189
تحفة الأولياء ج3

۱۵۹۷.حسين بن محمد ، از معلّى بن محمد ، از ابوعلى ، از محمد بن حسن ، از حسين بن راشد ، از حسين بن علوان روايت كرده است كه گفت : در مجلسى بوديم كه در آن علم را طلب مى نموديم ، و در بعضى از سفرها ، خرجى من تمام شد . بعضى از رفقاى ما به من گفت كه : به كى اميدوارى دارى ، از براى چاره آن چه بر تو فرود آمده است؟ گفتم كه : به فلانى اميدوارى دارم . گفت : به خدا سوگند كه در اين هنگام حاجتت را برنمى آورد و تو را به اميد نمى رساند و مطلوب تو را روا نمى گرداند . گفتم : خدا تو را رحمت كند ، تو چه مى دانى؟ و اين را از كجا مى گويى؟ گفت كه : امام جعفر صادق عليه السلام مرا حديث فرمود كه :«در بعضى از كتاب هاى آسمانى خوانده است كه خداى تبارك و تعالى مى فرمايد كه : سوگند ياد مى كنم به عزّت و جلال و بزرگوارى و بلندى كه بر عرش خويش دارم ، كه اميدِ هر صاحبِ اميدى را كه به غيرِ من از مردمان دارد ، قطع كنم به نوميدى . و هر آينه او را جامه خوارى بپوشانم در نزد مردمان ، و او را از قرب خويش دور كنم و در ناحيه اى اندازم ، و او را از فضل (يا وصل) خويش دور گردانم . آيا در سختى ها به غير من اميدوارى دارد؟ با آنكه سختى ها در دست قدرت من است ، غيرِ مرا اميد دارد؟ و به فكر ، در غيرِ مرا مى كوبد؟ و حال آنكه كليد همه درها به دست من است ، و همه آن درها بسته و درِ من گشوده است از براى هر كه مرا بخواند؛ پس كيست آنكه به من اميدوارى داشته از براى دفع مصيبت ها كه به او رسيده، و من او را در نزد آنها قطع كرده ام و اميدش را نااميد نموده ام؟ و كيست آنكه مرا اميد داشته به جهت امر عظيمى ، و من اميد او را از خويش بريده ام؟ آرزوهاى بندگان خويش را در نزد خويش نگاه داشته ام ، پس به حفظ من راضى نشدند . و آسمان هاى خويش را پر كرده ام از فرشتگانى كه به تسبيح و تنزيه من ، ملال به هم نمى رسانند . و ايشان را امر كرده ام كه درهاى ميان من و بندگان مرا نبندند؛ پس ايشان بر قول من اعتماد نكردند . آيا آنكه مصيبتى از مصيبت هاى من به او رسيده و درِ او را كوبيده ، نمى داند كه كسى غير از من نمى تواند كه آن را برطرف كند؟ و آن را مالك نمى شود ، مگر بعد از رخصت من؟ پس مرا چه مى شود ، كه او را چنان مى بينم كه از من غفلت دارد؟ به جود و بخشش خود به او عطا كردم ، آن چه را كه از من نخواست ، بعد از آن ، آن را از دستش گرفتم ، و باز گردانيدن آن را از من نخواست و از غير من خواست . آيا مرا چنان مى بينيد كه به عطا ابتدا مى كنم پيش از خواهش ، بعد از آن ، از من خواهش مى شود و سائلِ خود را اجابت نمى كنم؟ آيا بخيلم من ، كه بنده اى من را بخيل يابد يا نسبت به بخل دهد؟ يا جود و كرم از براى من ثابت نيست؟ يا عفو و رحمت به دست من نيست؟ يا من محلِّ آرزوها نيستم ،كه همه اميدها در ساحت عزّت و قدرت من فرود آيد؟ پس كى غير از من آنها را قطع مى كند؟ آيا اميدواران نمى ترسند كه به غيرِ من اميدوارى دارند؟! پس اگر همه اهل آسمان ها و اهل زمين من ، اميدوارى داشته باشند ، و هر يك از ايشان را ، مثل آن چه همه ايشان اميدوارى دارند عطا كنم ، از ملك و پادشاهى من ، مانند عضوى از اعضاى مورچه اى كم نشود . و چگونه ملك و مملكتى كه من قيّم آنم كم شود؛ پس زهى سختى از براى آنها كه از رحمت من نوميدند ، و زهى شدّت از براى كسى كه مرا نافرمانى كند و از من و عذاب من غافل باشد و نترسد» .


