3 ـ باب ديگر از اين قبيل
۱۴۵۹.محمد بن يحيى ، از احمد بن محمد ، از على بن حكم ، از داود عجلى ، از زراره ، از حمران ، از امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده است كه فرمود :«در هنگامى كه خداى ـ تبارك و تعالى ـ خواست كه خلايق را بيافريند ، آب شيرين و آب شور تلخى را آفريد ، و آن دو آب به يكديگر آميختند؛ پس گلى را از روى زمين فرا گرفت و آن را مالش سختى داد . و بعد از آنكه خلايق از آن بيرون آمدند ، به اصحاب دست راست فرمود ـ در حالى كه ايشان چون مورچگان مى جنبيدندـ : به سوى بهشت مى رويد با سلامت و ايمنى . و به اصحاب دست
چپ فرمود : به سوى دوزخ مى رويد و باك ندارم . بعد از آن، فرمود : «أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيمَةِ اِنّا كُنّا عَنْ هَذا غافِلينَ»۱ ؛ يعنى : «آيا نيستم پروردگار شما؟ گفتند : بلى ، تو پروردگار مايى . گواه شديم بر اقرار خويش ، و اين اخذ ميثاق و پيمان گرفتن ، به جهت كراهت آن است كه بگوييد در روز قيامت ، به درستى كه بوديم ما ، از اين اقرار ، بى خبران ».
و حضرت فرمود : «بعد از آن، پيمان را از پيغمبران گرفت و فرمود : آيا من پروردگار شما نيستم؟! يعنى البته من پروردگار شمايم . و به درستى كه اينك؛يعنى محمد ، رسول من است . و به درستى كه اينك؛ يعنى على ، اميرمؤمنان است . گفتند : آرى» . ۲
تتمّه حديث آنكه، حضرت مى فرمايد : «پس پيغمبرى از براى ايشان ثابت شد ، و خدا پيمان را از پيغمبران اولوا العزم گرفت و فرمود : منم پروردگار شما ، و محمد رسول من است ، و على اميرمؤمنان است ، و اوصياى آن حضرت عليهم السلام بعد از او واليان امر من اند ، و خزينه داران علم من . و فرمود : مهدى چنان است كه به واسطه او دين خويش را يارى مى كنم ، و دولت خود را به او ظاهر مى گردانم ، و به او از دشمنان خويش انتقام مى كشم ، و به او از روى طوع و رغبت و ناخوشى و كراهت معبود مى شوم ، كه مردم خواهى نخواهى مرا عبادت مى كنند . پيغمبران اولوا العزم عرض كردند كه : اى پروردگار! اقرار كرديم و گواه شديم ، و آدم انكار نكرد و اقرار ننمود؛ پس عزيمت از براى اين پنج تن؛ يعنى محمد و نوح و ابراهيم و موسى و عيسى عليهم السلام در باب حضرت مهدى ثابت شد ، و آدم را عزمى بر اقرار به آن نبود و به آن دلى نبست . و اين است معنى قول خداى عز و جل كه مى فرمايد : «وَ لَقَدْ عَهْدِنا اِلى ادَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِىَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْما»۳ . حضرت فرمود : «جز اين نيست كه مراد از نسيان و فراموشى ، ترك و وا گذاشتن است .
بعد از آن آتشى را امر فرمودتا زبانه كشيد ، و به اصحاب دست چپ فرمود : در آن داخل شويد ، و ايشان ، از آن ترسيدند و داخل نشدند . و به اصحاب دست راست فرمود : داخل آن شويد؛ پس ايشان در آن آتش داخل شدند ، و بر ايشان سرد و سلامت گرديد . بعد از آن، اصحاب دست چپ عرض كردند كه : اى پروردگار! از لغزش ما بگذر . فرمود : از لغزش شما گذشتم ، برويد و داخل آتش شويد . باز ايشان از آن ترسيدند و داخل نشدند؛ پس طاعت و ولايت و معصيت در آنجا ثابت شد» .