۱۸۴۶.على بن ابراهيم ، از بعضى از اصحاب خويش كه او را ذكر كرده ، از محمد بن سنان ، از حذيفة بن منصور روايت كرده است كه گفت : شنيدم از امام جعفر صادق عليه السلام كه مى فرمود :«به درستى كه گروهى از مردمان مدارايى ايشان با مردم كم بود ، و به اين سبب از قريش انداخته شدند . و به خدا سوگند كه حسب هاى ايشان هيچ ناخوشى نداشت و چنان نبود كه حرام زاده باشند . و به درستى كه گروهى از غير قريش مدارايى ايشان نيكو بود ، و به اين سبب به خانه بلندپايه ملحق شدند و از اهل بيت محسوب گرديدند» . راوى مى گويد : بعد از آن حضرت فرمود كه : «هر كه دست خود را از مردم باز دارد و به ايشان اذيّت نرساند ، جز اين نيست كه يك دست از ايشان باز مى دارد ، و ايشان دست هاى بسيار را از او باز دارند» .
58 . باب در بيان رَفق ۱
۱۸۴۷.چند نفر از اصحاب ما روايت كرده اند ، از احمد بن محمد بن خالد ، از پدرش ، از آنكه او را ذكر كرده ، از محمد بن عبدالرحمان بن ابى ليلى ، از پدرش ، از امام محمد باقر عليه السلام كه فرمود :«به درستى كه هر چيزى را قفلى هست ، و قفل ايمان رفق و نرمى است» .
۱۸۴۸.و به اسناد خويش روايت كرده و گفته است كه امام محمد باقر عليه السلام فرمود كه :«هر كه رفق و نرمى از برايش تقسيم شده و از آن بهره اى به او رسيده ، ايمان نيز از برايش تقسيم شده و از آن بهره اى دارد» .
۱۸۴۹.على بن ابراهيم ، از پدرش ، از صفوان بن يحيى ، از يحيى ارزق ، از حمّاد بن بشير ، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود :«به درستى كه خداى ـ تبارك و تعالى ـ صاحب رفق است ، و رفق را دوست مى دارد . پس از جمله رفق آن جناب با بندگان خويش ، بيرون كشيدن او است ـ به رفق و مدارايى ـ كينه ها و ضدّيّت ايشان را با هوا و هوس و دل هاى ايشان ، چنان كه تيغ را از نيام بيرون مى كشند . و از جمله رفق او با ايشان، آن است كه ايشان را وا مى گذارد بر امرى كه اراده دارد كه ايشان را از آن دور گرداند ، از روى نرمى كردن با ايشان ، تا آنكه دسته هاى ايمان و سنگينى آن را يكبار بر ايشان نيندارد ۲ تا ضعيف و ناتوان شوند؛ پس هر گاه اين را اراده فرمايد ، آن امر را به امرى ديگر نسخ و برطرف سازد؛ پس اين امر منسوخ شود و تكليف در باب آن باقى نماند» .