِبُوا ؟
فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عليه السلام : «يَا حُمْرَانُ ، إِنَّ اللّهَ ـ تَبَارَكَ وَ تَعَالى ـ قَدْ كَانَ قَدَّرَ ذلِكَ عَلَيْهِمْ وَ قَضَاهُ ، وَ أَمْضَاهُ ، وَ حَتَمَهُ ، ثُمَّ أَجْرَاهُ ؛ فَبِتَقَدُّمِ عِلْمِ ذلِكَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَامَ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ عليهم السلام ، وَ بِعِلْمٍ صَمَتَ مَنْ صَمَتَ مِنَّا» .

۷۴۵.الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيُّ ، عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْحَارِثِ بْنِ جَعْفَرٍ ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ يَقْطِينٍ ، عَنْ عِيسَى بْنِ الْمُسْتَفَادِ أَبِي مُوسَى الضَّرِيرِ ، قَالَ :حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ عليهماالسلام ، قَالَ :«قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللّهِ عليه السلام : أَ لَيْسَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام كَاتِبَ الْوَصِيَّةِ ، وَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله الْمُمْلِي عَلَيْهِ ، وَ جَبْرَئِيلُ وَ الْمَـلَائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ عليهم السلام شُهُودٌ ؟» .
قَالَ : «فَأَطْرَقَ طَوِيلاً ، ثُمَّ قَالَ : يَا أَبَا الْحَسَنِ ، قَدْ كَانَ مَا قُلْتَ ، وَ لكِنْ حِينَ نَزَلَ بِرَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله الْأَمْرُ نَزَلَتِ الْوَصِيَّةُ مِنْ عِنْدِ اللّهِ كِتَاباً مُسَجَّلاً ، نَزَلَ بِهِ جَبْرَئِيلُ مَعَ أُمَنَاءِ اللّهِ ـ تَبَارَكَ وَ تَعَالى ـ مِنَ الْمَـلَائِكَةِ ، فَقَالَ جَبْرَئِيلُ : يَا مُحَمَّدُ ، مُرْ بِإِخْرَاجِ مَنْ عِنْدَكَ إِلَا وَصِيَّكَ ؛ لِيَقْبِضَهَا مِنَّا ، وَ تُشْهِدَنَا بِدَفْعِكَ إِيَّاهَا إِلَيْهِ ، ضَامِناً لَهَا ـ يَعْنِي عَلِيّاً عليه السلام ـ فَأَمَرَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله بِإِخْرَاجِ مَنْ كَانَ فِي الْبَيْتِ مَا خَـلَا عَلِيّاً ، وَ فَاطِمَةُ فِيمَا بَيْنَ السِّتْرِ وَ الْبَابِ .
فَقَالَ جَبْرَئِيلُ : يَا مُحَمَّدُ ، رَبُّكَ يُقْرِئُكَ السَّـلَامَ ، وَ يَقُولُ : هذَا كِتَابُ مَا كُنْتُ عَهِدْتُ إِلَيْكَ ، وَ شَرَطْتُ عَلَيْكَ ، وَ شَهِدْتُ بِهِ عَلَيْكَ ، وَ أَشْهَدْتُ بِهِ عَلَيْكَ مَـلَائِكَتِي ، وَ كَفى بِي يَا مُحَمَّدُ شَهِيداً .
قَالَ : فَارْتَعَدَتْ مَفَاصِلُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، وَقَالَ : يَا جَبْرَئِيلُ ، رَبِّي هُوَ السَّـلَامُ ، وَ مِنْهُ السَّـلَامُ ، وَ إِلَيْهِ يَعُودُ السَّـلَامُ ، صَدَقَ عَزَّ وَ جَلَّ وَبَرَّ ، هَاتِ الْكِتَابَ ، فَدَفَعَهُ إِلَيْهِ ، وَ أَمَرَهُ بِدَفْعِهِ إِلى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام ، فَقَالَ لَهُ : اقْرَأْهُ ، فَقَرَأَهُ حَرْفاً حَرْفاً ، فَقَالَ : يَا عَلِيُّ ، هذَا عَهْدُ رَبِّي ـ تَبَارَكَ وَ تَعَالى ـ إِلَيَّ ، وَ شَرْطُهُ عَلَيَّ وَ أَمَانَتُهُ ، وَ قَدْ بَلَّغْتُ وَ نَصَحْتُ وَ أَدَّيْتُ .
فَقَالَ عَلِيٌّ عليه السلام : وَ أَنَا أَشْهَدُ لَكَ ـ بِأَبِي وَ أُمِّي أَنْتَ ـ بِالْبَـلَاغِ وَ النَّصِيحَةِ وَ التَّصْدِيقِ عَلى مَا قُلْتَ ، وَ يَشْهَدُ لَكَ بِهِ سَمْعِي وَ بَصَرِي وَ لَحْمِي وَ دَمِي ، فَقَالَ جَبْرَئِيلُ عليه السلام : وَ أَنَا لَكُمَا عَلى ذلِكَ مِنَ الشَّاهِدِينَ .
فَقَالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يَا عَلِيُّ ، أَخَذْتَ وَصِيَّتِي وَ عَرَفْتَهَا وَ ضَمِنْتَ لِلّهِ وَ لِيَ الْوَفَاءَ بِمَا فِيهَا ؟ فَقَالَ عَلِيٌّ عليه السلام : نَعَمْ ـ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي ـ عَلَيَّ ضَمَانُهَا ، وَ عَلَى اللّهِ عَوْنِي وَ تَوْفِيقِي عَلى أَدَائِهَا .
فَقَالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يَا عَلِيُّ ، إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُشْهِدَ عَلَيْكَ بِمُوَافَاتِي بِهَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ ، فَقَالَ عَلِيٌّ عليه السلام : نَعَمْ أَشْهِدْ ، فَقَالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : إِنَّ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ فِيمَا بَيْنِي وَ بَيْنَكَ الْانَ ، وَ هُمَا حَاضِرَانِ ، مَعَهُمَا الْمَـلَائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ لِأُشْهِدَهُمْ عَلَيْكَ ، فَقَالَ : نَعَمْ ، لِيَشْهَدُوا ، وَ أَنَا ـ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي ـ أُشْهِدُهُمْ ، فَأَشْهَدَهُمْ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله .
وَ كَانَ فِيمَا اشْتَرَطَ عَلَيْهِ النَّبِيُّ بِأَمْرِ جَبْرَئِيلَ فِيمَا أَمَرَ اللّهُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ أَنْ قَالَ لَهُ : يَا عَلِيُّ ، تَفِي بِمَا فِيهَا ؛ مِنْ مُوَالَاةِ مَنْ وَالَى اللّهَ وَ رَسُولَهُ ، وَ الْبَرَاءَةِ وَ الْعَدَاوَةِ لِمَنْ عَادَى اللّهَ وَ رَسُولَهُ ، وَ الْبَرَاءَةِ مِنْهُمْ عَلَى الصَّبْرِ مِنْكَ ، وَ عَلى كَظْمِ الْغَيْظِ ، وَ عَلى ذَهَابِ حَقِّكَ وَ غَصْبِ خُمُسِكَ وَ انْتِهَاكِ حُرْمَتِكَ؟
فَقَالَ : نَعَمْ ، يَا رَسُولَ اللّهِ .
فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام : وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ ، لَقَدْ سَمِعْتُ جَبْرَئِيلَ عليه السلام يَقُولُ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله : يَا مُحَمَّدُ ، عَرِّفْهُ أَنَّهُ يُنْتَهَكُ الْحُرْمَةُ ، وَ هِيَ حُرْمَةُ اللّهِ وَ حُرْمَةُ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وَ عَلى أَنْ تُخْضَبَ لِحْيَتُهُ مِنْ رَأْسِهِ بِدَمٍ عَبِيطٍ .
قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام : فَصَعِقْتُ حِينَ فَهِمْتُ الْكَلِمَةَ مِنَ الْأَمِينِ جَبْرَئِيلَ حَتّى سَقَطْتُ عَلى وَجْهِي ، وَ قُلْتُ : نَعَمْ ، قَبِلْتُ وَ رَضِيتُ وَ إِنِ انْتَهَكَتِ الْحُرْمَةُ ، وَ عُطِّلَتِ السُّنَنُ ، وَ مُزِّقَ الْكِتَابُ ، وَ هُدِّمَتِ الْكَعْبَةُ ، وَ خُضِبَتْ لِحْيَتِي مِنْ رَأْسِي بِدَمٍ عَبِيطٍ صَابِراً مُحْتَسِباً أَبَداً حَتّى أَقْدَمَ عَلَيْكَ .
ثُمَّ دَعَا رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ ، وَ أَعْلَمَهُمْ مِثْلَ مَا أَعْلَمَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ، فَقَالُوا مِثْلَ قَوْلِهِ ، فَخُتِمَتِ الْوَصِيَّةُ بِخَوَاتِيمَ مِنْ ذَهَبٍ لَمْ تَمَسَّهُ النَّارُ ، وَ دُفِعَتْ إِلى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام ».
فَقُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ عليه السلام : بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي ، أَ لَا تَذْكُرُ مَا كَانَ فِي الْوَصِيَّةِ ؟ فَقَالَ : «سُنَنُ اللّهِ وَ سُنَنُ رَسُولِهِ».
فَقُلْتُ : أَ كَانَ فِي الْوَصِيَّةِ تَوَثُّبُهُمْ وَ خِـلَافُهُمْ عَلى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام ؟
فَقَالَ : «نَعَمْ وَ اللّهِ ، شَيْئاً شَيْئاً ، وَ حَرْفاً حَرْفاً ، أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : «إِنّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ» وَ اللّهِ ، لَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ فَاطِمَةَ عليهاالسلام : أَ لَيْسَ قَدْ فَهِمْتُمَا مَا تَقَدَّمْتُ بِهِ إِلَيْكُمَا وَ قَبِلْتُمَاهُ ؟ فَقَالَا : بَلى ، وَ صَبَرْنَا عَلى مَا سَاءَنَا وَ غَاظَنَا» .

  • نام منبع :
    تحفة الأولياء ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : مرادی، محمد
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 218597
صفحه از 908
پرینت  ارسال به