891
تحفة الأولياء ج1

۷۴۶.كلينى رضى الله عنه فرموده است: و در نسخه صفوان زيادتى هست (و مراد از صفوانى، محمد بن احمد بن عبداللّه بن قضاعة بن صفوان بن مهران جمّال است):
على بن ابراهيم، از پدرش، از عبداللّه بن عبدالرّحمان اصمّ، از ابوعبداللّه بزّاز، از حَريز روايت كرده است كه گفت: به خدمت امام جعفر صادق عليه السلام عرض كردم كه: فداى تو گردم، چه كم است بقاى شما اهل بيت و چه نزديك است بعضى از اجل هاى ما به بعضى ديگر، با آن كه مردم به شما احتياج دارند؟
حضرت فرمود:
«به درستى كه هر يك از ما را صحيفه اى است كه آنچه به آن محتاج است كه در مدّت حيات خويش به آن عمل كند، در آن صحيفه هست و چون آنچه در آن نوشته از آنچه به آن مأمور گرديده تمام مى شود، مى فهمد كه اجلش در رسيده، و وقت آن شده كه به سراى باقى ارتحال فرمايد. پس حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله به نزد او مى آيد و وى را خبر مى دهد كه هنگام وفاتش رسيده و به آنچه از براى اوست در نزد خدا از مثوبات و رفعت درجه، او را خبر مى دهد.
و به درستى كه حضرت امام حسين عليه السلام خواند آن صحيفه را كه به آن حضرت عطا شده بود و در آن، آنچه به آن حضرت مى رسيد و بايست كه به آن عمل كند، بيان شده بود با خبر دادن وفات آن حضرت و حال آن كه در آن صحيفه، چيزى باقى مانده بود كه هنوز از قوّه به فعل نيامده بود. پس آن حضرت به سوى قتال و براى جنگ بيرون رفت و آن امور كه باقى مانده بود، اين بود كه فرشتگان در باب يارى كردن آن حضرت از خدا مسئلت نمودند، و خدا ايشان را رخصت داد.
پس فرشتگان درنگ نمودند كه مستعدّ قتال گردند، و خويشتن را بسازند، و اسباب آن را آماده نموده مهيّاى جنگ شوند، تا آن كه حضرت شهيد شد. پس فرشتگان فرود آمدند و حال آن كه مدّت جنگ منقطع گرديده (يا زمان حيات آن حضرت بريده گشته) و آن حضرت عليه السلام شهيد شده بود. فرشتگان به درگاه خدا عرض كردند كه: اى پروردگار، ما را رخصت دادى در فرود آمدن به سوى زمين، و اذن دادى ما را در يارى نمودن آن حضرت، پس ما فرود آمديم و تو روح مقدّس او را قبض فرموده اى؟ خداى تعالى به سوى ايشان وحى فرمود كه: ملازم قبر او باشيد تا او را ببينيد كه از قبر بيرون آمده، و در آن هنگام او را يارى كنيد، و بگرييد بر او و بر آنچه شما را فوت شد از نصرت او؛ زيرا كه شما مخصوص گرديده ايد به نصرت آن حضرت و گريستن بر او. پس فرشتگان گريستند به جهت تعزيه و اندوه بر آنچه ايشان را فوت شد از نصرت آن حضرت و چون از قبر بيرون آيد (يعنى: در وقت رجعت) آن فرشتگان ياوران او خواهند بود».


تحفة الأولياء ج1
890

۷۴۶.وَ فِي نُسْخَةِ الصَّفْوَانِيِّ زِيَادَةٌ :عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ ، عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمنِ الْأَصَمِّ ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ الْبَزَّازِ ، عَنْ حَرِيزٍ ، قَالَ :
قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللّهِ عليه السلام : جُعِلْتُ فِدَاكَ ، مَا أَقَلَّ بَقَاءَكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ ، وَ أَقْرَبَ آجَالَكُمْ بَعْضَهَا مِنْ بَعْضٍ مَعَ حَاجَةِ النَّاسِ إِلَيْكُمْ!
فَقَالَ : «إِنَّ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنَّا صَحِيفَةً ، فِيهَا مَا يَحْتَاجُ إِلَيْهِ أَنْ يَعْمَلَ بِهِ فِي مُدَّتِهِ ، فَإِذَا انْقَضى مَا فِيهَا مِمَّا أُمِرَ بِهِ ، عَرَفَ أَنَّ أَجَلَهُ قَدْ حَضَرَ ، فَأَتَاهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله يَنْعى إِلَيْهِ نَفْسَهُ ، وَ أَخْبَرَهُ بِمَا لَهُ عِنْدَ اللّهِ ، وَ أَنَّ الْحُسَيْنَ عليه السلام قَرَأَ صَحِيفَتَهُ الَّتِي أُعْطِيَهَا ، وَ فُسِّرَ لَهُ مَا يَأْتِي بِنَعْيٍ ، وَ بَقِيَ فِيهَا أَشْيَاءُ لَمْ تُقْضَ ، فَخَرَجَ لِلْقِتَالِ .
وَ كَانَتْ تِلْكَ الْأُمُورُ الَّتِي بَقِيَتْ : أَنَّ الْمَـلَائِكَةَ سَأَلَتِ اللّهَ فِي نُصْرَتِهِ ، فَأَذِنَ لَهَا ، وَمَكَثَتْ تَسْتَعِدُّ لِلْقِتَالِ ، وَ تَتَأَهَّبُ لِذلِكَ حَتّى قُتِلَ ، فَنَزَلَتْ وَ قَدِ انْقَطَعَتْ مُدَّتُهُ وَقُتِلَ عليه السلام ، فَقَالَتِ الْمَـلَائِكَةُ : يَا رَبِّ ، أَذِنْتَ لَنَا فِي الِانْحِدَارِ ، وَ أَذِنْتَ لَنَافِي نُصْرَتِهِ ، فَانْحَدَرْنَا وَ قَدْ قَبَضْتَهُ ، فَأَوْحَى اللّهُ إِلَيْهِمْ : أَنِ الْزَمُوا قَبْرَهُ حَتّى تَرَوْهُ وَ قَدْ خَرَجَ ، فَانْصُرُوهُ وَ ابْكُوا عَلَيْهِ وَ عَلى مَا فَاتَكُمْ مِنْ نُصْرَتِهِ ؛ فَإِنَّكُمْ قَدْ خُصِّصْتُمْ بِنُصْرَتِهِ وَ بِالْبُكَاءِ عَلَيْهِ ، فَبَكَتِ الْمَـلَائِكَةُ تَعَزِّياً وَ حُزْناً عَلى مَا فَاتَهُمْ مِنْ نُصْرَتِهِ ، فَإِذَا خَرَجَ ، يَكُونُونَ أَنْصَارَهُ» .

  • نام منبع :
    تحفة الأولياء ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : مرادی، محمد
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 217863
صفحه از 908
پرینت  ارسال به