173
تحفة الأولياء ج3

۱۵۷۳.از او ، از على بن حكم ، از صفوان جمّال ، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت است كه فرمود :«اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمود كه : هيچ بنده اى مزه ايمان را نمى يابد، تا آنكه بداند كه آن چه به او رسيده ، چنان نبود كه از او درگذرد ، و آن چه از او درگذشته ، چنان نبود كه به او برسد ، و تا آن كه بداند كه ضرر رساننده و نفع بخشنده ، خداى عز و جل است و غير از او قدرت بر نفع و ضرر ندارد» .

۱۵۷۴.محمد بن يحيى ، از احمد بن محمد بن عيسى ، از وشّاء ، از عبداللّه بن سنان ، از ابوحمزه ، از سعيد بن قيس همدانى روايت كرده است كه گفت : روزى در هنگام جنگ ، نظر كردم به سوى مردى كه دو جامه ـ يعنى پيراهن و زيرجامه ـ پوشيده بود و غير از آن در بَرَش چيزى نبود . اسب خويش را پيش راندم . ناگاه ديدم كه اميرالمؤمنين عليه السلام است . عرض كردم كه : يا اميرالمؤمنين! در مثل اين موضع (چنين جايى كه اين قدر دشمن جمع شده اند و همه قصد تو دارند) ، با چنين لباسى مى ايستى؟ فرمود :«آرى ، اى سعيد بن قيس! به درستى كه هيچ بنده اى نيست ، مگر آنكه او را از جانب خداى عز و جل حافظ و نگهبانى هست ، و كسى هست كه او را نگاه مى دارد ، و با او دو فرشته اند كه او را محافظت مى كنند ، از آنكه از سر كوهى بيفتد يا در چاهى واقع شود ، و البته در هنگامى كه قضاى خدا فرود آيد و اجلش برسد ، در ميان او چيزى مانع نشوند؛ بلكه او را به هر بلايى واگذارند» .

۱۵۷۵.حسين بن محمد ، از معلّى بن محمد ، از على بن اسباط روايت كرده است كه گفت : شنيدم از ابوالحسن ، حضرت امام رضا عليه السلام ، كه مى فرمود :«در آن گنجى كه خداى عز و جلفرموده است كه : «وَكانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما»۱ اين فقرات بود : بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ. تعجّب است از براى كسى كه يقين به مرگ دارد ، چگونه شاد مى شود؟! و تعجّب است از براى كسى كه يقين به قضا و قدر دارد ، چگونه اندوه مى خورد؟! و تعجّب است از براى كسى كه دنيا و اختلاف آن را با اهل خويش مى بيند ، و مى بيند كه هر دم ايشان را به روزى مى نشاند ، چگونه به آن ميل مى كند؟! و سزاوار است كسى را كه از جانب خدا دانسته و فهميده باشد ۲ كه خدا را در آن چه مقدّر نموده و حكم به امضاى آن فرمود ، متّهم نسازد و آن جناب را در روزى دادن خويش كاهل نشمارد» ، (و چنان گمان نكند كه دير كرده[است]) .
به آن حضرت عرض كردم كه : فداى تو گردم! مى خواهم كه اين را بنويسم . راوى مى گويد : به خدا سوگند كه حضرت ، دست خويش را به دوات زد تا آن را در پيش روى من گذارد ، و من دست مباركش را گرفتم و آن را بوسه دادم و دوات را فرا گرفتم و اين را نوشتم .

1.كهف، ۸۲.

2.يعنى معرفت خويش را از خدا گرفته و به بصيرت رسيده است .


تحفة الأولياء ج3
172

۱۵۷۳.عَنْهُ ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ ، عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ عليه السلام ، قَالَ :«كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام يَقُولُ : لَا يَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الْاءِيمَانِ حَتّى يَعْلَمَ أَنَّ مَا أَصَابَهُ لَمْ يَكُنْ لِيُخْطِئَهُ ، وَأَنَّ مَا أَخْطَأَهُ لَمْ يَكُنْ لِيُصِيبَهُ ، وَأَنَّ الضَّارَّ النَّافِعَ هُوَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ» .

۱۵۷۴.مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسى ، عَنِ الْوَشَّاءِ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ أَبِي حَمْزَةَ ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ قَيْسٍ الْهَمْدَانِيِّ ، قَالَ :
نَظَرْتُ يَوْماً فِي الْحَرْبِ إِلى رَجُلٍ عَلَيْهِ ثَوْبَانِ ، فَحَرَّكْتُ فَرَسِي ، فَإِذَا هُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام ، فَقُلْتُ : يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ، فِي مِثْلِ هذَا الْمَوْضِعِ؟
فَقَالَ :
«نَعَمْ ، يَا سَعِيدَ بْنَ قَيْسٍ ، إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ عَبْدٍ إِلَا وَلَهُ مِنَ اللّهِ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ حَافِظٌ وَوَاقِيَةٌ ، مَعَهُ مَلَكَانِ يَحْفَظَانِهِ مِنْ أَنْ يَسْقُطَ مِنْ رَأْسِ جَبَلٍ ، أَوْ يَقَعَ فِي بِئْرٍ ، فَإِذَا نَزَلَ الْقَضَاءُ خَلَّيَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ كُلِّ شَيْءٍ» .

۱۵۷۵.الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ ، قَالَ :
سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا عليه السلام يَقُولُ :
«كَانَ فِي الْكَنْزِ الَّذِي قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : «وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما» كَانَ فِيهِ : بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ، عَجِبْتُ لِمَنْ أَيْقَنَ بِالْمَوْتِ كَيْفَ يَفْرَحُ ، وَعَجِبْتُ لِمَنْ أَيْقَنَ بِالْقَدَرِ كَيْفَ يَحْزَنُ ،عَجِبْتُ لِمَنْ رَأَى الدُّنْيَا وَتَقَلُّبَهَا بِأَهْلِهَا كَيْفَ يَرْكَنُ إِلَيْهَا ، وَيَنْبَغِي لِمَنْ عَقَلَ عَنِ اللّهِ أَنْ لَا يَتَّهِمَ اللّهَ فِي قَضَائِهِ ، وَلَا يَسْتَبْطِئَهُ فِي رِزْقِهِ».
فَقُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاكَ ، أُرِيدُ أَنْ أَكْتُبَهُ ، قَالَ : فَضَرَبَ وَاللّهِ يَدَهُ إِلَى الدَّوَاةِ لِيَضَعَهَا بَيْنَ يَدَيَّ ، فَتَنَاوَلْتُ يَدَهُ ، فَقَبَّلْتُهَا ، وَأَخَذْتُ الدَّوَاةَ ، فَكَتَبْتُهُ .

  • نام منبع :
    تحفة الأولياء ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : مرادی، محمد
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 181664
صفحه از 764
پرینت  ارسال به