تحفة الأولياء ج3
188

۱۵۹۷.الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ أَبِي عَلِيٍّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ ، عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ رَاشِدٍ ، عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُلْوَانَ ، قَالَ :
كُنَّا فِي مَجْلِسٍ نَطْلُبُ فِيهِ الْعِلْمَ ، وَقَدْ نَفِدَتْ نَفَقَتِي فِي بَعْضِ الْأَسْفَارِ ، فَقَالَ لِي بَعْضُ أَصْحَابِنَا : مَنْ تُؤَمِّلُ لِمَا قَدْ نَزَلَ بِكَ؟ فَقُلْتُ : فُلَاناً ، فَقَالَ : إِذاً وَاللّهِ لَا تُسْعَفُ حَاجَتُكَ ، وَلَا يَبْلُغُكَ أَمَلُكَ ، وَلَا تُنْجَحُ طَلِبَتُكَ ، قُلْتُ : وَمَا عَلَّمَكَ رَحِمَكَ اللّهُ؟
قَالَ : إِنَّ أَبَا عَبْدِ اللّهِ عليه السلام حَدَّثَنِي أَنَّهُ قَرَأَ فِي بَعْضِ الْكُتُبِ أَنَّ اللّهَ ـ تَبَارَكَ وَتَعَالى ـ يَقُولُ :
«وَ عِزَّتِي وَجَلَالِي وَمَجْدِي وَارْتِفَاعِي عَلى عَرْشِي ، لَأَقْطَعَنَّ أَمَلَ كُلِّ مُؤَمِّلٍ مِنَ النَّاسِ غَيْرِي بِالْيَأْسِ ، وَلَأَكْسُوَنَّهُ ثَوْبَ الْمَذَلَّةِ عِنْدَ النَّاسِ ، وَلَأُنَحِّيَنَّهُ مِنْ قُرْبِي ، وَلَأُبَعِّدَنَّهُ مِنْ فَضْلِي ، أَ يُؤَمِّلُ غَيْرِي فِي الشَّدَائِدِ وَالشَّدَائِدُ بِيَدِي ، وَيَرْجُو غَيْرِي ، وَيَقْرَعُ بِالْفِكْرِ بَابَ غَيْرِي وَبِيَدِي مَفَاتِيحُ الْأَبْوَابِ ، وَهِيَ مُغْلَقَةٌ ، وَبَابِي مَفْتُوحٌ لِمَنْ دَعَانِي؟!
فَمَنْ ذَا الَّذِي أَمَّلَنِي لِنَوَائِبِهِ ، فَقَطَعْتُهُ دُونَهَا؟ وَمَنْ ذَا الَّذِي رَجَانِي لِعَظِيمَةٍ ، فَقَطَعْتُ رَجَاءَهُ مِنِّي؟ جَعَلْتُ آمَالَ عِبَادِي عِنْدِي مَحْفُوظَةً ، فَلَمْ يَرْضَوْا بِحِفْظِي ، وَمَلَأْتُ سَمَاوَاتِي مِمَّنْ لَا يَمَلُّ مِنْ تَسْبِيحِي ، وَأَمَرْتُهُمْ أَنْ لَا يُغْلِقُوا الْأَبْوَابَ بَيْنِي وَبَيْنَ عِبَادِي ، فَلَمْ يَثِقُوا بِقَوْلِي ، أَ لَمْ يَعْلَمْ مَنْ طَرَقَتْهُ نَائِبَةٌ مِنْ نَوَائِبِي أَنَّهُ لَا يَمْلِكُ كَشْفَهَا أَحَدٌ غَيْرِي إِلَا مِنْ بَعْدِ إِذْنِي؟ فَمَا لِي أَرَاهُ لَاهِياً عَنِّي؟
أَعْطَيْتُهُ بِجُودِي مَا لَمْ يَسْأَلْنِي ، ثُمَّ انْتَزَعْتُهُ عَنْهُ ، فَلَمْ يَسْأَلْنِي رَدَّهُ وَسَأَلَ غَيْرِي ، أَ فَيَرَانِي أَبْدَأُبِالْعَطَاءِ قَبْلَ الْمَسْأَلَةِ ، ثُمَّ أُسْأَلُ فَلَا أُجِيبُ سَائِلِي؟ أَ بَخِيلٌ أَنَا ؛ فَيُبَخِّلَنِي عَبْدِي؟ أَ وَلَيْسَ الْجُودُ وَالْكَرَمُ لِي؟ أَ وَلَيْسَ الْعَفْوُ وَالرَّحْمَةُ بِيَدِي؟ أَ وَلَيْسَ أَنَا مَحَلَّ الْامَالِ؟ فَمَنْ يَقْطَعُهَا دُونِي؟ أَ فَلَا يَخْشَى الْمُؤَمِّلُونَ أَنْ يُؤَمِّلُوا غَيْرِي؟ فَلَوْ أَنَّ أَهْلَ سَمَاوَاتِي وَأَهْلَ أَرْضِي أَمَّلُوا جَمِيعاً ، ثُمَّ أَعْطَيْتُ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ مِثْلَ مَا أَمَّلَ الْجَمِيعُ ، مَا انْتَقَصَ مِنْ مُلْكِي مِثْلَ عُضْوِ ذَرَّةٍ ، وَكَيْفَ يَنْقُصُ مُلْكٌ أَنَا قَيِّمُهُ؟!
فَيَا بُؤْساً لِلْقَانِطِينَ مِنْ رَحْمَتِي! وَيَا بُؤْساً لِمَنْ عَصَانِي وَلَمْ يُرَاقِبْنِي!» .

  • نام منبع :
    تحفة الأولياء ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : مرادی، محمد
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 184524
صفحه از 764
پرینت  ارسال به