۱۹۱۳.على بن ابراهيم ، از پدرش ، از ابن محبوب ، از بعضى از اصحاب خويش ، از ابن ابى يعفور روايت كرده است كه گفت : شنيدم از امام جعفر صادق عليه السلام كه مى فرمود :«در آن چه خداى عز و جل با موسى عليه السلام به آن راز فرمود اين بود كه : اى موسى! ميل مكن به سوى دنيا ، مانند ميل كردن ستمكاران ، و مثل ميل كردن كسى كه آن را پدر و مادر خويش گردانيده باشد . اى موسى! اگر تو را به خودت وا گذارم كه خود متوجّه باشى ، در آن هنگام ، دوستى دنيا و آرايش و به جهت آن از مال و منال ، بر تو غالب شود . اى موسى! با اهل خير و خوبى در خوبى رغبت كن به طور مغالبه ، كه نگذارى كه بر تو پيشى گيرد ، و تو ايشان را به سوى آن پيشى گير؛ زيرا كه خير و خوبى مانند نام آن است . و ترك كن از دنيا آن چه را كه با تو از آن بى نيازى حاصل است . و بايد كه چشمت نگاه نكند به سوى هر فريفته به دنيا ، و آنكه به خود وا گذاشته شده . و بدان كه هر فتنه اى آغاز آن دوستى دنيا است . و بر كسى به بسيارى مال غبطه مبر و حسرت او مخور؛ زيرا كه با بسيارى مال ، گناهان بسيار مى شود ، به جهت حقوق واجبى كه در مال مى باشد . و البتّه بر كسى غبطه مبر به خوشنودى مردم از وى ، تا بدانى كه خدا از او خشنود است . و البتّه بر آفريده اى غبطه مبر به آنكه مردم او را اطاعت مى كنند؛ زيرا كه اطاعت كردن مردمان براى او ، و پيروى كردن ايشان او را ، بر امرى كه حق نباشد ، سبب هلاكت است از براى او ، و از براى آنكه او را پيروى نموده است» .
۱۹۱۴.على بن ابراهيم ، از پدرش ، از عبداللّه بن مغيره ، از غياث بن ابراهيم ، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود :«در كتاب على عليه السلام مذكور است كه : جز اين نيست كه داستان دنيا ، چون داستان مار است كه بدن آن و آن چه دست به آن مى رسد بسيار نرم است ، و در اندران آن زهرى است به غايت كشنده ، و مرد عاقل از آن مى ترسد و پرهيز مى كند ، و كودك جاهل با نهايت شوق به سوى آن ميل مى نمايد» .
۱۹۱۵.على بن ابراهيم ، از محمد بن عيسى ، از يونس ، از ابوجميله روايت كرده است كه گفت : امام جعفر صادق عليه السلام فرمود كه :«اميرالمؤمنين صلوات اللّه عليه به سوى بعضى از اصحاب خويش نوشت و او را پند مى داد كه : تو را و خويش را وصيّت مى كنم به پرهيز كردن و ترسيدن از خدا ، آن كه نافرمانى او روا نباشد ، و از غير او اميدوارى نيست ، و بى نيازى به هم نرسد ، مگر به واسطه او؛ زيرا كه هر كه از خدا بپرهيزد ، عزّت يابد و قوّت به هم رساند ، و سير و سيراب گردد ، و عقلش از اهل دنيا بلند شود؛ پس تنش با اهل دنيا باشد ، و دل و عقلش آخرت را ببيند ، و به روشنى دل خويش ، فرو نشاند آن چه را كه چشمهايش ديده از دوستى دنيا . و حرام آن را پليد داند و به آن ميل نكند ، و از آن چه شبهه ناك باشد دورى نمايد . و به خدا سوگند كه به حلال صاف كه غبار كدورت شبهه بر آن ننشسته باشد ، بدن خود را ضرر رساند ، و از آن نيز نخورد ، مگر آن چه او را چاره اى از آن نباشد؛ از نان پاره اى كه پشت خود را به آن سخت كند ، و جامه اى كه عورت خويش را به آن بپوشاند . و پنهان كند از ستبرتر و درشت ترينِ آن چه بيابد و از برايش ميسّر شود . و در آن چه او را از آن چاره اى نباشد ، او را عميد و اميدى نباشد؛ پس اعتماد و اميدش بر خدا كه آفريننده چيزها است واقع شود ، و جد و جهد كند و سعى و كوشش بليغى به جا آورد ، و بدن خود را در تعب و رنج اندازد ، تا آنكه استخوان هاى دنده اش ظاهر و نمايان شود ، و چشمهايش در سرش فرود رود . بعد از آن خدا او را بدل اين ، يك نوع قوّتى در بدن ، و يك قسم شدّتى در عقلش عطا كند ، و آن چه از براى او ذخيره فرمود در آخرت ، از اين بيشتر است؛ پس دنيا را ترك كن؛ زيرا كه دوستى دنيا كور و كر و گنگ مى گرداند ، و گردن ها را ذليل و رام مى سازد؛ پس آن چه را كه از عمرت باقى مانده درياب ، و مگو كه فردا يا پس فردا چنين خواهم كرد؛ زيرا كه كسانى كه پيش از تو بوده اند هلاك نشدند ، مگر به سبب ايستادگى ايشان بر سر آرزوها ، و وپس انداختن كارها ، تا آنكه عذاب خدا بر ايشان وارد شد ناگاه ، و ايشان بى خبران بودند؛ پس ايشان را بر بالاى چوب هاى جنازه گذاشتند ، و به سوى قبرهاى تاريك و تنگ خويش نقل كردند ، و فرزندان و كسانى كه داشتند ايشان را وا گذاشتند؛ پس از همه جهانيان بريده شو ، و به سوى درِ خدا بگريز ، و پناه بَر با دل بازگردانيده به سوى آن جناب ، از وا گذاشتن دنيا ، و عزم و دلبستگى كه در آن شكستگى و بريدگى نباشد .(و احتمال دارد كه معنى اين باشد كه هر كه دنيا را ترك كند و دل بر ترك آن ببندد ، شكستگى و بريدگى در او نباشد) . خدا ما و تو را بر طاعت خويش يارى نمايد ، و خدا ما و تو را از براى رضاى خويش توفيق دهد» .