۱۵۶۹.ابن محبوب ، از هشام بن سالم روايت كرده است كه گفت : شنيدم از امام جعفر صادق عليه السلام كه مى فرمود :«به درستى كه عمل هميشه اى كه پيوسته آن را به جا آورد و كم باشد و با يقين باشد ، بهتر است در نزد خدا از عمل بسيارى كه از روى يقين نباشد» .
۱۵۷۰.حسين بن محمد ، از معلىّ بن محمد ، از وشّاء ، از ابان ، از زراره ، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود :«اميرالمؤمنين عليه السلام بر بالاى منبر فرمود : كسى مزه ايمان را نمى يابد ، تا آنكه بداند كه آنچه به او رسيده، چنان نبود كه از او درگذرد ، و آنچه از او درگذشته، چنان نبود كه به او برسد» .
۱۵۷۱.على بن ابراهيم ، از پدرش ، از ابن ابى عمير ، از زيد شحّام ، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه :«اميرالمؤمنين عليه السلام در نزد ديوارى نشست كه ميل كرده بود ، و در ميان مردم حكم مى فرمود . بعضى ازايشان عرض كرد : در زير اين ديوار منشين؛ چرا كه ، آن رخنه برداشته و شايد كه خراب شود . اميرالمؤمنين ـ صلوات اللّه عليه ـ فرمود كه : اجل مَرد و مدّتى كه از براى حياتش مقدّر و مقرّر شده ، او را پاسبانى مى كند و نگاه مى دارد. و چون برخاست ، آن ديوار فرود آمد». و حضرت [صادق] فرمود كه : «اميرالمؤمنين چنان بود كه مكرّر اين و امثال اين را مى كرد و يقين ، اين است» .
۱۵۷۲.چند نفر از اصحاب ما روايت كرده اند ، از احمد بن محمد بن خالد ، از احمد بن محمد بن ابى نصر ، از صفوان جمّال كه گفت : امام جعفر صادق عليه السلام را سؤال كردم از قول خداى عز و جل :«وَأَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنَ يَتيمَينَ فِىْ الْمَدينَةِ وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما»؛ يعنى : «و امّا ديوار ، پس بود از براى دو پسرِ بى پدر كه در شهر انطاكيه مى باشند، و بود در زير آن ديوار ، گنجى از براى آنها» . حضرت فرمود كه : «بدان و آگاه باش كه آن گنج ، طلا و نقره نبود . جز اين نيست كه آن گنج، چهار سخن بود و آنها اين است كه : خدايى نيست مگر من . هر كه يقين به مرگ داشته باشد ، دندانش نمى خندد ۱ ، و هر كه يقين به حساب روز قيامت داشته باشد ، دلش شاد نمى گردد ، و هر كه يقين به قدر و قضاى خدا داشته باشد ، از غير خدا نمى ترسد» .