۱۹۰۳.على ، از على بن محمد قاسانى ، از قاسم بن محمد ، از سليمان بن داود منقرى ، از عبدالرّزّاق بن همام ، از معمر بن راشد ، از زهرى ـ يعنى محمد بن مسلم بن شهاب ـ روايت كرده است كه گفت : از حضرت على بن الحسين ـ صلوات اللّه عليهما ـ سؤال شد كه : كدام يك از عمل ها در نزد خداى عز و جل بهتر است؟ فرمود كه :«بعد از معرفت خداى عز و جل و معرفت رسول خدا صلى الله عليه و آله ، هيچ عملى از بغض دنيا بهتر نيست . و به درستى كه آن را شعبه هاى بسيار باشد ، و معصيت ها را شعبه اى چند است؛ پس اوّل چيزى كه خدا به آن نافرمانى شده، تكبّر است ، و آن معصيتى است كه از شيطان سر زد، در هنگامى كه از سجده آدم اباء و امتناع نمود و گردنكشى كرد و از جمله كافران محسوب شد . و ديگر حرص است ، و آن معصيت آدم و حوّا است، در هنگامى كه خداى عز و جل به ايشان فرمود كه : «كُلا مِنْ حَيْثُ شِئْتُما وَلا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظّالِمينَ»۱ (و در قرآن «فَكُلا» با فاء است) يعنى : «پس بخوريد از هر جا كه خواهيد ، و به اين درخت نزديك مشويد و از آن مخوريد، كه از جمله ستمكاران بر خويش مى شويد». حضرت فرمود : «پس ايشان چيزى را فرا گرفتند كه به آن احتياج نداشتند ، و به اين سبب حرص بر ذريّه ايشان داخل شد تا روز قيامت . و بيان اين آن است كه ، بيشتر آن چه فرزند آدم طلب مى كند، چيزى است كه به آن احتياج ندارد . بعد از آن، حسد و بدخواهى مردم است ، و آن معصيت قابيل پسر آدم است؛ زيرا كه ، بر هابيل برادر خويش حسد برد و او را كشت . بعد از آن ، دوستى زنان و دوستى دنيا و دوستى رياست و مهترى و دوستى راحت[ى ]و دوستى سخن گفتن و دوستى علوّ و برترى و دوستى ثروت و بسيارى مال ، از آن متشعّب گرديد؛ پس اينها هفت خصلت شدند كه همه آنها در دوستى دنيا جمع گرديدند ، و لهذا پيغمبران و دانايان بعد از شناخت اين امر گفتند كه : دوستى دنيا ، سرِ همه گناهان است . و دنيا دو قسم است : يكى دنياى بلاغ ، كه به قدر كفايت و رسانيدن است؛ و ديگرى دنياى ملعون ، و آن دنيايى است كه به قدر كفاف افزون باشد» .